• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۸ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5935 -
  • ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۸ آذر

بلا گردان

محسن آزموده

اجازه بدهيد از يك مفهوم روانشناسانه شروع كنم كه البته ريشه در كتاب مقدس (فصل 16 كتاب لاويان) دارد و البته همه ما آن را شنيده‌ايم و هزار بار به كار برده‌ايم. بلاگردان (Scapegoat) در روانشناسي كسي يا چيزي است كه قرار است بار گناهان و اشتباهات ديگران را به دوش بكشد، فارغ از اينكه خودش تقصيري داشته باشد يا نه. چنان‌كه روانشناسان مي‌گويند، اصولا بلاگرداني يا بلاگردان‌سازي يك فرآيند است، گاهي يك گروه يك گروه ديگر را بلاگردان مي‌كند، گاهي يك فرد، فرد ديگري را، گاهي يك گروه فردي را و گاهي هم يك فرد گروهي را مقصر اصلي خطاها يا اشتباهات يا گفتارها و كردارهاي خود مي‌داند. مستند پرمخاطب و پر سر و صداي ضد قهرمان ساخته عارف افشار كه امسال در جشنواره مستند سينما حقيقت به نمايش در آمد، مصداق بارز و تام و تمام اين فرآيند روانشناختي است.

روشن است كه در اين يادداشت كوتاه مجال و فرصت پرداختن به همه ابعاد اين مستند نيست و نمي‌توان به همه وجوه آن اشاره كرد، ضمن آنكه پرداختن تفصيلي به يك اثر سينمايي در صفحه انديشه و تاريخ چندان كار درستي نيست. لاجرم به همين بسنده مي‌كنم كه تمام هم و غم تيم مستندساز و سازمان اوج آن است كه علت اصلي همه اتفاق‌هايي را كه در سال‌هاي اول بعد از انقلاب رخ داد، گردن حجت‌الاسلام محمدصادق صادقي گيوي موسوم به خلخالي (1305-1382)، نخستين حاكم شرع دادگاه انقلاب بيندازند و او را بلاگردان همه آنچه رخ داد (و بعضا آنچه پس از آن به وقوع پيوست) بسازند.

البته نبايد از حق و انصاف گذشت كه فيلمساز و گروهش در اين كار سنگ تمام گذاشته‌اند و مخاطبي كه چيز زيادي درباره تاريخ انقلاب و شخصيت‌ها و افراد ندارد، قطعا تحت تاثير قرار مي‌گيرد. فيلم با قصه قلعه يا همان شهر نو، روسپي خانه مشهور تهران پيش از انقلاب و حمله و تخريب به آن و سرنوشت غمبار آدم‌هاي مفلوكي كه در آنجا زندگي مي‌كردند، در روزهاي نخست انقلاب آغاز مي‌شود و به مخاطب اين نويد را مي‌دهد كه قرار است در اين فيلم اطلاعاتي جديد و تازه، غير از آنچه در چندين مستند و كتاب و مجموعه عكس و مقاله‌اي كه در اين سال‌ها درباره اين منطقه خوانده‌ايم و شنيده‌ايم، دراختيارمان بگذارد، زهي خيال باطل.

در ادامه فيلمساز براي روايت زندگي صادق خلخالي به روستاي آبا و اجدادي او يعني گيوي در استان اردبيل مي‌رود. باز اين اميد شكل مي‌گيرد كه گويا مستندساز قصد دارد چيزهاي تازه‌اي از خانواده و محل زندگي و هم‌محلي‌هاي صادق خلخالي به دست دهد، اما اين هم تصوري خام است. از گيوي تنها چند نما از روستا و گفت‌وگويي كوتاه با فردي را مي‌بينيم كه صورتش پيدا نيست و خودش را پسر عموي آقاي خلخالي معرفي مي‌كند و تمايل ندارد تصويرش ديده شود.

در ادامه مجموعه‌اي تصاوير و ويديوهاي آرشيوي را مي‌بينيم كه بيشترشان را مي‌توان در اينترنت پيدا كرد، به همراه مجموعه‌اي از گفت‌وگوها با آدم‌هايي كه هيچ كدام‌شان از چهره‌هاي اصلي و اثرگذار سال‌هاي آغازين انقلاب نيستند، با ادعاهايي گاه باور نكردني. مثلا آقاي رفيقدوست مدعي مي‌شود اميرعباس هويدا از زندان به او زنگ زده و براي مال و اموالش به او وصيت كرده، آن هم در زمانه‌اي كه كساني مثل آيت‌الله طالقاني، مهندس بازرگان، شهيد مطهري، شهيد بهشتي، دكتر سحابي و... در قيد حيات بودند و شخصيت‌هايي به مراتب مشهورتر از او بودند. مصطفي پورمحمدي، محمد عطريانفر، علي‌اكبر ناطق نوري، يكي از فرزندان آيت‌الله طالقاني، علي رازيني و رسول منتجب‌نيا از ديگر چهره‌هايي هستند كه در اين مستند راجع به صادق خلخالي و عمكرد او هر چه مي‌خواهد دل تنگ‌شان مي‌گويند تا جايي كه آقاي پورمحمدي صراحتا مي‌گويد به صادق خلخالي گفته كه يك موي گنديده شهيد بهشتي را با صد تا مثل او عوض نمي‌كند و ناطق نوري مدعي مي‌شود كه مستقيما آقاي خلخالي را «بي‌شعور» خطاب كرده.

فيلم در ترسيم چهره صادق خلخالي و روايت عملكرد او، غير از زمان پريشي، حفره و جاي خالي هم بسيار دارد. تلاش مستندساز آن است كه انتخاب او به عنوان حاكم شرع را به آيت‌الله منتظري منتسب كند، حال آنكه خود آقاي خلخالي در صفحات نخست كتابش تصوير دستخط فرمان امام خميني مورخ 5 اسفند 1357 به خودش را آورده و در ادامه براي آنكه نشان بدهد اين ارتباط سابقه ديرينه‌اي دارد، بعضي نامه‌نگاري‌هايش با امام خميني قبل از انقلاب و فرمان امام در 15 خرداد سال 1340 به خودش را جهت تصدي امور حسبيه و شرعيه از قبل خودش (امام) آورده كه در اين نامه امام نوشته آقاي خلخالي را جهت اخذ سهم امام مجاز دانسته.

مستند همچنين هيچ اشاره‌اي به افكار و انديشه‌هاي آقاي خلخالي از جمله كتابش با عنوان «كورش دروغين و جنايتكار» (نوشته 1350، چاپ 1360) و اقداماتي مثل تخريب قبر رضاشاه پهلوي يا عملكردش در كردستان و گنبد نمي‌كند و به جاي آنها به طفره روي‌هاي خسته‌كننده و ملال‌آور درباره اميرعباس هويدا و دكتر شيخ‌الاسلام و شهيد بهشتي و شهيد قدوسي مي‌پردازد، ضمن آنكه از داستان زندگي صادق خلخالي بعد از فوت امام خميني هم خيلي تند و سريع مي‌گذرد.

كوتاه سخن آنكه دقيق‌ترين و صادقانه‌ترين حرف را در اين مستند، همان پسر عمويي مي‌گويد كه از ديده شدن تصويرش هم ابا دارد. او ضمن اشاره به شايعات و حرف‌هايي كه اين روزها درباره آخر و عاقبت آقاي خلخالي در افواه رواج دارد، اين حرف مستندساز را تاييد مي‌كند كه گويا امروز هيچ ديواري كوتاه‌تر از آقاي خلخالي وجود ندارد، به خصوص كه هيچ يك از اعضاي خانواده‌اش حاضر نشده‌اند درباره‌اش حرف بزنند و هيچ متولي يا وكيلي ندارد. در نتيجه همه (از‌جمله فيلمساز و مصاحبه‌شوندگان فيلم) با او مثل بلاگردان رفتار مي‌كنند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون