عبرت از نُه سقوط! خويشاوندسالاري (۳)
انتخابات رياستجمهوري اخير در ايران و پيروزي مسعود پزشكيان همان تحقق اراده جمهور مردم ايران بود وگرنه در نظامهاي جمهوري شبهسلطنتي كه نيروهاي امنيتي- نظامي براي سرنوشت انتخابات تصميم ميگيرند، يك پزشك فوق متخصص جراحي قلب و استاد تمام دانشگاه هم كه باشد و تجربه بيست سال نمايندگي و حتي وزارت و رياست دانشگاه را هم كه داشته باشد، نميتواند پيروز انتخابات باشد و به قول پزشكيان نامش از صندوق در بيايد! كار را به دست كسي ميسپرند كه مشتي حرف تكراري در آستين كوتاه و دست دراز دارد و آسان ميتوان بر شانههاي ضعيفش سوار شد و رشتهاي بر گردنش افكند و به هر سوي كه خواست تاخت، چنانكه تاختهاند. خويشاوندسالاري سه پيام بسيار منفي و آسيبزننده و ويرانكننده به همراه دارد:
يكم: گويي كشور ملك يك خانواده و حياط خلوت يك خاندان است. چنانكه در نظامهاي سلطنتي شرقي چنين بوده و هست. در بحرانيترين شرايط كشور ايران در سال ۱۳۲۰ سرنوشت كشور را به دست جوان خام ۲۱ ساله سرد و گرم نچشيدهاي به نام محمدرضا شاه ميسپرند كه به قول داريوش همايون در دوران ۳۷ ساله حكومتش دو بار فرار كرد و چهار بار هم آماده فرار بود. در سالهاي ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ سرنوشت كشور را دست سفير امريكا و انگليس سپرده بود و سرمست از شب ژانويه با پرزيدنت كارتر كه در نطق ضيافت تهران از شاه تعريف كرد و گفت: «ايران جزيره ثبات است! » صد البته خداوند به ملت ايران رحم كرد كه خلفش اين شازده تماشايي شاه نشد!
دوم: پيام ديگر خويشاوندسالاري رانده شدن افراد صاحبنظر و دانشمند از عرصه مديريت كشور است.
سوم: شخصي كه صلاحيت علمي و تجربي حكومت و رهبري ندارد، زمينه لازم و مناسب براي نفوذ بيگانه و نيز سودجويي اطرافيان دلال را خواسته يا ناخواسته فراهم ميكند. كافي است به نقش اشرف پهلوي و ديگر عناصر خاندان پهلوي و حتي فريده ديبا توجه كنيم. چگونه گذران ميكردند. يادداشتهاي علم را ببينيد. براي دندانپزشكي مثلا كشيدن دندان فاسد هميشه يكي از بستگان شاه به سوييس ميرود. اينها نشانههاي عقبماندگي در حكومتي است كه بر بنياد خويشاوندسالاري شكل ميگيرد. ادامه دارد...