ازکارافتادگی و ازجادررفتگی
سعید ارکانزاده یزدی
رسانههای رسمی ایران طی چهل و خردهای سال گذشته به علت ضعیف نگه داشته شدن و موانع متعدد حقوقی و قضایی، نتوانستهاند به آن استقلال و آزادیای که از رسانه و روزنامهنگاری در قالب یک نهاد مدنی انتظار میرود ظاهر شوند، مگر در دو بازه زمانی شش ماه پس از انقلاب ۵۷ و سه سال پس از خرداد ۷۶. اما از وقتی اینترنت در بین عموم مردم رواج یافت و خاصه پس از اینکه رسانههای اجتماعی به مصرف عام رسیدند، بارقه امیدی در افکار عمومی ظاهر شد. این امید میگفت مردم میتوانند حرفشان را بزنند و به گوش یکدیگر برسانند بدون اینکه سرمایه هنگفت یا مجوز انتشار داشته باشند یا به قدرت متصل باشند. اما این امید دیری نپایید. سایتها و رسانههای اجتماعی و پیامرسانها فیلتر شدند، سرعت اینترنت پایین آمد و اختلال در اینترنت تشدید شد. لشکر قلدران سایبری سازماندهی شدند و اخبار جعلی به همهجا سرایت کرد و کسانی که عمدتا با اسم و رسم واقعی خود مطلب مینوشتند و انتقاد میکردند زیر ذرهبین و فشار قضایی قرار گرفتند. بهتدریج کاربران و فعالان مدنی میدیدند آنچه بدان امید داشتند، بیشتر شبیه به یک سراب بوده است و از شبکههای اجتماعی آن نوع روزنامهنگاری کارآمد مدنظرشان درنمیآید. هرچند که وجود اینترنت هنوز هم از نبودنش بسیار بهتر است، در این بیابان برهوت نعمت بزرگی است. راست این است که روزنامهنگاری و شبکههای اجتماعی از دو دنیای متفاوت میآیند. نهاد روزنامهنگاری یک نهاد مدنی است که خیر جمعی و پیشرفت فرهنگی و اجتماعی و سیاسی را در کانون توجه خود قرار میدهد، اما نهاد رسانه اجتماعی یک شرکت تجاری است که در پی جلبتوجه مخاطب و استفاده تبلیغاتی از زمان محدود او و درنهایت کسب سود و افزایش درآمد است. با اینکه هر یک از این دو گونه رسانه در انتهای مسیر در علم ارتباطات اجتماعی به یکدیگر میپیوندند، اما نمیتوان یکی را جایگزین دیگری کرد. آنچه اکنون به چشم میآید، این است که در ایران روزنامهنگاری مستقل و حرفهای از کار افتاده است و نمیتواند خصوصا در بزنگاههای تاریخی نقش خود را بازی کند. در آن سو، بسیاری از مخاطبان روزنامهنگاری قبای کاربران رسانههای اجتماعی را پوشیدهاند و از رسانههای اجتماعی کارآمدی رسانههای رسمی را میطلبند اما شبکههای اجتماعی مثل عضوی از بدن که از جای خود در رفته باشد، نمیتواند بار روزنامهنگاری را بردارد. این است اندام ناساز و تن بیمار نظام رسانهای در ایران: روزنامهنگاریاش از کارافتاده است و رسانههای اجتماعیاش از جای درست خود در رفته است. از این نظام رسانهای به سختی میتوان انتظار حرکت به سوی پیشرفت و کمک به توسعه داشت.