پاسخ به نقدهايي به «بازگشت به سنت بنيانگذار» (۶)
احمد مازني
عصر امام خميني(ره) و بديلهاي آن
يكي ديگر از دوستان در نقد سلسله يادداشتهاي بازگشت به سنت بنيانگذار نوشت: سلام و ارادت حضرت استاد مازني عزيز. آيا با توجه به تحولات بسيار سريع در دنياي امروز امكان بازگشت به عصر امام خميني (ره) ميسر است؟ و اگر امكانپذير باشد آيا مطلوب است؟ آيا مهمترين تئوري حكومتي مرحوم امام يعني ولايت مطلقه كه در تقابل با قول مشهور اماميه مطرح شد، امروزه راه به جايي ميبرد و در اين پيچ و خمهاي نظام بينالملل و اين ظرفيت محدود فقهاي شيعه كاركردي ميتواند داشته باشد؟ آيا اساسا فقه بما هو فقه در معناي مصطلح قدرت اداره عالم يا حتي كشور را دارد و ميتواند پاسخگوي مشكلات باشد؟ و دهها سوال و ابهام ديگر را خوب است مطرح كنيد و برايشان پاسخي تدارك فرماييد. تصور من اين است كه عصر امام خميني(ره) برههاي از تاريخ ايران و حاكميت فقه بوده كه نبايد به آن برگشت و نه حتي بايد در آن ماند. نكته اول در نقد فوق تعبير بازگشت به عصر امام خميني(ره) است؛ در حالي كه در اين سلسله يادداشتها، چه در عنوان و چه در متن نه بازگشت به عصر، بلكه بازگشت به سنت بنيانگذار پيشنهاد شده و بين اين دو عبارت تفاوت جدي وجود دارد. اگر خاطر مبارك خوانندگان عزيز مستحضر باشد اين عبارت از مرحوم دكتر داود فيرحي وام گرفته شد كه هدف واقعه عاشورا را بازگشت به سنت بنيانگذار دانست. يقينا با اذعان به اختلاف مراتب، بازگشت به سنت رسولالله (ص) به معني بازگشت به عصر رسولالله نيست، بلكه بازگشت به اصول و ارزشهايي است كه رسول خدا(ص) بنيانگذار اين سنتها و جامعه به آنها پايبند بود و بعد از رحلت آن حضرت به تدريج از آنها دور و دورتر شد. در سلسله يادداشتهاي بازگشت به سنت بنيانگذار گوشهاي از سنتهايي كه امام خميني(ره) بنيانگذار آن بودند، مطرح شد كه اميدوارم هرگونه قضاوتي درباره اين عنوان با مطالعه مجموعه اين يادداشتها همراه باشد.
اما اگر مراد ما بازگشت به عصر امام خميني باشد با يك بررسي ساده ويژگيهاي عصر امام خميني(ره) اينگونه توصيف ميشود:
عصر امام خميني(ره)، دورهاي تاريخي با تحولات عميق و تاثيرات گسترده در سطح جهاني بود. اين عصر با ويژگيهاي منحصربهفردي مشخص ميشود كه برخي از مهمترين آنها عبارتند از:
۱. تجديد حيات اسلام و معنويت:
امام خميني(ره) با تاكيد بر بازگشت به قرآن و سنت، اسلام ناب محمدي را احيا و تحريفها و برداشتهاي نادرست را از آن زدود. در اين عصر، معنويت و ارزشهاي اخلاقي جايگاه ويژهاي پيدا كرد و مردم به سمت دين و ارزشهاي اخلاقي مانند جهاد، ايثار، حقطلبي و عدالتخواهي گرايش پيدا كردند.
۲. نفي سلطه خارجي و استبداد داخلي:
عصر امام خميني(ره) عصر مقاومت در برابر استكبار جهاني و سلطه بيگانگان شناخته شد و الهامبخش جنبشهاي آزاديخواهانه در سراسر جهان و در اين عصر ريشه نظام استبدادي سلطنت چند هزار ساله در ايران كنده شد.
۳. به چالش كشيدن موازنه قدرت جهاني:
انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني(ره) نظم حاكم بر جهان را با چالش جدي روبهرو كرد و جامعه جهاني را به استقلال و رهايي از سلطه شرق و غرب فراخواند و مستضعفان را به نجات از سلطه بيگانگان اميدوار ساخت و نشان داد كه ميتوان در برابر قدرتهاي بزرگ ايستادگي كرد.
۴. عصر استقلال و آزادي:
امام خميني(ره) بر استقلال سياسي و اقتصادي كشور تاكيد داشت و تلاش كرد تا ايران را از وابستگي به قدرتهاي خارجي رها كند. در اين عصر، مردمسالاري ديني به عنوان الگوي حكومتداري مطرح و بر آزاديهاي فردي و اجتماعي تاكيد شد.
در مجموع، عصر امام خميني(ره) عصري بود كه در آن اسلام ناب محمدي احيا شد، مبارزه با استكبار جهاني به اوج خود رسيد، موازنه قدرت جهاني تغيير كرد و مردم به سمت استقلال و آزادي گام برداشتند.
۵. عصر بيداري ملتها:
امام خميني(ره) در امتداد حركت اصلاحجويان تاريخ، به ويژه مصلحان شرق انسانها را به بيداري از خواب غفلت دعوت كرد و در پيگيري دعوت علامه اقبال لاهوري نداي بيداري مشرق زمين سر داد كه از خواب گران، خواب گران، خواب گران خيز. و مردم ايران را بيدار كرد و آنان را الگوي بيداري ملتهاي تحت ستم ساخت. اينكه دستهاي پيدا و پنهان سرويسهاي بيگانه بديلهايي به نام اسلام و حكومت اسلامي خلق كرد تا از تاثير دعوت امام خميني(ره) بكاهد حاكي از عظمت و اهميت عصر خميني و دعوت او است. بديلهاي متنوعي چون القاعده، داعش، احزاب اسلامي در دل نظام لاييك، تحريرالشام، بوكوحرام و بديلهايي از درون حوزههاي علميه شيعه و حتي در قلب نظام جمهوري اسلامي و... كه هر كدام كافي است تا اذهان مردم را نسبت به نسخه اصل بدبين كند و نداي اللهاكبر كه بانگ آزادي بود را به صداي وحشت و ترور بدل سازد، نشان از اهميت و جايگاه بيبديل مكتب امام خميني(ره) و عصر امام خميني(ره) در بيداري انسانها دارد.
ادامه دارد...