• ۱۴۰۳ يکشنبه ۵ اسفند
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5989 -
  • ۱۴۰۳ يکشنبه ۵ اسفند

در نكوهش شكست باوري

محسن آزموده

ماجراي مشهور گفت‌وگوي عباس‌ميرزا وليعهد فتحعليشاه قاجار با مستشار فرنگي اين روزها به نقل زبان همه تبديل شده. با اين‌همه ناچارم براي كساني كه به هر دليل آن را نشنيده‌اند، خلاصه‌اي از آن بياورم. نقل به مضمون مي‌كنم و علاقه‌مندان مي‌توانند تفصيل ماجرا را در كتاب‌ها يا در شبكه‌هاي اجتماعي بخوانند. مي‌گويند حين جنگ‌هاي ايران و روس كه منجر به شكست‌هاي تلخ سپاه قاجار از روس‌ها و پذيرش قراردادهاي تركمنچاي و گلستان شد، عباس‌ميرزا كه آدم وطن‌دوست و متعهدي بوده، سرخورده و مغموم در گفت‌وگو با نماينده فرانسه در اردوگاه جنگي از او مي‌پرسد كه چرا و چگونه شما اروپايي‌ها بر ما مسلط شديد، مگر ما با هم چه فرق اساسي و بنياديني داريم، آفتاب كه قبل از رسيدن به شما بر ما مي‌تابد، جمعيت ما هم كم نيست و خاكمان حاصل‌خيز. قضيه چيست؟ (نقل به مضمون) 
فعلا كاري به راست و دروغ اين حكايت مشهور ندارم. مي‌خواهم بگويم اين داستان اين روزها به سرآغاز خودآگاهي ايرانيان به ضرورت تجدد تبديل شده و بسياري وقتي مي‌خواهند تاريخ مدرنيته در ذهنيت ايراني را روايت كنند، از آن شروع مي‌كنند. برخي اهل بخيه هم كه مي‌خواهند از اوضاع جاري انتقاد كنند، سريع اضافه مي‌كنند، هنوز هم پرسش عباس ميرزا پاسخي پيدا نكرده! انگار نه انگار كه در اين صد و اندي سال، صدها و بلكه هزاران ايراني و غيرايراني تلاش كرده‌اند براي اين سوال جواب پيدا كنند و هزاران هزار كتاب و مقاله و گفتار و نوشتار در اين زمينه پديد آمده. 
اينكه آستانه خودآگاهي يك قوم را با يك شكست و جملاتي از سر استيصال روايت كنيم، اشكالي ندارد. اتفاقا خيلي از اهالي نظر هم سال‌هاست كه درباره اين گفت‌وگو نظريه‌پردازي كرده‌اند و مي‌گويند اين خودآگاهي به شكست خيلي مهم است و در ميان بعضي از ملت‌ها و اقوام سر آغاز جنب و جوش شده و ما هم بايد بتوانيم با پذيرش اين شكست و مهم‌تر از آن قبول بار مسووليت در راه ترقي و پيشرفت گام برداريم. بنابراين درباره درست و غلط اين ادعاها درباره برخي ديگر ملل و اقوام كار ندارم. فكر مي‌كنم همه قبول دارند كه پيشرفت و توسعه، هر جور كه آن را تعريف كنيم و بخواهيم يا نخواهيم، هزار و يك دليل و علت دارد و قطعا پذيرش شكست و خطا هم يكي از آنهاست. 
اما آنچه با آن مخالفم، تاكيد بيش از حد بر شكست و شكست‌باوري تاريخي‌ است. با اين مخالفم كه مدام بگوييم: «به ياد‌آر، تاريخ ما بي‌قراري بود، نه باوري و نه وطني.» و بخش‌هايي از نامه‌هاي زيبا و خواندني صادق هدايت به دوستش شهيد نورايي را براي هم ارسال كنيم و بگوييم اينجا هميشه همان بوده و ما تاريخمان، تاريخي سراسر شكست است و از اين شكست به آن شكست مي‌افتيم و درس نمي‌گيريم و به قول اهل فلسفه، شكست را نمي‌انديشيم و آن را دروني نمي‌كنيم و ... به راستي اين حرف‌ها چه فايده دارد جز اينكه روحيه تقديرباوري و يأس و نااميدي را تقويت كند؟ 
گو اينكه اين شكست‌باوري از نظر تاريخي هم چندان دقيق و درست نيست. چه كسي گفته تاريخ ما سراسر شكست و انحطاط بوده؟ اصلا اين «ما» كه از آن سخن مي‌گوييم، كيست؟ تاريخ را چه كسي مي‌نويسد؟ آيا تاريخ طبري يا تاريخ جهانگشاي جويني يا تاريخ بيهقي يا جامع‌التواريخ خواجه رشيدالدين فضل‌الله يا تاريخ گرديزي يا عالم‌آراي عباسي يا ناسخ‌التواريخ يا حقايق‌الاخبار ناصري روايت سراسر شكست است؟ مي‌دانم كه اين «ما» معمولا ايران امروزي در قامت يك دولت-ملت مدرن تلقي مي‌شود. بايد پرسيد اين «ما» با اين مختصات و ويژگي‌ها چقدر قدمت دارد؟ كاملا متوجهم كه با اين سوال وارد چه حيطه خطرناكي شده‌ام، اما براي اينكه جلوي هر‌گونه جنگ و جدال بي‌فايده‌اي را بگيرم، تاكيد مي‌كنم كه من هم معتقدم ايران ايده‌اي بسيار قديمي است كه از دوره هخامنشيان، بلكه پيش‌تر تا به امروز در ذهنيت بسياري از ساكنان اين آب و خاك كه از جاهاي ديگر به آن مهاجرت كرده‌اند، مثل آريايي‌ها و عرب‌ها و ترك‌ها و مغول‌ها حضور داشته و در دوره‌هايي مثل ساسانيان و صفويه و قاجار و ... حاكميت سياسي خود را متولي تحقق آن كرده. ردپاي اين ايده ايران را در زمان‌هايي كه حاكميت‌هاي سياسي‌ مستقيما كاري به آن نداشتند، در آثار فرهنگي و ادبي و تاريخي مي‌توان بازجست. اما اين ايران فرهنگي با ايران‌سياسي مدرن كه تاريخ تاسيس آن را برخي صفويه و برخي قاجار و برخي‌ مشروطه و برخي ابتداي پهلوي مي‌دانند، متفاوت است. اينكه تاريخ آن ايران فرهنگي و قديمي هميشه شكست بوده، حرف دقيق و درستي نيست. بالاخره در سلسله‌هاي هخامنشي و اشكاني و ساساني و طاهري و صفاري و ساماني و آل‌بويه و غزنوي و سلجوقي و خوارزمشاهي و ايلخاني و تيموري و آق قويونلو و قراقويونلو هم شكست بوده، هم پيروزي. در دو قرن اخير هم وضع بر همين منوال بوده. اينكه امروز با مشكلاتي دست و پنجه نرم مي‌كنيم، به اين معنا نيست كه دوره‌هاي قبل بهتر بوده و مدام بد و بدتر شده. به اين معنا هم نيست كه تاريخ «ما» مسيري رو به زوال و انحطاط را طي كرده. تاريخ را بايد با جزييات خواند. با تكرار مكرر برخي مشهورات مثل روايت عباس‌ميرزا و مستشار فرانسوي، چيزي جز انشاءهاي سوزناك و زيبا نصيب نمي‌شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون