• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۷ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5879 -
  • ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۲ مهر

از ما كه گذشت

جواد طوسي

زويا پيرزاد رماني دارد به نام «عادت مي‌كنيم» و چه سخت و هولناك استعادت كردن به «خشونت» و اجراي بي‌محاباي آن در دل جامعه‌اي كه دولتمردان و واعظانش در تريبون‌هاي رسمي و عمومي دم از اخلاق و منش انساني مي‌زنند. يك‌سال از قتل دهشتناك داريوش مهرجويي و همسرش وحيده محمدي‌‌فر گذشت و پرونده همچنان در رفت و برگشت ديوان عالي كشور باز است. اگر نگاهي به صفحه حوادث روزنامه‌ها بيندازيم، به اين واقعيت تلخ مي‌رسيم كه چنين جنايت تكان‌دهنده يك استثنا نبوده و قتل و خشونت لجام‌گسيخته در جامعه نامتعادل و از مسير صواب دور شده ما حضوري مهاجم و سيطره‌آميز پيدا كرده است. خب، واقعا مقصر تداوم چنين وضعيت نگران‌كننده و ناهنجاري چه شخص يا اشخاص حقيقي و حقوقي هستند؟ به اين نكته مهم نيز توجه داشته باشيم كه در روانشناسي جوامعي كه چنين وضعيت پارادوكسيكالي را تجربه مي‌كنند، مفهوم مترادف «عادت كردن» مي‌تواند «عادي شدن» باشد. اينجاست كه در تصوير عمومي و اجتماعي‌مان، بي‌‌تفاوتي و سنگدل شدن گسترش مي‌يابد و زود فراموش كردن وقايع (با همه آثار و تبعات مهلك و جبران‌ناپذيرشان) يك امر طبيعي مي‌شود. جدا از اين هشدار و آسيب‌شناسي كلي و تذكر آيين‌نامه‌اي، راه‌حل چيست؟ آيا در اين آشفته بازاري كه در بمباران حوادث گوناگون داخلي و خارجي قرار داريم، مي‌توان نسخه شفابخشي را تجويز كرد يا اوضاع خراب‌تر از اينهاست؟ مثلا ممكن است عده‌اي يادآوري اين جنايت را (به مناسبت سالگرد وقوعش) موضوع كهنه و بياتي بدانند كه در برابر اتفاقات روز جامعه و فضاي ملتهب حاكم محلي از اعراب ندارد. با اين همه اگر گوش شنوايي باشد، بنده با بضاعت اندكم چند توصيه از سر صدق دارم. ابتدا و مهم‌تر از همه، فرهنگ‌سازي و اهميت دادن به مقوله فرهنگ و آدم‌هاي موثر و تاريخ سازش است. اين يعني چه؟ يعني تعادل و توازن ميان حوزه‌هاي فرهنگي/ اجتماعي/ سياسي. يعني هدف اصلي و استراتژيك‌مان در زمامداري و حكمراني، بها دادن به مقام و كرامت انساني و... «آدم بودن» باشد. يعني هر كس بر اساس استعداد و توانايي و خلاقيت‌هاي خود بتواند امكان رشد و شكوفايي و حضور بالنده داشته باشد و طي اين مسير با موانع مختلف اقتصادي برخوردهاي سليقه‌اي و سلبي و تئوري حذف روبه‌رو نشود.  سال‌هاست كه در قانونمندي‌هاي عرفي اجتماعي‌مان از حفظ «حقوق شهروندي» ياد مي‌كنيم. بياييم فرهنگ‌سازي و حقوق ياد شده را در مورد نويسنده و فيلمسازي در اندازه و جايگاه تاريخي داريوش مهرجويي مورد بررسي قرار دهيم. آيا از او به عنوان يك سرمايه ملي و فرهنگي در دوره‌هاي مختلف فعاليت هنري‌اش مراقبت‌هاي لازم به عمل آمد تا از يكجا به بعد (نمونه‌اش برخوردي كه با فيلم سنتوري شد) سرخورده و منزوي نشود و به صرافت نيفتد از شهر پرهياهويي كه در آن بزرگ شده و دوره‌هاي مختلف اجتماعي و سياسي را طي كرده، دل بكند و در منطقه نه چندان امني از كرج به خودش و چيزهاي ديگري پناه ببرد؟ آيا در حال حاضر اين نگاه نگران و دغدغه‌مند فرهنگي در مورد ديگر همنسلان و همكاران مهرجويي و شخصيت‌هاي معتبر و برجسته‌اي كه در عرصه‌هاي مختلف ادب و فرهنگ و هنر اين سرزمين براي خود جايگاهي دارند و اهل جاروجنجال و ننه من غريبم بازي نيستند، اعمال و اجرا مي‌شود؟ 
از طرفي اجراي درست «عدالت» باعث مي‌شود كه ما شاهد عقده‌هاي تلنبار شده در شمار قابل توجهي از افراد جامعه نباشيم تا از دل آن بزهكاري و جنون و خشونت شكل بگيرد. اگر بخواهيم خودمان را محدود و مقيد به محتويات و گردش كار پرونده قضايي مربوط به قتل عمدي داريوش مهرجويي و همسرش كنيم بر اساس اطلاعات رسانه‌اي، متهمان اين پرونده۴ جوان افغاني برخوردار از فقر فرهنگي هستند كه هيچ كدام‌شان كارت اقامت مجاز در خاك ايران ندارند.خب، اين سوال مطرح مي‌شود كه حضور و تردد آزادانه اين افراد در محدوده محل سكونت مقتولان چه توجيه قانوني داشته است و اساسا نظارت و كنترل اين مهاجرت‌هاي بي‌رويه و شناسايي و ارزيابي شخصيت فردي و فرهنگي اين افراد چگونه انجام مي‌شود؟ با تامل در موارد عنوان شده، خود حديث مفصل از اين مجمل بخوانيد... 
در چنين موقعيت غريب و كابوس‌گونه‌اي، خودم را جاي اين دو عزيز از دست رفته مي‌گذارم و از زبان‌شان مي‌گويم: از ما كه گذشت، ولي... 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون