دستهاي خالي و رها
حسن لطفي
خبر رسيده كه قرار است فيلم رها نوروز امسال اكران شود. فيلمي كه آدمهاي قصهاش شباهت زيادي به كساني دارند كه ممكن است اين فيلم را نبينند. اما بدون تماشاي اين فيلم نداري و استيصال را درك كردهاند. ميدانند اگر لپتاپ همراهت را دزد ببرد ممكن است به دردسر بزرگي بيفتي. به خاطر همين نصيحت كسي را گوش نميكني حتي كسي كه گفته است مالت را ببرند بهتر است تا جانت را بگيرند. ميدانند كه دزد دوچرخه ممكن است خودش مالباختهاي باشد كه روزگاري دوچرخهاش را دزد برده و آنقدر از نظر مالي ناتوان بوده كه نتوانسته جاي خالي دوچرخهاش را پر كند (با سرمايهاي كه نداشته). نتوانسته جواب نكنهايي كه سالها برايش تكرار كردهاند را بشنود و مرد خوبي باشد (مثل پدر فيلم رها با بازي خوبتر شهاب حسيني) مثل پسر شده است و... اينكه چه شد در اولين روز اسفند مطلبي مينويسم كه شما در دومين روز اين ماه بخوانيد ربطي به اسفند و فيلم رها ندارد. مربوط به يك اتفاق واقعي و متاسفانه پرتكرار است. ديروز رفته بودم بانك تا دوستي را ببينم. طبق معمول در صحبتهاي اين روزها حرف كشيد به دلار كه گرانتر و سفرهها كه خاليتر ميشود. هر دو نفرمان وقتي درباره كساني كه پول ندارند تا براي بچهشان ميوه لك زده هم بگيرند، بغض كرديم و وقتي دوستم تعريف كرد ديروز يكي آمده بود تا دفترچهاش را كه گويا گم شده بود، ببندد و چقدر خوشحال بود از پيدا كردن دفترچه، گريستيم، چراكه موجودي دفترچه سي و هفت هزار تومان بود و صاحبش خوشحال بود ميتواند با آن يك كيلو پرتقال بخرد و براي بچهاش ببرد. گريستيم، چون كار ديگري نميتوانستيم بكنيم. اما اين گريه ربطي به فيلمي بر اساس واقعيت نبود براي خود واقعيت بود. واقعيت تلخي كه ته سال بيشتر به چشم ميآيد. كاش واقعيت جاري فيلمي بود كه پايان خوش داشت. كاش رها و رهاها و مردي كه دفترچهاش را بست تا يك كيلو پرتقال بخرد مال فيلم بود. كاش كساني كه وظيفه دارند براي مردم برنامههاي رفاهي خوب بريزند فيلم رها را ببينند و خيال نكنند رها برآمده از تخيل يك نفر است. كاش دلشان براي بچههايي كه چند ماه هست ميوه نخوردهاند، براي سال نو، لباس نو كه هيچ كهنه هم ندارند و... بسوزد. كاش .... بگذريم. شرم چيز خوبي است، ميتواند باعث شود آدمها بيشتر احساس مسووليت كنند.