ادامه از صفحه اول
درسهاي آتش سوزي لسآنجلس ...
آنها طي سالها مبارزه براي رفع محاصره و اشغالگري جنگ را به هيچ نقطهاي ازجهان نكشاندند و آسيبي به غيردشمن خود نرساندند، اما اين حادثه موحش مثل همه حوادث ديگر جهان براي ما عبرتهاي فراوان دارد كه بايد در آن دقيق شويم و پند عاقلانه بگيريم. خداي ناكرده با وضعيت اقليمي نامناسب موجود و امكانات اندك كشور اگرحادثه مشابهي دريكي از شهرهاي ما روي دهد چه بايد بكنيم وچگونه ميتوانيم ازپس آن برآييم؟!ايران عزيز ما با منابع خيرهكنندهاي كه دراختيارمان گذاشته كشوري حادثهخيز هم هست و از هر جهت كه تصورش ميرود آسيبپذير. شايد ماهي نباشد كه حريقي بزرگ درگوشهاي خصوصا درجنگلهايمان رخ ندهد و نيروهاي آتشنشان بيش از آنكه با امكانات كافي به جنگ حوادث بروند با فداكاري و ازخودگذشتگي به ياري هموطنان خود ميشتابند. بدون اغراق و با قاطعيت ميتوان گفت فعلا اصليترين تهديدها كه نقدا جان روستاييان و شهرنشينان كشور را به خطر مياندازد حوادث گوناگون طبيعي و غيرطبيعي هستند. قربانيان جادهاي بعد از يك دوره افت آماري دوباره رو به افزايشند و سالانه تا 20 هزار نفر از هموطنان فقط دراين زمينه به كام مرگ ميروند و چندين برابرآن مجروح ميشوندكه برخي تا آخرعمررنج معلوليت باخود به همراه دارند.آلودگي هواي شهرهاي بزرگ بازهم عددهاي قرباني بزرگي را نشان ميدهد و هرسال نسبت به سال قبل بدتر ميشود و پس از سروصداهاي معمول زمستاني به سرعت فراموش ميشود تا پاييز و زمستان ديگري برسد! زلزلهها همچنان تهديد بزرگي هستند ولي ايمنسازي ساختمانها و پلها به امان خدا رهايند و ديده نشده كه مسوولي حاضر شود و ازروند بهبود قابل ملاحظه در اين مهم سخن بگويد.سيل هم بلاي طبيعي ديگري است كه رهايمان نميكند و همهساله سيلاني ميكند وخسارت ميزند و ما به درگاه خداوند پناه ميبريم كه ويرانگري عظيمي ايجاد نكند!درچنين شرايطي هيچ توصيفي جز «سرخوشي» و «باري به هرجهت » احوال ما را توصيف نميكند كه اولويتهاي ديگري برايمان مهمند وخصوصا اختلافات سياسي كه ضرورتها را به هم ميريزد و راه سعادت و سلامت را مبهم ميكند. متاسفانه ما درجهان دشمن زياد داريم و دشمنهاي بسيارتراشيدهايم ولي آنچه همهساله بيشتر ازهرجنگي جان وسلامت هموطنان را درخطر حتمي و همهساله قرار ميدهد همين حوادث هستند. وقتي درثروتمندترين كشورجهان گاهي درمقابل حوادث طبيعي كم ميآورند و انتقادهاي تندي صورت ميگيرد تصور احوال خودمان ساده است.معلوم نيست چگونه بايد فرياد كنيم كه دراولويتبندي مسائل اصلي كشوردچار سوء محاسبه هستيم و ابتدا بايد براي آن چارهسازي كنيم.ما براي مقابله با آتشسوزيها و سيلها و زلزلهها و آلودگي هوا و ناترازي انرژي به امكانات واعتبارات فراواني نياز داريم كه با وجود تحريمها حتي ازدسترسي به بخشي ازآنها محروميم، كي ميخواهيم اين ظلم بزرگ كه مانعي اساسي در برابرهرتصميم ضروري است را به هر وسيله ممكن برطرف كنيم؟ فرض كنيم خصم بيروني را كشتيم يا شرش را ازسركشوربرطرف كرديم، باخصمي زو بتر در اندرون چكار ميكنيم؟ درهرحال حادثه آتشسوزي جهنمگونه لسآنجلس اين زنگ گوشخراش تهديدهاي طبيعي را برايمان به صدا درآورده است و هيچ راه عقلاني جزعاديسازي روابط بينالملل براي رسيدگي به اقتصاد پرچالش كشور باقي نگذاشته است.فرض كنيم يك شهروند ايراني از پيچيدگيهاي سياست و ضرورت بلندپروازيها درامور مختلف اطلاع ندارد!آيابر او عيب است اگر بپرسد چرا همه ارادهها و تصميمها درجهت رفع غده سرطاني تحريمها به كار گرفته نميشود و چرا ضرورت آن براي همه نافذان در سياست مسلم نشده است؟
دهگانههاي سريع و ...
آيا آن مديري كه واقعيتهاي پيرامونش را باور نميكند فقط از بابت از دست دادن جايگاهش اين گونه تفكري دارد؟ معاش زندگياش وابسته به آن است به حتم. پس اگر اينسان انديشه شود، اصل اول گذران امور مقصر است و بس! خب چه بايد كرد؟ اين قصه آزگار تمشيت امور مالي و رفاهي اگر بهسامان شود شايد اصولا موارد مطروحه امثال دغدغهمندي چون دكتر سريعالقلم به طريق اولي جايي براي شرح بيشتر نداشته باشد. مورد ديگري كه ايشان بر آن تاكيد داشتند، اين نكته بود كه وقتي «فردي اشتباه ميكند او را اصلاح نميكنيم، بلكه عمدتا تخريب ميكنيم». بسيار مورد قابل لمسي است در زندگي فردي و اجتماعيمان. شايد برخي اشتباهات خويش را نپذيرند كه بر آنها حرجي نيست؛ ولي كم هم نيستند افرادي كه فينفسه ذاتشان پذيراي اشتباهاتشان هست و مشتاقانه خواهان آنند كه دستي مشفق بر بالاي سرشان كشيده شود. اين افراد اتفاقا پتانسيل خوبي براي جايگاههاي مديريتي دارند. چه كه اشتباه تالي موفقيت در بسياري از موارد ديگر است. آنسان كه در بندي ديگر از سيگانه عدم قبول واقعيت عنوان ميشود: اشتباه را نه تجربه، بلكه ضعف ابدي تلقي ميكنيم! بر اين نگره، اشتباه ميتواند پلي براي بهتر شدن شود؛ اگر نيرويي ديگر بتواند در جهت ترميم آن بكوشد. اين چند مورد در گفتههاي هميشه راهگشاي جناب سريع القلم مخرج مشتركي هميشگي در خود دارد. آنگاه كه در بند آخر اين سيگانه تذكار ميدهد: چون غرق در خود و منافع خود هستيم، همكاري، يادگيري و مشاركت با ديگران تقريبا تعطيل است و اينجاست كه جان كلام جاري ميشود در عدم پذيرش واقعيتهاي موجود. اي كاش به جاي اين همه همايش جهت تبيين شعار وفاق رييسجمهور (كه بالذات حرفي است قابل قبول) گاهي هم با كمترين هزينه اين موارد مطرح شده در ذات و نهادمان جايي براي واگويي و كنكاش بيشتر پيدا ميكرد. چه كه وقتي درون و خلوت آدمي بهسازي شود؛ بالمآل برونش نيز آراسته به صفات بهينه خواهد شد. آنگاه هر وفاقي معناي بهتري پيدا خواهد كرد. انديشهمان ترك برداشته است؛ ذهنمان درگير مسائلي است كه اگر درونش باز شود، جزيياتش جانكاه است. آري ميتوان درستتر فكر كرد و بهتر به پيرامون نگريست؟ باید گاهي تلنگرهاي مصلحان اجتماعي را با ديد دلسوزانهاي نگاه كرد. اي كاشهايمان زياد است؛ اي كاش و افسوس آخر را بگوييم و مخلص كلام. كاش مشاوران جناب پزشكيان گهگاهي براي مديران ميانی و بالادستي دستگاه ديوانسالار كلاسهايي در تبيين اين چندگانههاي فردي چون دكتر سريعالقلم و امثالهم برگزار کنند. فردي تا آنجا كه توانست در سمينارهاي بينالمللي شركت كرد. خلقيات افراد موثر دنيا را بررسي كرد. آنها را با نمونههاي داخليمان محك زد. ضعفها را پيدا و به طريق ساده بيان كرد. رفت و برگشت ايشان به اجلاس داووس نيز همه ساله مشتاقان را منتظر نگه ميدارد تا از جديدترين دستاوردهاي تفكر بشري مطلع شوند. كمترين كار توجه به راهكارهاي مفيد ايشان است.