ترديدي نميتوان داشت كه حوادث منتهي به سقوط بشار اسد، اكنون تركيه را به عنوان بازيگري مهم در كانون تحولات منطقهاي قرار داده است. اين موقعيت البته تماما ناشي از اقدامات تركيه نيست و بخشي از تغييرات به وجود آمده در صحنه سياسي خاورميانه طي يك سال گذشته را بايست ناشي از اقدامات اسراييل در جنگ با حماس و حزبالله درنظر گرفت. در نگاه اول ميتوان نشانههايي از همپوشاني منافع بين تركيه و اسراييل، در سوريه را مشاهده كرد كه خروج نيروهاي ايراني از سوريه و سقوط بشار اسد از جمله اين منافع مشترك ميباشد. وجود همين اشتراك منافع باعث گرديده تا شاهد برخي برداشتها در ارتباط با هماهنگي و حتي همكاري ميان تركيه و اسراييل در زمينه تغيير حكومت در سوريه باشيم. عليرغم چنين فرضيهاي به نظر نميرسد كه بتوان از همپوشاني كامل منافع ميان اسراييل و تركيه در منطقه صحبت كرد. در درجه نخست اسراييل هنوز مطمئن نيست كه مخالفين اسلامگرا و فاتحين دمشق چه رويكردي در آينده نسبت به اسراييل خواهند داشت. از طرف ديگر هم مساله اختلافات و تنشهاي ميان تركيه و كردهاي سوريه موضوع خوشايندي براي اسراييل به شمار نميآيد. اما مهمترين وجه برخورد منافع ميان تركيه و اسراييل را بايد در تلاش هر كدام از آنها براي قرارگيري در جايگاه قدرت هژمون يا قدرت تعيينكننده در منطقه در نظر گرفت. چنين رقابتي البته فقط محدود به اين دو بازيگر نيست بلكه پاي بازيگران ديگري همچون عربستان هم در ميان است و اصولا تنشهاي بين ايران و عربستان و اسراييل را هم ميتوان در همين كانتكست تحليل كرد.
نكته قابل تأمل اين است كه در شرايط كنوني پس از جنگ اسراييل با حماس و حزبالله و به دنبال آن سقوط بشار اسد، برداشت رقباي ايران اين است كه ايران در وضعيت ضعيفتري نسبت به آنها قرار گرفته است و بنابراين در شرايط حاضر در موقعيت تعيينكنندهاي براي نظم آينده خاورميانه قرار ندارد. جداي از اينكه اين تصور و برداشت ديگران راجع به ايران تا چه حدي از واقعيت برخوردار است آنچه كه نميتوان ناديده گرفت اين مساله است كه خاورميانه در حال صفبندي جديدي از نيروها و توزيع قدرت است كه در اين ميان رقابت بين تركيه و اسراييل ميتواند نقش مهمي در شكل دادن به اين توزيع قدرت داشته باشد.
آنچه اسراييل در سر دارد در درجه اول رفع تهديدات امنيتي از جانب ايران و نيروهاي نيابتي آن ميباشد. در مرحله بعد اسراييل به دنبال برقراري روابط با كشورهاي عربي خاورميانه و شمال آفريقا است و درنهايت با شكل دادن به طرحهاي ارتباطي و توسعه منطقهاي، قرار دادن خود در مركز اين طرحها را در اولويت قرار داده است. اتصال ريلي كشورهاي عربي خليجفارس به يكديگر و اتصال آنها به خطوط ريلي اسراييل، ايجاد كريدور ترانزيت كالا از هند، امارات و عربستان به اسراييل و نهايتا اتصال به اروپا دو طرح عمده مدنظر اسراييل است كه البته مورد حمايت امريكا نيز ميباشند.
در سوي ديگر نيز تركيه از طريق طرح اتصال بندر فاو در عراق به تركيه و سپس اروپا و همچنين طرحهايي چون ترانس خزر و تاناپ براي عبور گاز شرق خزر به اروپا، تلاش دارد تا به تركيه نقشي محوري در اتصال شرق به غرب اعطا نمايد. تركيه همچنين در پيوند دادن كشورهاي تركزبان تحت رهبري خود، بلندپروازيهايي را در سر دارد كه ميتواند دامنه حضور و نفوذ اين كشور را حتي فراتر از منطقه خاورميانه تا قفقاز و آسياي مركزي نيز بكشاند.
رقابت تركيه و اسراييل فرصتها و تهديداتي را براي ديگر بازيگران منطقهاي به همراه خواهد داشت و به همين خاطر جهتگيري و صفبندي ديگر كشورها حول هر كدام از اين دو بازيگر نقش مهمي در نظم آينده خاورميانه ايفا خواهد كرد. كشورهايي مثل عربستان و امارات در هر سوي اين رقابت داراي فرصتهايي هستند و ميتوانند با كارتهاي خود با هر يك از اين دو وارد بازي شوند. در طرف ديگر كشوري مثل مصر را ميتوان مورد اشاره قرار داد كه در هر صورت اين رقابت قادر خواهد بود تهديداتي ازجمله كمرنگ شدن نقش كانال سوئز را براي اين كشور به همراه داشته باشد. در اين ميان با توجه به تاثيري كه اين رقابت به خصوص در بخش اقتصادي ميتواند بر ايران و نقش آن در دالانهاي ارتباطي آينده منطقه داشته باشد بايد ايران را ازجمله كشورهايي درنظر گرفت كه چنين رقابتي تهديدات بيشتري را در مقايسه با فرصتها متوجه آن خواهد كرد.
سوالي كه وجود دارد اين است كه در چنين شرايطي ايران چه گزينههايي دراختيار دارد و هر كدام از اين گزينهها تا چه حد قادر به تامين منافع ملي ايران است. براي پاسخ به اين سوال در ادامه تعدادي از گزينههاي دراختيار ايران مورد بررسي قرار داده شده است:
1- نزديكي به تركيه:
باتوجه به رويكرد ايران در قبال اسراييل، ايران ممكن است ترجيح دهد در آينده خود را به تركيه نزديكتر كند. به ويژه اينكه تركيه اردوغان پيگيري سياستهاي منطقهاي خود را با انتقاد از اسراييل در جنگ با حماس و حزبالله و ايده حمايت از فلسطين تركيب نموده است. هر چند كه به نظر ميرسد نزديكي ايران به تركيه نخواهد توانست تاثير زيادي در تغيير طرحهاي توسعهاي و ترانزيتي مدنظر تركيه و منتفعسازي ايران از اين طرحها داشته باشد.
۲- تقابل سياسي با تركيه از طريق حمايت از مخالفان تركيه در سوريه شامل باقيمانده حاميان اسد يا كردها:
عملي كردن اين گزينه با توجه به رويكرد حاكمان جديد سوريه و مهمتر از همه اجماع ضمني امريكا، اسراييل و تركيه نسبت به عدم حضور ايران در سوريه، خيلي آسان نخواهد بود. از طرفي ديگر نيز نظر به عدم حضور ايران و نيروهاي حزبالله در سوريه، ايجاد كانالهاي ارتباطي با اين گروهها تا حدود زيادي نسبت به قبل از سقوط اسد سختتر شده است به خصوص اينكه بعيد به نظر ميرسد كه دولت عراق نيز امكان برقراري اين ارتباط از طريق خاك خود يا از طريق نيروهاي طرفدار ايران در عراق را براي ايران فراهم سازد.
۳- نزديكي به كشورهايي مثل عربستان و مصر؛
با توجه به اختلاف منافع عربستان و مصر با تركيه بر سر موضوعاتي مثل اخوانالمسلمين يا رقابت عربستان با تركيه بر سر هژموني منطقهاي، ايران ممكن است تمايل داشته باشد روابط خود با اين دو كشور را براي تحت فشار گذاشتن تركيه گسترش دهد. بايد توجه داشت كه از آنجا كه عربستان در طرحهاي اقتصادي و توسعه آينده منطقه حتي با حضور اسراييل ميتواند ذينفع باشد اساسا چنين همكاري، آن هدف و معنايي كه ايران انتظار دارد را به همراه نخواهد داشت و مصر هم به دليل مولفه امريكا و همسايگي با اسراييل در هر گونه نزديك شدن به ايران كه قادر باشد بر روابط اين كشور با اسراييل و امريكا تاثير منفي برجاي بگذارد جانب احتياط را خواهد گرفت.
تصويري كه از وضعيت ايران در رقابت تركيه و اسراييل ميتوان به دست داد اين است كه متمايل شدن ايران به سمت تركيه عملا به معناي تسريع در پيشبرد اهداف تركيه و در انزوا قرار گرفتن ايران خواهد بود. از سوي ديگر هم مخالفت با تركيه ميتواند به افزايش فشارهاي اين كشور بر ايران به ويژه در ارتباط با دالان زنگزور و آذربايجان بينجامد. نزديك شدن به عربستان براي مقابله با طرحهاي منطقهاي تركيه نيز با توجه به ذينفع بودن عربستان در برنامههاي آتي اسراييل در منطقه، دستاورد ملموسي براي ايران به ارمغان نخواهد آورد. به همين خاطر به نظر ميرسد كه ايران پس از سقوط بشار اسد در يك شرايط خاص منطقهاي قرار گرفته است كه انتخاب راهبرد مناسب براي مواجهه با وضعيت موجود، نيازمند درك دقيق دستگاه سياست خارجي از تحولات منطقه، اهداف بازيگران دخيل و برآورد امكانات داخلي و محذورات خارجي ايران ميباشد. در كنار اين موارد آنچه به عنوان نكته پاياني بايد گفت اين است كه تامين منافع ملي ايران در تحولات آينده منطقه نيازمند اصلاح برخي جنبههاي سياست داخلي از جمله ترميم فاصله ميان مردم و حكومت در سطح داخلي و تعيين يك دستوركار مناسب به منظور حل مساله هستهاي و اختلافات منطقهاي با غرب در سطح خارجي ميباشد.