سياست و قمار اسد
فريدون مجلسي
اگر سياست را به زبان ساده برنامهريزي و حكومت متعارف براي برآوردن نيازهاي مردم بدانيم، در اين صورت در درجه نخست بايد ديد مردم چه نيازهايي دارند و نقش دولت در برنامهريزي براي برآوردن اين نيازها چيست، يا مردم چه ميخواهند:
مردم ميخواهند زندگي كنند! يعني در امنيت ببالند و ازدواج كنند، خانواده تشكيل دهند، تغذيه مناسب داشته باشند، لباس مناسب داشته باشند، مسكن داشته باشند، از آموزش مناسب برخوردار باشند، اگر بيمار شدند از درمان مناسب برخوردار باشند و با بهرهمندي از تأمين اجتماعي نگران مصيبت پيري و نيستي نباشند و بكوشند با افزودن به كيفيت فرهنگي و هنري و معنوي در زندگي شادماني و سعادت خود را افزايش دهند و منزل به ديگري بسپارند.
دستيابي به اين اميال انساني هزينه دارد، كه البته بر عهده بهرهمندان است و پرداخت صورتحساب آن مستلزم داشتن شغل و درآمد است. در اين ميان وظيفه دولت گرفتن بخشي از درآمدهاي شهروندان است تا با هزينه كردن در مقياس بزرگتر بتواند به بهاي كمتري خدمات عمومي مورد نياز مردم را كه از توان انفرادي آنها بر نميآيد، تأمين كند. مثلا امنيت را حفظ كند، مدرسه و بيمارستان بسازد و كمك كند كه صنعت و كسب و كار و كشاورزي توسعه يابد كه مردم با كار و توليد درآمد داشته باشند و هزينه غذا و مسكن و آموزش و درمان كالاهاي مورد نياز خودشان را تأمين كنند.
آن مبالغ جمعآوري شده از محل بخشي از درآمد، يعني ماليات يا ثروتهاي طبيعي، متعلق به مردم و نزد دولت امانت است كه بايد با اجازه و نظر صاحب ثروت يعني مردم هزينه شود، كه توسط نمايندگان مردم اولويتها تعيين و تصويب ميشود. به اين فرآيند يا گردش كار، دموكراسي ميگويند. يعني امانتدار كه دولت باشد، بايد دارايي مردم را با نظارت و تصويب خودشان برايشان هزينه كند. مدرسه بسازد، كتاب و دفتر و معلم تأمين كند. راه و راه آهن و سد بسازد. بيمارستان و امكانات درماني فراهم كند تا مردم هم به سهم خودشان توليداتشان را عرضه كنند و با درآمد آن غذا بخرند، لباس و مسكن تهيه كنند، به مدرسه و سينما بروند، موسيقي بشنوند، كتاب بخوانند و از زندگي دلخواه خودشان لذت برند.
از قديم چنين برنامههايي در جوامع تنظيم و اجرا شده است؛ بنابراين، هر دولتي كه ميآيد نيازي نيست كه كارها را از نو آغاز كند. سازماني اداري معمولا از پيش هست، امنيت هست، خانه هست، مدرسه هست، كارخانه و اشتغال هست، درمانگاه و بيمارستان هست، دانشگاه و كارشناس هست، بازار و خيابان و مغازه و ميدان ترهبار هست، سيرك و سينما و ورزشگاه هست، يعني زندگي در حال چرخش است. اما ممكن است كم و كسر هم داشته باشد. كار دولت در واقع كمك به رفع كم و كسر يا بهسازي و تأمين شرايط بهتر گردش كار و زندگي مردم به هزينه خودشان است. تكرار «به هزينه خودشان» تأكيد بر اين است كه مردم بدانند كه اين مال خودشان است كه براي خودشان هزينه ميشود، يعني آنها نوكر دولت نيستند بلكه دولت كه حقوق خودش را هم از مردم ميگيرد بايد در خدمتشان بوده و پاسخگو باشد.
حالا اگر بخواهيم سقوط سريع بشار اسد را بررسي كنيم بايد ببينيم كجاي كار او لنگ بوده است كه اينچنين شد! آيا برنامه متعارفي براي برآوردن نيازهاي مردمش نداشته است؟ آيا سوسياليسمي كه ادعاي آن را داشت زياد هم اجتماعي نبوده است؟ آيا متكي به اقليتي كوچك براي حفاظت از بقاي خودش بوده و ديگران شهروندان درجه دوم بودهاند؟ آيا پول مردم را بدون آگاهي آنان صرف هزينههايي غير از فراهم آوردن رفاه و آسايش و آموزش و بهداشت و شادماني آنان كرده بود؟ آيا در سياست مرتكب ريسكها و مخاطراتي هزينهآفرين شده بود كه از تابآوري مردم فراتر بود، آيا دولتش ميتوانست براي تأمين درآمد بيشتر و تأمين محيطي مطبوعتر و درآمد بيشتر در فضايي آرمانيتر به حساب مردم دست به سياستهاي نامتعارف قماري بزند؟ يعني پول امانت آنان را براي اهدافي كه فكر ميكرد سودآورتر باشد صرف اقداماتي با برد و باخت نامعلوم يا پرخطر كرده بود؟ يعني ميخواسته به اموري بپردازد كه در صورت برنده شدن ناگهان جهشي در سطح و توقعات و برنامه زندگي و حيثيت جامعه پديد آورد؟ آيا بايد از مردمش اجازه ميگرفت، يا به دليل لزوم پنهانكاري در اموري كه برخلاف مقتضاي امانتداري است ناچار بوده از شفافيت كه لازمه حكومت خوب است طفره برود و خزانه و بودجهاي را كه ارقام مصوب آن در معرض ديد است دور بزند و خطرات قماري را بپذيرد و خود را بيپشتوانه بيابد.
اما قمار حتي در سياست هم انواع دارد و با طرفهايي مواجه ميشوند كه با كارت رو بازي نميكنند. ممكن است جرزني هم بكنند. در بازي علمي مانند شطرنج نيز انسان پس از چند حركت ممكن است غافلگير و مات شود؛ تا چه برسد به قمارهاي پر ستيز و رندانه كه نوع بيخطر آن وجود ندارد. البته هيچ قمارباز عاقلي در مچاندازي با پهلواني كه از توان بسيار بالاتري برخوردار باشد، رقابت نميكند. سياست متعهد به امانتداري و خزانه مردم نياز به شفافيت دارد، اما وقتي به مخاطرات قماري آغشته شود ناچار از شفافيت كاسته و بر پنهانكاري افزوده ميشود. ديگر سهم مردم يعني خزانه براي اداره امور خودشان تكافو نميكند زيرا اقدام قماري با اميد برد هزينههاي بالا دارد، بيمفسده هم نيست. اما اگر به دام مچاندازي پهلوانتر از خود كشانده و با بازيگراني قهار مواجه شد و در دامي لغزنده افتاد، رهاننده را چاره بايد نه زور!
خطر وسوسه قماري اين است كه وقتي بازنده نتواند از عهده پاسخگويي به صاحبان امانت برآيد، باز هم به دور بعدي دل ميبندد. ميخواهد اندك باقيمانده از توان كيسهاش را هم يكجا به كار اندازد تا شايد بخت به او رو كند و به دور بُرد مكرر برسد و بتواند جبران مافات كند. تجربه شاهد است كه پاك باختگان در نااميدي اين مرحله چه بسا دست از جان شستهاند. در حالي كه عقل حكم ميكند كه به جاي ادامه بازي با نتيجه محتوم چارهجويي كند و به روال عادي و معقول بازگردد كه جلوی ضرر را در هر كجا بگيرد، منفعت است. اما اسد بازي بازندهاش را تا پايان اسفبارش ادامه داد!