گاهي تفكر آدمي گرايش به دوقطبيسازي دارد؛ دوقطبيهاي زشت و زيبا يا خوب و بد زماني به وجود ميآيد كه انسان از تحليل يك وضعيت واميماند و براي اغنا كردن خود يا ديگري به دوقطبيها رو ميآورد. در عالم سياست نيز چنين است.
سياه و سفيد
زماني در ايران خودمان دوقطبي اصلاحطلب و اصولگرا باب بود. تودههايي از مردم يكي را حق مطلق و ديگري را باطل محض ميپنداشتند. بيشتر آنها افرادي بودند كه در انديشيدن به چيستي اين احزاب و درك اشتراكات آنها كمدانش بودند. فقط در ايران چنين نيست. در امريكا نيز نسبت بسياري از مردم با يكي از احزاب دموكرات و جمهوريخواه همين بوده است؛ يكي سياه مطلق و ديگري سپيد مطلق. در اين ميان اما نخبگان فكري بيشتر به حقيقت گرايش دارند. انديشمندان پخته كمتر به دام دوقطبيها ميافتند چراكه با وجود اطلاعشان از تفاوتهاي دو رقيب، به تقاربهايشان نيز آگاهند. همانند سيدهادي خسروشاهي كه در هيچ عرصهاي در دوقطبيها به دام نيفتاد و همواره از فراسويي بلندتر از ديوار جداكننده گروههاي اجتماعي به موضوعات مينگريست.
ايران و مصر
آنچه در اين يادداشت كوتاه ميخوانيد اشارهاي گذرا به اين بحث بوده كه برخي از سياستمداران ايراني با همتايان مصري خود روابط دوستانهاي داشتهاند چرا كه هدف مشترك آنها مدرن شدن حداكثري كشورهايشان بوده است؛ همچنان كه دوستي محمدرضا پهلوي و انورسادات مصداق آشنايي براي اين ادعاست.
همدلي علماي ايراني و مصري
از سوي ديگر، رجال دين ايران نيز همدل با همتاي عمدتا سني مذهبشان در همان دوران بودهاند بهطوري كه علماي الازهر و اخوانالمسلمين در عرصه سياست همسو و همدل با روحانيون مبارز قم بودهاند. دوقطبي سكولاريسم در برابر اسلام سياسي اينجا ظاهر ميشود و ذهنهاي ساده را به يكي از اين قطبها متمايل ميكند. در چنين شرايطي است كه بايد درباره سيد هادي خسروشاهي و مواضع او بيشتر بدانيم تا درك كنيم كه او با دانشي كه از هر دو طرف ماجرا داشت با هر دو كنار ميآمد؛ حال آنكه با توجه به روحاني بودن او فقط به نظر ميآيد با اخوانالمسلمين سر دوستي داشته باشد. شايد هم واقعا چنين بوده اما سر دشمني هم با ديگران نيز نداشت. به عبارت ديگر، او در برابر جهتگيريهاي سياسي به صورت غيرمستقيم اعلام بيطرفي ميكرد تا از ماموريتي كه بر عهده دارد سرفراز بيرون بيايد؛ تاريخ نشان داده كه چنين نيز شد.
مقصد: قاهره
خسروشاهي از سال 1379 تا سال 1382 رياست نمايندگي ايران در مصر را بر عهده داشت. او در طول اقامت 3ساله خود در قاهره، افزون بر ارتباطات علمي با شيوخ الازهر با مقامات سياسي اين كشور ملاقات داشت. اما مصلحت را در اين ميديد كه تعادلي برقرار كند ميان منافع ملي جمهوري اسلامي ايران و علايق شخصي. خودش در اين باره گفته بود: «مساله اخوانالمسلمين در مصر خط قرمز حاكميت دوره عبدالناصر، سادات و مبارك بود. [...] مراعات آن براي كساني كه به عنوان نماينده رسمي ايران فعاليت رسمي ديپلماتيك دارند، ضروري بود.»
ديدار با مبارك
او در گفتوگو با نشريه «افق حوزه» درباره ديدارش با مقامات بلندپايه مصري گفته بود: «در هيچ كجاي دنيا، ملاقات با رييسجمهوري براي سفرا جز در موقع تسليم استوارنامه، مرسوم نيست يا هر كشوري براي خود شرايطي دارد و من هم، با توجه به شرايط حاكم در مصر، علاقهاي به ديدار با آقاي رييسجمهوري مصر نداشتم و درخواست ملاقات هم نكردم؛ اما وقتي آقاي دكتر خرازي دو بار به قاهره آمد، براي رعايت پروتكل، همراه ايشان با آقاي حسني مبارك رييسجمهوري ملاقات داشتم. در يك مورد كنفرانس دي ـ 8 بود كه روساي جمهوري 8 كشور اسلامي در آن شركت داشتند و آقاي دكتر خرازي بهجاي جناب آقاي خاتمي، رييسجمهوري وقت، براي شركت در آن، به قاهره آمد. در ملاقات خصوصي و سپس در ضيافتي كه به افتخار مهمانان ترتيب داده شده بود، آقاي حسنيمبارك علاقه خود را به روابط حسنه ابراز داشت و حتي پس از پايان ضيافت در موقع خداحافظي هم، به من گفت: انتظار داشتم كه خود آقاي خاتمي ميآمد؟ و من در پاسخ گفتم: انشاءالله پس از برقراري روابط كامل. او هم گفت: «انشاءالله!»
درباره قرارداد كمپ ديويد
يك بار ديگر هم ـ كه ظاهرا ديدار اول بود ـ باز با آقاي دكتر خرازي به ملاقات وي رفتيم و در آن ديدار، بيشتر سخن از قرارداد كمپ ديويد بود و آقاي خرازي بهنحوي «اصرار» داشت كه مصر از آن قرارداد خارج شود و حسني مبارك ميگفت: اصلا ما قراردادي بهنام كمپ ديويد نداريم. كمپديويد نام محلي است كه مسوولان دو كشور در آن دور هم نشسته و اتفاق كردهاند كه رژيم صهيونيستي، از صحراي سينا بيرون برود و رفته است.»
رهاورد خسروشاهي در مصر
رهاورد چندينساله خسروشاهي در مصر اين بود كه پيوندهاي فكري و فرهنگي دو ملت مسلمان را قرباني سياست نكرد؛ هرچند كه خودش به عنوان يك رجل سياسي در مصر حضور داشت. اگر دستاوردهاي فرهنگي وي را در يك كفه ترازو بگذاريم و دستاوردهاي سياسياش را در كفه ديگر، آنچه وزن بيشتري دارد فرهنگ است. در ميان كتابهاي متعددي كه درباره مصر نوشته است، محصول فهمش از سياست مصر و ايران را در كتابي به نام «امام خميني و جمال عبدالناصر» پيادهسازي كرد. كتابي سترگ كه در نوع خود نه كممانند بلكه بيمانند است. او در اين پژوهشنامه زمينههاي تاريخي، فرهنگي و فكري محبوبيت دو شخصيت خاورميانه را بررسي كرده است؛ آيتالله خميني به عنوان رهبر انقلاب اسلامي ايران و جمال عبدالناصر به عنوان رهبر انقلاب مردمي مصر. در واقع خسروشاهي با عبدالناصر و همتايان بعدياش سر سازش داشت؛ اما مشروط به آنكه منافع ايران اسلامي به خطر نيفتد.
كارشكني و وعدههاي بيهوده
با اين وجود نبايد از ياد برد كه تخاصم شماري از سياستمداران معاصر مصر با شيوخ الازهر بر اهداف خسروشاهي بياثر بوده است. اگرچه او ميخواست هم ديپلماسي و منافع ملي را داشته باشد، هم پيگير دلبستگيهاي علمي و فرهنگياش باشد اما در اين ميان دولتمردان مصري تاب آن را نداشتند كه يك ايراني در كشورشان با رقيبي چون اخوانالمسلمين نشست و برخاست كند و براي مصلحت نيز دست صلح به سمت سياستمداران وقت دراز كند. در همين مصاحبه گفته است: « با محدوديتهاي خاصي از طرف مقامات امنيتي مصر مواجه شده بودم تا آنجا كه حتي از فعاليت فرهنگي من، اعم از نشر كتاب يا شركت در سمينارها و ايراد سخنراني و نوشتن مقالات در جراید نگران ميشدند و از همه بدتر، با كنترل تلفنهاي سفارت، ارتباط مرا با شخصيتهاي علمي و فرهنگي، بهنحوي قطع ميكردند و اين محدوديت تا آنجا ادامه يافت كه اجازه داده نشد كه ما از «دارالكتب والوثائق القوميه» مصر استفاده كنيم؛ درحالي كه عضويت در آن براي عموم آزاد است و كتابها و اسناد آن در اختيار همه پژوهشگران داخلي و خارجي قرار ميگيرد؛ يعني من دوبار و از طريق استادان محترم زبان فارسي دانشگاه قاهره، خواستم كه به عنوان يك پژوهشگر، بتوانم مانند بقيه، از اين كتابخانه استفاده كنم؛ اما مديريت كتابخانه پاسخ مثبت نداد و سرانجام به رابط ما گفته بود: «در اين صورت ما با مشكل روبهرو ميشويم!» و خيلي روشن است كه مشكل جناب مديركل چه بود؟ وگرنه مطالعه كتاب قديمي و خطي يا اسناد فرهنگي و مثلا مراجعه به نقشههاي خيلي قديمي درباره خليجفارس كه در اين مركز نگهداري ميشود، چه مشكلي ميتوانست، براي او داشته باشد؟ جز مشكل امنيتي برج عاجنشينان «الأمن العام» كه با تخيل واهي حتي هرگونه اقدام علمي ـ فلسفي ـ فرهنگي را هم «امنيتي» ميكنند تا آنجا كه مانع برگزاري سمينار فلسفي ملاصدرا در قاهره شدند كه قرار بود، از سوي مركز فلسفه صدرايي ايران و همكاري انجمن فلسفي مصر در دانشگاه قاهره برگزار شود يا حتي به استادانی كه ما براي شركت در كنفرانس وحدت اسلامي و سمينارهاي علمي ـ فلسفي دعوت ميكرديم، اجازه خروج و سفر به ايران را نميدادند و چون اغلب آنها هنوز شاغل هستند.»
شرح دستاوردهاي خسروشاهي از دوران حضورش در مصر، خود بحثي ديگر است كه ديگران يا به آن پرداختهاند يا احتمالا خواهند پرداخت. آنچه در اين ميان اهميت بيشتري دارد تحليل حضور او در آن كشور است. گمان دارم كه شرايط سياسي و فشارهاي بينالمللي بر هر دو كشور ايران و مصر باعث شد تا او نه در شمايل واقعي خود، يعني يك عارفِ سفير صلح بلكه به عنوان يك روحاني مبارز سياسي در اذهان عمومي جلوه كند.
سيد هادي خسروشاهي در هيچ عرصهاي در دوقطبيها به دام نيفتاد و همواره از فراسويي بلندتر از ديوار جداكننده گروههاي اجتماعي به موضوعات مينگريست.
به نظر ميآيد خسروشاهي با اخوانالمسلمين سر دوستي داشته است. شايد هم واقعا چنين بوده اما سر دشمني هم با ديگران نداشت. به عبارت ديگر، او در برابر جهتگيريهاي سياسي به صورت غيرمستقيم اعلام بيطرفي ميكرد تا از ماموريتي كه بر عهده دارد سرفراز بيرون بيايد؛ تاريخ نشان داده كه چنين نيز شد.
خسروشاهي از سال 1379 تا سال 1382 رياست نمايندگي ايران در مصر را بر عهده داشت. او در طول اقامت 3 ساله خود در قاهره، افزون بر ارتباطات علمي با شيوخ الازهر با مقامات سياسي اين كشور ملاقات داشت. اما مصلحت را در اين ميديد كه تعادلي برقرار كند ميان منافع ملي جمهوري اسلامي ايران و علايق شخصي. خودش در اين باره گفته بود: « مساله اخوانالمسلمين در مصر خط قرمز حاكميت دوره عبدالناصر، سادات و مبارك بود. [...] مراعات آن براي كساني كه به عنوان نماينده رسمي ايران فعاليت رسمي ديپلماتيك دارند، ضروري بود.»
رهاورد چندين ساله خسروشاهي در مصر اين بود كه پيوندهاي فكري و فرهنگي دو ملت مسلمان را قرباني سياست نكرد؛ هرچند كه خودش به عنوان يك رجل سياسي در مصر حضور داشت. اگر دستاوردهاي فرهنگي وي را در يك كفه ترازو بگذاريم و دستاوردهاي سياسياش را در كفه ديگر آنچه وزن بيشتري دارد فرهنگ است.
در ميان كتابهاي متعددي كه درباره مصر نوشته است، محصول فهمش از سياست مصر و ايران را در كتابي به نام «امام خميني و جمال عبدالناصر» پيادهسازي كرد. كتابي سترگ كه در نوع خود نه كممانند بلكه بيمانند است. او در اين پژوهشنامه زمينههاي تاريخي، فرهنگي و فكري محبوبيت دو شخصيت خاورميانه را بررسي كرده است؛ آيتالله خميني به عنوان رهبر انقلاب اسلامي ايران و جمال عبدالناصر به عنوان رهبر انقلاب مردمي مصر. در واقع خسروشاهي با عبدالناصر و همتايان بعدياش سر سازش داشت؛ اما مشروط به آنكه منافع ايران اسلامي به خطر نيفتد.