• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۲ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5943 -
  • ۱۴۰۳ شنبه ۸ دي

داستان بدفرجام كمبوجيه

مرتضي ميرحسيني

مصر مهم‌ترين ماجراي زندگي‌اش شد. پيش از حركت به آنجا، برادرش را سربه‌نيست كرد و در بازگشت از آن خودش به كام مرگ رفت. بيشتر آنچه درباره‌اش نوشته‌اند نيز به متن و حاشيه جنگ او در مصر برمي‌گردد. البته از آن سال‌هاي دور، بسيار كم مي‌دانيم، چون روايت‌ها اندك و پراكنده‌اند و همين اندك‌ها و پراكنده‌ها نيز جز از برخي حوادث مهم - آن‌هم به اختصار - چيزي نمي‌گويند. بزرگ‌ترين پسر كوروش بود و طبق سنت و به انتخاب پدر، به وليعهدي رسيد. در سال‌هاي پاياني دوران پدرش بر بابل حكومت كرد و بعد، تاج و تخت را با قلمرويي پهناور براي فرمانروايي به ميراث برد. از همان روز نخست با مشكلات بسياري درگير شد. البته مخالفانش را يكي بعد از ديگري فروشكست و آنهايي را كه سر به شورش برداشته بودند، قاطعانه سركوب كرد. قطعا بسيار لايق بود، اما سايه پدر - حتي بعد از مرگ - بر زندگي‌اش سنگيني مي‌كرد و در چشم مردم، كوچك‌تر از او ديده مي‌شد. خودش نيز به بزرگي پدرش اعتراف مي‌كرد، اما از اين مقايسه آزرده مي‌شد و مصمم بود با كاري بزرگ، از زير نام پدر بيرون بزند. مصر، برايش آن كار بزرگ تلقي مي‌شد. سرزميني كه پدرش نيز در سال‌هاي آخر عمر به تسلط بر آن فكر مي‌كرد. اما مشكلي وجود داشت و آن مشكل، محبوبيت زياد برادرش برديا، امير نواحي شرقي شاهنشاهي بود. زرين‌كوب در «تاريخ مردم ايران» مي‌نويسد: «كمبوجيه كه ظاهرا در دنبال خيالات پدر و شايد از مدت‌ها قبل، انديشه لشكركشي به مصر را در خاطر مي‌پرورد، نمي‌توانست برادر را كه به موجب روايات محبوبيت بيشتري داشت و مخالفان كمبوجيه نيز ممكن بود او را دستاويز فتنه سازند در ايران رها كند و خود راه مصر را پيش گيرد. از اين‌رو طبيعي بود كه او را چنانكه هردوت مي‌گويد همراه خود به مصر ببرد يا آن‌گونه كه داريوش در كتيبه بيستون روايت مي‌كند قبل از حركت خويش به مصر هلاك سازد... در هر حال، كمبوجيه آن‌گونه كه از مجموعه روايات - با تفاوت‌هايي كه در جزييات هست - برمي‌آيد با قتل برديا توانست خاطر خود را از وقوع هر نوع تمرد و طغيان برادر آسوده كند. اما او اين اقدام خود را عمدا پنهان داشت تا در عين آنكه فرصت تحريك و توطئه به او نمي‌دهد غيبت خود او مدعيان ديگر را هم - به گمان آنكه برادر شاه در ايران هست و بر اوضاع نظارت دارد - از خيال هرگونه توطئه و طغيان بازدارد.» اما ماجرا، متفاوت با پيش‌بيني‌ها و برنامه‌ريزي‌هايش پيش رفت. هرچند لشكركشي به مصر- كه در چنين روزهايي از سال 525 قبل از ميلاد شروع شد - با همه حواشي و مشكلاتش، عملياتي پيروزمندانه بود و به گسترش مرزهاي شاهنشاهي پارس تا شمال آفريقا انجاميد، اما در قلب شاهنشاهي، قدرتش را به چالش كشيدند و شورشي بزرگ را در مخالفت با او آغاز كردند. خبر اين شورش را زماني شنيد كه حدود سه سال از اقامتش در مصر مي‌گذشت. شايد خودش هم قصد بازگشت داشت. اما اخباري كه از پارس و ماد مي‌رسيد، برنامه‌اش را جلو انداخت. مي‌گفتند رهبر شورشيان، برديا برادر شاهنشاه است كه پيمان وفاداري‌اش را شكسته و مدعي تاج و تخت شده است. كمبوجيه مي‌دانست شايعات، حداقل تا جايي كه به هويت سركرده شورشيان برمي‌گردد دروغ هستند، اما نمي‌توانست حقيقت را - كه اكنون مانند چاقويي دولبه عمل مي‌كرد - افشا كند. همان حقيقتي كه او چند سال پنهاش كرده بود، مي‌توانست ناجي‌اش شود و شايعات را ختم كند. اما ديگر دير شده بود. بحران بالا گرفت و تدبير آن برايش ناممكن شد. روزهاي پاياني‌ كمبوجيه كه روايت حوادث آن بسيار مبهم و متناقض هستند در آشفتگي و پريشاني گذشت. حتي چگونگي مرگ او - كه برخي آن را خودكشي و برخي ديگر اتفاق مي‌دانند - هرگز به‌درستي معلوم نشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون