نگاهي به سريال «گردنزني» به كارگرداني سامان سالور
توهين به شعور مخاطب
فرزانه متين
سريال گردنزني به كارگرداني سامان سالور و نويسندگي زامياد سعدونديان يكي از ضعيفترين آثار نمايش خانگي در فصل پاييز محسوب ميشد.اين سريال كه به تازگي به پايان رسيده، به قول يك نفر، از آن دسته آثاري است كه ماقبل نقد است.يك سريال پرستاره كه متاسفانه بدترين بازيهاي خود را در چنددهه فعاليت حرفهايشان، ارايه دادند. اين سريال كه داستانش حول محور قتل يك زوج جوان به نام باران و نيما توسط خلافكاري كه از زندان به مرخصي آمده، نشان از آن ميداد كه ما با مجموعهاي جنايي و جاندار طرف هستيم. البته باتوجه به ابهامات زياد در قسمت اول، مخاطبان منتظر قسمت بعدي بودند كه اين ابهامات رفع شود اما از همان آغاز قسمت دوم متوجه شدند آنچه در قسمت اول ديدند، صرفا نمايشي براي بازار گرمي بوده است و از همانجا ما با مشكلات اساسي فيلمنامه روبهرو شديم.در اين سريال پرتناقض آنچه بيش از همه توذوق ميزد نسبت شخصيتها با يكديگر بود. ما تا قسمت چهارم و پنجم تازه متوجه نسبت گنگ بازيگران با هم ميشويم. شخصيتهايي كه نسبتشان براي ما ملموس نيست به عنوان مثال رابطه بهمن (با بازي مهدي حسينيان) با گيسو (با بازي رويا نونهالي) اصلا شكل نگرفته ما در قسمتهاي ابتدايي متوجه هر نسبتي ميشويم به غير از مادر و فرزندي.در ابتدا فكر ميكنيم كه بهمن همسر گيسو است يا فرزندش از شوهر اولش است و...حتي همسر گيسو، منصور (با بازي حسن معجوني) از لحاظ سني با گيسو جور در نميآيد.نه بهمن نه منصور هيچكدام كاراكتر مناسبي از لحاظ سن براي نقشي كه برايشان تعريف شده، مناسب نيستند.ما تا قسمت پنجم بارها اسم «شيخ» را ميشنويم اما هنوز نميدانيم شيخ، زن است يا مرد.حتي به گمانم خيلي از مخاطبان پژمان بازغي را شيخ ميدانستند اما بعدا متوجه شديم كه شيخ، نام خانوادگي يك زن به نام تاراست كه در يك قتل غيرعمدي دست داشته و با فرار از صحنه جرم، باعث پيچش داستان شده است. تعداد زياد كاراكترها و اضافه شدن فريبرز و عزيز بهعنوان برادران گيسو، سريال را تبديل به يك آش شلهقلمكاري كرده كه هم نمكش زياد است همگوشتش هم سبزياش و... . مثلا بود و نبود عزيز، برادر عقبمانده گيسو در سريال هيچ كمكي به پيشبرد داستان نميكند يا اجير كردن يك دختر توسط گيسو كه با همسرش باشد تا بتواند از او جدا شود چه دردي از فيلم را دوا ميكند و درنهايت هم دختر وابسته مرد همسن پدرش ميشود و خودكشي ميكند. زماني كه اين حجم از مزخرفات را ميبينيم با خود ميگوييم آيا واقعا دوره اين خزعبلات تمام نشده است. اين خردهروايتها فقط باعث ميشود كه كارگردان به مجموعه آب ببندد. هرقدر اين قصه شل و ول جلوتر ميرود ما متوجه در همتنيدگي غيرمعمول دو خانواده گيسو و آفاق ميشويم؛ گيسو پيش از ازدواج عاشق يزداننامي بوده كه بعدها يزدان همسر آفاق ميشود. يزدان بعدها، جانش را هنگام نجات باران در استخر از دست ميدهد و حالا نيما، پسر يزدان و آفاق عاشق باران ميشود.از خواندن اين چند پاراگراف دست بر داريد چونباعث سرگيجه شما ميشود.در اين سريال، دوخانواده شاهد پرپر شدن دو جوان كه به بدترين شكل سلاخي شدهاند، هستند اما از عزاداري فقط لباس سياه ميپوشند و فرداي كشتن آنها از بيطعمي غذا صحبت به ميان ميآيد.
فيلمنامه گردنزني، منطق روايي ندارد ما حتي در فيلمهاي علمي تخيلي شاهد يك منطق روايي در فيلمنامه هستيم اما سريال پا را فراتر از هر ژانري گذاشته و در سبك خودش ميشود گفت يك ژانر مندرآوردي. اين سريال ضعيف حتي از يكداستانگويي منسجم در يك قسمت هم برخوردار نيست.قصه كه چه عرض كنم اين چند صفحهاي كه به اسم فيلمنامه در آمده در خدمت ايده اصلي جنايت نيست، چراكه هر كدام از شخصيتها آنقدر گرههاي كوري دارند كه بايد براي هر كدام از آنها يك سريال ۱۵ قسمتي ساخت.ديالوگها ابتدايي وتكراري، فيلمبرداري نابلد، تدوين بد، صداگذاري ضعيف و بازيهاي غير قابل قبول همگي دست به دست هم داده كه اگر چند ماه پيش، فيليمو، افتضاحترين سريال خود، قطب شمال را منتشر كرد، فيلم نت هم عقب نماند كه اين مجموعه مزخرف را به نمايش بگذارد. اي كاش گردنزني پس از قسمت اول، يك پرش زماني دو، سه ماهه داشت و بعدا ما شاهد اين اتفاقات بوديم شايد ميتوانستيم با آن اخت شويم. مسير نامشخص گردن زني از قسمت دوم به بعد، سريال را به بيراهه كشاند و آن را تبديل به فاجعه ظهرهاي جمعه كرد.كدام دايي ناتني كه حين مراسم صحبت از ارثش ميكند و با خانواده گيسو هيچ رفت و آمدي ندارد اما ناگهان درصدد انتقام گرفتن از قاتل خواهرزادهاش برميآيد؟ تكليف پليس هم كه در سريالهاي نمايش خانگي كاملا مشخص است؛ هميشه در سريالها كند هستند و چند پله عقبتر.از سريال زخمكاري گرفته تا سريال چفت و بستدار و خوش ساخت بازنده چه برسد حالا به يك سريال درجه چهارمي. شما در كدام اثر خارجي ديدهايد كه قرار عاشقانه يك دختر و پسر در قبرستان باشد كه ما در قسمت آخر اين سريال ديديم؟ آيا اين به منزله توهين به شعور مخاطب نيست؟ شايد هم ميخواستند در قسمت آخر، ملات بيشتري اضافه كنند. واقعا به عنوان يكمخاطب در درجه اول نميدانم در ذهن نويسنده چه گذشته كه سريال اينچنيني، فاقد عمق را چونكلافي در هم پيچيده تحويل پلتفرم داده است.مخاطب ميخواهد شاهد يك فضاي هيجاني و پركشش باشد نه اينكه او را به بازي بگيرند.اين داستان گنگ و با ابهامات فراوان ارزش تماشا ندارد و بسياري از مخاطبان آن را نصفهنيمه رها كردند.