ادامه از صفحه اول
زلزله ناشي از حمله رژيم صهيونيستي در سوريه
امواج انفجار معمولا كم دوامتر از امواج زلزله هستند و از يك منبع تك نقطهاي منشأ ميگيرند. علاوه بر اين، در حالي كه زلزلهها حل سازوكار كانوني مربوط به صفحه گسله - جابهجايي دو سوي يك صفحه گسله - ارائه ميكنند كه به تعيين جهت و سازوكار گسل مسبب كمك ميكند، انفجارها با منشأ نقطهاي خود اين حل صفحهاي ايجاد نميكنند. اثر يك انفجار با انرژي كل آزاد شده ژرفاي انفجار و نوع ماده منفجره مورد بررسي قرار ميگيرد. انفجارهاي نزديك سطح معمولا خوانش لرزهاي قويتري نسبت به انفجارهاي ژرفتر ايجاد ميكنند. همچنين ماهيت ماده منفجره و شرايط زمينشناختي اطراف آن ميتواند بر انتشار امواج لرزهاي اثر بگذارد.
طرطوس علاوه بر اينكه محل يكي از دو پايگاه نظامي روسيه در سوريه بود، به عنوان پايگاه دريايي و همچنين انبار مهمات نيز مورد استفاده قرار ميگرفت. انفجار بزرگ 15 دسامبر و همچنين انفجارهاي ثانويه نشاندهنده وجود حجم زيادي از تسليحات ذخيره شده است. ويدئوهاي دراماتيك منتشره در رسانههاي اجتماعي يك فلش شديد درخشان را نشان ميدهد كه پس از آن چندين انفجار، ابر قارچي عظيمي از دود را به هوا فرستاد.
ضرورت گذار نخبگان به نظامهاي پايدار
علاوه بر اصلاح ساختارها، نخبگان ميتوانند با تمركز بر توانمندسازي منابع انساني، سازمانها را براي مقابله با چالشها مجهزتر كنند. آموزش نيروي انساني، تقويت مهارتهاي حرفهاي و نهادينهسازي فرهنگ سازماني مبتني بر شفافيت، عدالت و پاسخگويي، از ديگر اقدامات حياتي است كه بايد در دستور كار قرار گيرد. از سوي ديگر، تحول ديجيتال و بهرهگيري از فناوريهاي نوين براي اتوماسيون فرآيندها و مديريت اطلاعات، نه تنها موجب كاهش خطاي انساني و ارتقاي بهرهوري خواهد شد، بلكه وابستگي سازمانها به اشخاص محوري را بهطور قابل ملاحظهاي كاهش ميدهد.
سرانجام گذار از سيستمهاي قائم به شخص به نظامهاي سيستمي، مستلزم تعهد به ايجاد پايداري در تمامي ابعاد جامعه است. اين امر تنها زماني محقق ميشود كه نخبگان به عنوان پيشروان تغيير، با تصميمات آگاهانه و مسووليتپذيرانه، رهبري اصلاحات را بر عهده بگيرند. نقش اين افراد در طراحي و اجراي ساختارهايي كه شفافيت، كارآمدي و اعتماد عمومي را تقويت كنند، بيبديل است. تنها از اين طريق ميتوان مسير توسعه و پايداري را براي جوامع فراهم ساخت و از مشكلات ساختاري و اجتماعي ناشي از فضاي آنومي عبور كرد.
خانواده «باغچهبان» حقي بر گردن ما دارند
تصوير خانم معلمي در حال آموزش به كودكي در مدرسه آموزشي كه مهر و نشان مدرسه باغچهبان بود. قصدم اين است كه بگويم مدرسه باغچهبان و نقش آن به خاطره و هويت محله يوسفآباد گره خورده است و جداي از آن نيست، حال آيا انصاف است كه بشنويم ثمينه باغچهبان، امروز كه نياز به نگهداري و برداشت از حاصل زندگي و تحصيلات خود و پدرش را دارد، با سختيهايي كه در اين سالها كشيده حال در رنج نداشتن خانه از جايي به جاي ديگر بيپناه باشد؟ تا به همين جا، همه آنچه بود به عنوان يك بزرگسال امروز از محله و مدرسه ميدانستم و بيخبر از سرنوشت واقعي دختر باغچهبان بودم، هيچ نميدانستم چه از سر گذرانده، بيخواست و به ناچار زندگي او را در چه مسيري قرار داده! امروز در لابه لاي توصيف خبر بيخانماني او شنيدم و متوجه شدم اين زن با همه رنج و خاطره و تجربهاي كه پشت سر گذرانده، چطور باز در آرزوي ديدار ثمره و حاصل عمر خود و پدرش است. ترس و خطر را به جان خريده تا در شهري كه هويت و زندگياش است باقي عمر را بگذراند. اين نه تنها به دور از انصاف است بلكه بالاتر از آن، به ناحق است كه چنين زني براي اجارهبها از مكاني رانده شود، حال كه براي باز گرفتن حق و عشق خود و ثمر خانوادهاش بازگشته، اين بر گردن ماست كه در اين راه حق و عشق را به «ثمينه» دختر باغچهبان بازگردانيم.
روزنامهنگار