• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۰ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5953 -
  • ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۹ دي

ماهيتابه و سه‌شنبه‌هاي آقاي بيژني

مهدي خاكي‌فيروز

روزگاري نه چندان دور در محله‌اي آرام و بي‌دردسر، آقاي بيژني‌كارمند بازنشسته‌اي كه چند سالي بود روزهاي بازنشستگي‌اش را به تماشاي تلويزيون و نق زدن در مورد اخبار دنيا مي‌گذراند، تصميم گرفت زندگي‌اش را كمي «فرهنگي» كند. او چهارده سالي از همسرش عطيه‌خانم بزرگ‌تر بود و به همين دليل همسرش هنوز بازنشسته نشده بود و آقاي بيژني در طول روز، كمي احساس تنهايي مي‌كرد. ايده‌اي بكر به ذهن آقاي بيژني رسيد: برگزاري نشست‌هاي نقد و بررسي شعر براي خانم‌هاي جوان محله.

از آن روز به بعد خانه آقاي بيژني و عطيه خانم كه تا ديروز پناهگاه سكوت و آرامش بود، به محفل ادبي تبديل شد. هر سه‌شنبه خانم‌هاي جوان محله با دفترچه‌هاي شعرشان و عطرهاي خوش‌بو، به خانه بيژني مي‌آمدند و مشاعره مي‌كردند. آقاي بيژني‌ در حالي كه عينك نمره‌دارش را بر بيني جابه‌جا مي‌كرد، با چاي دارچيني كه عطيه‌خانم صبح آماده كرده بود، از مهمانان پذيرايي مي‌كرد.

اما يك روز كه آقاي بيژني در اوج جلسه شعر و شور، با هيجان از وزن‌هاي عروضي صحبت مي‌كرد و با دختر‌خانم‌ها به مشاعره مشغول بود، عطيه خانم زودتر از معمول از اداره برگشت. كليد را در قفل چرخاند و وارد خانه شد. همانطور كه كيف دستي‌اش را روي جاكفشي مي‌گذاشت، صداي خنده و شعرخواني به گوشش رسيد.

او كه كنجكاو شده بود، به سمت اتاق پذيرايي رفت و با صحنه‌اي عجيب مواجه شد: آقاي بيژني با شور و حرارت شعري درباره «گل‌هاي عاشق» مي‌خواند و خانم‌هاي جوان محله برايش كف مي‌زدند.

عطيه خانم كه از اين صحنه به‌شدت عصباني شده بود، بدون لحظه‌اي تامل به آشپزخانه رفت، ماهيتابه را برداشت و به سمت آقاي بيژني آمد. با ضربه‌اي سريع و دقيق، ماهيتابه را بر سر او كوبيد و محفل شعر را به صحنه‌اي تراژدي- طنز تبديل كرد. خانم‌هاي جوان، جيغ‌كشان از خانه فرار كردند و آقاي بيژني با سري بانداژ شده، در گوشه‌اي از خانه به تفكر عميق فرو رفت.

اما داستان به همين جا ختم نشد.

از آن روز آقاي بيژني دچار تغييراتي عجيب در شعر و شخصيتش شد. شعرهاي او ديگر بويي از عشق و لطافت نداشتند و كلماتش تركيبي آشفته از مفاهيم بي‌ربط بود:

«در جزر و مد اندوه خاورميانه

استراتژي گراف دل

فالوورهايم كجا هستند؟»

شعرهاي بيژني چنان عجيب بود كه جوانان محله كه به مصرف مواد مخدر گل معروف بودند، شروع به زمزمه كردن آنها در پارك‌ها كردند. كم‌كم شعرهاي بيژني به نمادي از فلسفه مدرن و مبارزه با يكنواختي زندگي تبديل شد. برخي حتي شايعه كردند كه آقاي بيژني از اين طريق قصد داشته شعري به سبك «پست‌مدرن معتادانه» خلق كند.

اما عطيه‌خانم هر بار كه اين اشعار را مي‌شنيد، نگاهي معنا‌دار به ماهيتابه‌اش مي‌انداخت و زير لب مي‌گفت:

«اينم نتيجه عشق و مشاعره!»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون