ادامه از صفحه اول
نقد انديشه سياسي آقاي مصباح- 2
اگر حكومتي مشروعيت داشته باشد مردم طبعا تبعيت ميكنند چون خودشان آن را مقرر كردهاند و بقاي مشروعيت آن حكومت به اين است كه مباني مشروعيتي خود را رعايت كند. حق حاكميت از آن مردم است. چون چنين مردمي در انديشه آقاي مصباح تعريف نشده است پس در تعريف ايشان از حكومت هم اين مردم وجود ندارند و غايب هستند. گويي حكومت چيزي جز اراده مردم و پيش از آن است.
متن: ملاك مشروعيت حكومت چيست؟ نظريه قرارداد اجتماعی؛ نظريه رضايت؛ نظريه اراده عمومی؛ نظريه عدالت؛ نظريه سعادت يا ارزشهای اخلاقي؛ نظريه مرجعيت امر الهی يا حكومت اله؛ اين شش نظريه را میتوان به سه محور اساسی برگرداند؛ خواست مردم، عدالت يا مطلق ارزشهای اخلاقی و حكومت دينی (الهی). طبق سه نظريه نخست، معيار مشروعيت، خواست مردم است. اگر معيار مشروعيت خواست مردم باشد، لازمهاش آن است كه اگر مردم حكومتی را نخواستند آن حكومت نامشروع باشد ـ هر چند آن حكومت در پی مصالح مردم باشد ـ و اگر مردم خواستار حكومتی بودند آن حكومت مشروع گردد هرچند بر خلاف مصالح مردم حركت كند و ارزشهای اخلاقی را رعايت نكند.
نقد: اين حرفها بسيار عجيب است؛ چه كسي تشخيص ميدهد كه يك حكومت در پي صلاح مردم است يا نيست؟ اصلا مگر حكومت در پي صلاح مردم بايد باشد؟ مگر چنين صلاحيتي دارد؟ حتي اگر چنين ادعايي كند مگر مرجع تشخيص آن خودش است؟ به طور كلي و معمول در همه جا مسالهدارترين نهادهاي جامعه، نهادهاي سياسي منبعث از قدرت هستند چنين نهادهايي چگونه ميتوانند مدعي اصلاح و هدايت مردم بشوند؟ خودشان نيازمند هدايت و اصلاح و نظارت مستمر هستند. بهعلاوه مگر معقول است كه حكومتي منبعث از مردم نباشد و مردم هم آن را نخواهند ولي اين حكومت در پي مصالح مردم باشد؟ چنين حاكماني به سرعت و داوطلبانه كنار خواهند رفت. يا ادعاي چنين حكومتي دروغين است يا مردم ديوانهاند. چنين حكومتي طبعا براي بقاي خودش اقدام به سركوب مردم خواهد كرد. آيا اين راه تامين مصالح مردم است؟ در هر حال با اين گزاره امام چه خواهيد كرد؟ «اكثريت هر چه گفتند آراي ايشان معتبر است ولو به ضرر خودشان باشد، شما كه ولي آنها نيستيد شما فقط وكيل آنها هستيد. مردم خودشان مصالح خودشان را ميدانند.»
ادامه دارد...
بمب ساعتي يا فرصت طلايي؟!
اين وضعيت، علاوه بر ايجاد سرخوردگي در جامعه، باعث شده تحليلهاي مبتني بر واقعيت در تصميمگيريهاي كلان ناديده گرفته شوند.
از آنجا كه به طور طبيعي در برابر تحولات راديكال و سريع مقاومت ميشود، اتخاذ رويكردي مبتني بر تغييرات گام به گام و پايدار، ميتواند شرايطي را فراهم آورد كه در آن افراد و گروهها با تغييرات همگام شده و پذيرش اجتماعي آنها در طول زمان فراهم شود. تاكيد بر تغييرات تدريجي، موجب كاهش تنشهاي اجتماعي و سياسي ميشود و اين رويكرد قادر است فضاي اعتمادسازي ميان مردم و نهادهاي حاكم را هم به طور موثري تقويت كند.
بسياري از تحولات موفق در تاريخ نشان دادهاند كه تغييرات كوچك، اما مستمر، به مراتب تاثيرگذارتر از تغييرات فوري و انقلابگونه بودهاند. تغييرات تدريجي كه بر اصول سازنده و معقول استوارند، ميتوانند فرآيندهاي اجتماعي و سياسي را هموارتر كنند و موجب ارتقاي سطح مشاركت عمومي در فرآيند بهبود شوند. از اين رو، صاحبنظران بهتر است به دنبال ارايه راهكارهايي باشند كه با واقعيتهاي موجود همخواني داشته و در عين حال، ظرفيت ايجاد تحولات مثبت و پايدار را دارا باشد.
نقد؛ پل شفافيت و پيشرفت
تقدسبخشي به سياست يا مديريت، مانعي جدي در مسير كشف حقيقت و پيشرفت است. احترام واقعي به مسوولان در پذيرش نقد و پاسخگويي آنان نهفته است، نه در دور نگهداشتن آنها از ارزيابي و چالش. جامعهاي كه نقد در آن آزادانه صورت گيرد و هيچ فرد يا دورهاي از شفافيت و اصلاح مصون نباشد، به پيشرفت و اعتماد عمومي دست خواهد يافت. پاسداشت شفافيت و پذيرش نقد، نهتنها وظيفهاي ديني و اخلاقي است، بلكه زيربناي همبستگي اجتماعي و گامي اساسي براي ساختن جامعهاي سالم و رو به پيشرفت به شمار ميآيد.