انتخابات شوراي شهر مهم يا بياهميت؟
اما اين ورود هم به اين سادگي تبديل به يك گفتمان غالب اجتماعي نشده و هنوز انتخابات يك سنت قوي اجتماعي در فرهنگ سياسي ما نيست. براي همين ميبينيم كه مثلا در همين موضوع انتخابات شوراهاي شهر و روستا كه قرار است 5 ماه ديگر برگزار شود كه حتي يك ماه آن هم به واسطه نوروز و آن عادت تاريخي تعطيلات كه همهچيز و همه كنشهاي اجتماعي، همزمان با بيدارباش طبيعت به خواب ميرود، خيلي كه خوشبين باشيم، انتخابات شوراي شهر و روستا، تا ارديبهشت سال آينده وارد گفتوگوي روزانه مردم نخواهد شد. البته شنيدهام كه برخي احزاب و گروهها درصدد تهيه فهرست انتخاباتي هستند، ولي اين هم يعني براي اين احزاب، موضوع اصلي منتخبان هستند و نه خود انتخابات، چون براي نمونه، در اين ايام، كسي چندان به خود موضوع انتخابات و نه منتخب نميپردازد و تلاشي در اهميت اين موضوع را حداقل در بين فعالان اجتماعي شاهد نيستيم و جالب ميدانيد چيست؟ جالب اين است كه بخش بزرگي از فعالان اجتماعي كه تاكيد دارند بايد بهجاي فعاليت در بالاي هرم قدرت به جامعه برگشت و فعال مدني شد، در اين حوزه كه راس هرم قدرت نيست و اتفاقا يك فعاليت مدني براي اداره كارهاي كف جامعه و اداره بهسامان زندگي روزمره مردم است، اصلا برايشان انگار جذابيت ندارد و اين همان چيزي است كه بارها گفتهام كه انتخابات جزيي از فرهنگ و سنت سياسي ما نيست. يك رفتار اجتماعي را وقتي ميتوان گفت كه داراي سنت است كه شاهد كنشهاي خودجوش و بهنگام جامعه در آن موضوع باشيم. نمونهاش سنت عزاداري عاشورا يا جشن و بزرگداشت نوروز، هر دو اينها متكي به سنتي فرهنگي در جامعه ايراني است، ولي چنين كنش اجتماعي را براي انتخابات نميبينيم، نه در بين مردم و نه حتي در بين نخبگان و فعالان سياسي. حتي در بين آناني كه اسرار دارند بايد رفتارهاي سياسي را به جاي آنكه در راس هرم پي بگيريم، بايد به كف و جامعه بياييم. واقعيت ماجرا اين است كه انتخابات با آنكه از انقلاب مشروطه وارد فرهنگ سياسي ما شد، اما تا انقلاب 57، جز در ايامي گذرا، چندان جدي گرفته نشد و با انقلاب 57 نيز ابتدا در مفهوم تكليف به بدنه اجتماعي عرضه گرديد و طول كشيد تا به عنوان يك حق از آن سخن برود. حقي كه جريان اثرگذاريش از پايين به بالاست و اينكه ميبينيم عدهاي ميخواهند دوره يك انتخاب را كش بدهند و تقريبا دوبرابرش كنند و تقريبا هيچ واكنشي نه در جامعه و نه حتي در بين نخبگان در مقابل آن نميبينيم، فقط يك معنا دارد؛ برعكس آنكه بسياري از ما مدعي كنش در كف جامعه هستيم، ولي در عمل و واقعيت، چندان تمايلي به فعاليت در كف نداريم و آن ادعاها، فقط مدعياتي براي كنارهگيري هر از گاهي، از فعاليت اجتماعي است؛ كنار كشيدني كه نتيجهاش را در شوراي شهر دوم ديديم چه شد و چه بلايي در اين 23 سال بر سر كشور آورد. شورايي كه در تهران 10 ميليون نفري، بعضي فقط با 80 هزار راي به آن راه يافتند و اگر همچنان بيتفاوت بمانيم، با تداوم هفت ساله شوراي ششم، حتي انگار لزومي به آن 80 هزار نفر هم نخواهد بود. اگر قانون عفاف و حجاب ابلاغ نشد و اگر فيلترينگ، حتي در اين شكل بسيار محدود برداشته شد، به واسطه مطالبه اجتماعي است؛ مطالبهاي كه متاسفانه گويا در انتخابات شوراي شهر و روستا كه مهمتر از آن دوتاست، نداريم.