همه راه با جواني و جوانان
حسن لطفي
تا از متروي حقاني خارج شويم و به كوشك باغ هنر (محل برگزاري ششمين هفته فيلم و عكس سينماي جوان دفتر تهران) برسيم، با دو جوان همراهم درباره همه چيز حرف زديم. حتي درباره هواپيماها و تانكهاي باقيمانده از جنگ هشت ساله كه گويا قرار است جنگ، دفاع و آن دوره را يادآوري كنند. حرف كه ميزدند، عكسالعمل كه نشان ميدادند و قدم كه برميداشتند، بيشتر متوجه فاصلهاي بين نسل خودمان (دهه چهل و پنجاهيها) با آنها ميشدم.فاصلهاي كه هميشه ميان نسلهاي مختلف بوده است.
اما اين فاصله باعث دور شدنم از آنها نميشد. در حرفهايشان جسارت و توجه به روياهايشان قابل توجه بود (حداقل براي من و گرنه بعضيها با اين روياها و جسارت مشكل دارند). درست مثل فيلمها و عكسها كه نيم ساعت بعد ديديم. (بعد از افتتاحيه ششمين هفته فيلم) حُسن اينطور قدم زدنها با جوانان و تماشاي فيلمها و عكسهاي جوانان همين است. روياها و بلندپروازيهايشان را ميشود ديد. ميتوانيم با آنها جوان و بهروز شويم. ميتوانيم لحظاتي از نااميدي بعضيهايشان بترسيم و نگران شويم. ميتوانيم بيشتر نسبت به آنها احساس مسووليت كنيم.
ميتوانيم بفهميم از ما و نسلهاي قبل از خودشان چه انتظاري دارند و كجاها از ما دلگير شدهاند. ميتوانيم برخلاف بعضي از بدبينها به اين باور برسيم كه جوانان روزگار باور و انديشه دارند. رويا دارند و براي رسيدن به روياهايشان تلاش ميكنند. اين را ننوشتم تا بگويم جوانان اين دوره عيب و ايراد ندارند. دارند. مثل جوانان همه دورهها! ننوشتم تا بگويم فيلمها و عكسهايشان كه بخشي از آن در ششمين هفته فيلم و عكس به نمايش درآمده عالي و در نهايت است. نيست. مثل همه هفتههاي فيلم عكس و جشنوارهها و... نوشتم تا بگويم هر جا جوانان باشند، آينده حضور پررنگتري دارد. هر جا جوانان گرم و پرشور حاضر شوند فضا تماشاييتر است. مثل فضاي كوشك باغ هنر كه اين روزها اينطور است.