• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۱ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5929 -
  • ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۱ آذر

راه بدون رقيب

مجيد فنايي

در روزهاي پاياني سال 2024 مي‌توان نگاهي به گذشته داشت. سالي پر از اتفاقات بزرگ. در ميان ماه‌هاي پرحادثه امسال، جولاي نيز آبستن حوادث بسياري بود. با اين همه ممكن است كه انفجار اتفاقات در دنياي ما، راه را بر نگريستن به يك رويداد مهم ببندد: پس از سيزده سال يك نخست‌وزير از حزب كارگر بر صندلي نخست‌وزيري كاخ باكينگهام نشست. البته اين سيزده سال يك ميان‌پرده داشت: دوران سيزده ساله نخست‌وزيري توني بلر و گوردون براون. دوران عصر جديد محافظه‌كاري در بريتانيا با بانوي آهنين، مارگارت تاچر شروع شد. او راه جديدي را در سال 1979 تا 1990 در عرصه سياست و اقتصاد در بريتانيا و شايد دنياي غرب باز كرد. راهي كه پس از مدتي در بريتانيا بدون رقيب شد. تاچر خود در خاطراتش مي‌گويد: «از نوجواني در خواروبارفروشي پدرم كار مي‌كردم و اقتصاد را آنجا ياد گرفتم.» جايي كه او مفهوم عرضه و تقاضا را ياد گرفت. اين تنها نكته خاطرات مارگارت تاچر نيست. او در خاطرات خود به اتفاقات دوران جنگ سرد نيز اشاره مي‌كند و از كتابي نام مي‌برد كه «مثل آبي بر آتش» راه را بر ترويج سوسياليسم بست و باعث شد تا راه براي حزب محافظه‌كار و دنياي جديدي از اصلاحات اقتصادي باز شود: «راه بردگي» نوشته فردريش فون هايك.

 

راه بردگي

كتاب راه بردگي به سادگي قابل توضيح است. كتابي در مورد خطرات برنامه‌ريزي مركزي و كنترل بيش از اندازه دولت بر زندگي مردم. اهميت عدم كنترل اقتصادي كه نشانه سيستم‌هاي جمع‌گرا است راه را بر اقتدارگرايي باز مي‌كند. ميلتون فريدمن خلف هايك حتي معتقد بود آزادي اقتصادي بسيار مهم‌تر از آزادي سياسي و پيش‌زمينه آن است. اين موضوع در مورد فردريش فون هايك نيز صدق مي‌كند، هايك زماني كه از برنامه‌ريزي صحبت مي‌كند بيشتر تمركزش بر برنامه‌ريزي اقتصادي است. در مورد برنامه‌ريزي اقتصادي در ادامه صحبت مي‌كنيم. مساله مهم در انديشه هايك دخالت دولت در اقتصاد است. براي هايك، جان مينارد كينز، نظريه‌پردازان فاشيسم و كمونيست‌ها به يك اندازه به برنامه‌ريزي معتقد هستند و راه آنها است كه دليلي بر رشد اقتدارگرايي مي‌شود. هر چند او در فصل دوازدهم كتاب در مورد ريشه‌هاي سوسياليستي نازيسم نيز صحبت مي‌كند. هايك در ميانه جنگ جهاني دوم بسيار شبيه وينستون چرچيل قضايا را مي‌بيند. اگر به خاطرات چرچيل در كنفرانس‌هايش با روزولت و استالين نگاهي بيندازيم، متوجه مي‌شويم كه چرچيل نيز چنين ديدي داشته است. چرچيل در ميانه كنفرانس‌ها در مورد شكست نازيسم همواره با جوزف استالين در مورد آينده اروپا و زياده‌خواهي اتحاد جماهير شوروي براي به انقياد درآوردن اروپاي شرقي صحبت مي‌كرد. هايك نيز فصل اول كتابش در ميانه جنگ جهاني دوم را با جمله‌اي از اف. د روزلوت شروع مي‌كند: «برنامه‌اي كه تز بنيادين آن اين نيست كه نظام تجارت آزاد براي سود در اين شكست خورده شده است، بلكه آن است كه هنوز تلاشي براي آن صورت نگرفته است.» اولين مساله مهمي كه هايك به درستي و فارغ از هر جهت‌دهي بيان مي‌كند مساله‌اي بسيار مهم براي ما است: «بايد قبول كنيم كه بيشتر مشكلات جهان از تئوري‌ها و جهان‌بيني‌هايي آغاز شده است كه ما در اروپا اولين‌بار آنها را پرورانديم.» اين موضوع اهميتي بيش از اندازه مهم دارد. چه اينكه مشكلات امروز خاورميانه و نابرابري جهاني و حتي بسياري از مشكلات نظام‌هاي اقتدارگرا نيز -چه آنها را بر آمده از نوعي تفكر برنامه‌ريز محور و چه انواع ديگر تفكرها بدانيم- از غرب برآمده است. هايك در بسياري از نقاط كتابش يكي از مشكلات جهان و پديده‌هايي مانند كمونيسم و فاشيسم را معلولي برآمده از اين مشكل مي‌داند كه در اوايل قرن بيستم اعتقاد به اصول اساسي ليبراليسم در قرن بيستم به درستي مورد توجه قرار نگرفت. انسان‌ها با ديدن پيشرفت‌هايي كه پس از برپايي تجارت آزاد با آن مواجه شدند به دنبال گونه‌اي جديد از تفكر رفته و آزادي‌هاي حاصل از جهان جديد مورد غفلت قرار گرفته شد. بخشي از تفكر هايك مبتني بر بازگشت به اصول ليبراليسم كلاسيك است. بنابر اين شايد قابل فهم باشد كه چرا بسياري از افراد از جمله جامعه‌شناسان زيادي تفكر او را نشانه‌اي بر نئوليبراليسم مي‌دانند. هايك در جايي از كتاب تمدن غربي را برآمده از ديدگاه فردگرايانه مي‌داند و جنگ و نظام‌هاي توتاليتر در غرب را نتيجه كنار گذاشتن اين تفكر مي‌داند. هايك در اين كتاب نتايج نظام برنامه‌ريزي اقتصادي را اعلام مي‌كند: به وجود آوردن نظام‌هاي توتاليتر.

 

80 سال بعد

شايد امروز بيش از هر زماني خطري كه هايك پيش‌بيني مي‌كرد معكوس شده است. هايك زماني كه كتاب را مي‌نوشت به دنبال ريشه‌هاي سوسياليستي نازيسم و كمونيسم بود كه در جمع‌گرايي نمود پيدا كرده بودند. ما امروز در جهاني بسيار متفاوت زندگي مي‌كنيم. قطب سوسياليستي جهان، اتحاد جماهير شوروي امروز فروپاشيده است و رييس‌جمهور كنوني كشور روسيه علاقه به خصوصي‌سازي دارد. ديوار برلين فروريخته است و در اروپا ديگر نظام كمونيستي وجود ندارد. اكثر سيستم‌هاي سوسيال دموكرات مانند سوئد به خصوصي‌سازي اعتقاد دارند. حزب كارگر انگلستان كاملا استحاله پيدا كرده است. امروز برنامه‌ريزي‌هاي كلان بانك جهاني و اتحاديه اروپا مبتني بر روش‌هاي اقتصادي بهبود كارآفريني شخصي است. احتمالا وضعيت بريتانيا و پيروزي حزب كارگر نشان‌دهنده اين است كه حداقل در انگلستان نظام برنامه‌ريزي اجتماعي با شكست روبه‌رو شده است. امروز حتي نظام سوسياليستي نيز به نوعي به فردگرايي روي آورده است. مساله كسب و كارهاي كوچك كه اتحاديه اروپا و بيشتر دولت‌هاي جهان آن را تبليغ مي‌كنند، راه رها شده هايك را به راه بدون رقيب تبديل كرده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون