• ۱۴۰۳ سه شنبه ۷ اسفند
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5991 -
  • ۱۴۰۳ سه شنبه ۷ اسفند

دو جهان يك جامعه

قادر باستاني تبريزي

تحليلي بر وضعيت پيوند اجتماعي در ايران امروز

شكاف ميان جامعه و مسوولان به يكي از معضلات اساسي اجتماعي بدل شده است. در آغاز انقلاب، تعامل ميان مردم و مسوولان كشور، يك ارتباط واقعي، زنده و دوطرفه بود كه بر پايه درك متقابل و عزم مشترك براي ساختن آينده‌اي بهتر شكل گرفته بود؛ اما امروز جاي خود را به نوعي «دوجهاني ‌شدن» داده است. مردم از مشكلات معيشتي و تنگناهاي اقتصادي و آشفتگي‌هاي اجتماعي مي‌گويند، در حالي كه برخي مسوولان با ادبياتي متفاوت و گاه بي‌ارتباط با مشكلات روزمره جامعه، روايت ديگري ارائه مي‌دهند و پاسخ‌ها، نه راهكار عملي كه غالبا پيچاندن واقعيت است. نتيجه اين وضعيت، شكافي است كه اگر براي آن چاره‌اي انديشيده نشود، به زوال همبستگي اجتماعي مي‌انجامد. با اين حال بايد اذعان كرد اين شكاف شايد فرصتي باشد تا ديالوگ جديدي شكل بگيرد كه مبتني بر شفافيت، همدلي و همكاري مشترك پيش برود. سياستمداران در برج‌هاي عاج خود از ثبات و پيشرفت سخن مي‌گويند، در حالي كه مردم در كف خيابان با تورم لجام‌گسيخته و اميدهاي رنگ‌باخته دست و پنجه نرم مي‌كنند. اين وضعيت، يك‌شبه پديد نيامده است. تاريخ گواهي مي‌دهد كه شكاف ميان مردم و مديران كشور، محصول فرآيندي تدريجي است كه از سال‌هاي نخست انقلاب كليد خورد. عاملان اين فاصله، تنها سياستگذاران امروز نيستند، بلكه جريان‌هايي درگذشته بذرهاي آن را كاشته‌اند. مجاهدين خلق كه تاب پيوند عميق مردم و مسوولان را نداشتند، با ترورها و حذف فيزيكي شخصيت‌هاي كليدي، آغازگر روندي شدند كه امنيت را به اولويت اول حاكميت تبديل كرد. آنان با ايجاد وحشت، موجب شدند كه لايه‌هاي مديريتي به جاي نزديكي بيشتر به مردم، در لايه‌هاي حفاظتي و امنيتي فرو بروند. با گذشت زمان، اين حفاظت از يك نياز امنيتي به نوعي سبك زندگي براي مسوولان تبديل شد؛ فاصله‌اي كه ابتدا يك ضرورت امنيتي بود و كم‌كم به شكاف اجتماعي و مديريتي بدل شد. ابن خلدون، متفكر برجسته تاريخ در تحليل زوال حكومت‌ها از مفهومي به نام «عصبيت» سخن مي‌گويد؛ همان نيروي پيونددهنده‌اي كه يك جامعه را منسجم نگه مي‌دارد. 

انقلاب اسلامي، با تكيه بر همين مفهوم شكل گرفت؛ اتحاد ميان مردم و رهبران، احساس مسووليت مشترك و هدفي والا كه همه را گردهم آورد. اما امروز آيا هنوز اين عصبيت وجود دارد؟! دنياي مردم، دنيايي پُر از دغدغه‌هاي معيشتي و آرزوهاي به تعويق افتاده است، در حالي كه دنياي سياستمداران، مجموعه‌اي از مراسم‌ها، تشريفات، جلسات، بيانيه‌ها و آمارهاي رسمي است كه كمتر نسبتي با واقعيت كوچه و بازار دارد.
نتيجه اين شكاف، انفعال اجتماعي و بي‌اعتمادي سياسي است. وقتي مديران مردم را نمي‌فهمند و مردم، سخنان مديران را باور ندارند، جامعه به سوي نوعي گسست دروني حركت مي‌كند. تجربه جوامع نشان داده است كه در چنين شرايطي، اگر به موقع و با دقت كافي اقدام نشود، بحران‌هاي بزرگ از دل كوچك‌ترين جرقه‌ها ‌زاده مي‌شوند. خشم‌هاي فروخورده، مي‌تواند روزي به توفاني تبديل شود كه قادر به تخريب بنيان‌هاي جامعه باشد. اگر اين روند اصلاح نشود و بي‌توجهي ادامه يابد، جامعه با تنش‌هايي غيرقابل پيش‌بيني مواجه مي‌شود و بر ثبات و همبستگي آن آسيب جدي وارد مي‌كند. اما راه درست چيست؟ پاسخ ساده اما دشوار است: بازگشت به جامعه. مديران بايد از پشت درهاي بسته بيرون بيايند، فاصله‌هاي خود را با مردم كم كنند و به جاي تكرار كليشه‌هاي بي‌اثر، واقعيت‌ها را ببينند و بپذيرند. مديران، به جاي اتكا به گزارش‌هاي صوري و جداول آماري، بايد ميان مردم بروند، زندگي واقعي آنان را لمس كنند و دردهاي‌شان را از نزديك بشنوند. شفافيت، صداقت و مسووليت‌پذيري بايد جايگزين بيانيه‌هاي تبليغاتي و وعده‌هاي بي‌سرانجام شود. عصبيت اجتماعي، چيزي نيست كه بتوان آن را با فرمان‌هاي اداري احيا كرد. اين پيوند، نيازمند تغيير در رفتارهاي مديريتي، اصلاح در سياست‌هاي ارتباطي و مهم‌تر از همه، پذيرش اين واقعيت است كه مردم، نه مخاطب منفعل بلكه بازيگران اصلي اين جامعه هستند. اگر مديران به جاي سخنراني‌هاي يك‌طرفه، به گفت‌وگو بازگردند و به جاي نمايش قدرت، به همدلي با مردم بپردازند، آن‌گاه مي‌توان اميد داشت كه دوباره از دل اين منولوگ‌هاي جدا افتاده دوجهاني، يك ديالوگ واقعي شكل بگيرد. 
از سوي ديگر، جامعه نيز نقش مهمي در اين فرآيند دارد. گفت‌وگو نبايد تنها يك مطالبه باشد، بلكه بايد به يك فرهنگ تبديل شود. مشاركت فعال در تصميم‌گيري‌ها، مطالبه‌گري منطقي و مسوولانه، و حمايت از سياست‌هاي درست، مسير اصلاح را تسريع مي‌كند. رسانه‌ها در اين ميان نقش حياتي و كليدي دارند. به جاي اينكه به دامن زدن به دوقطبي‌هاي بي‌حاصل و غيرسازنده پرداخته و فضاي جامعه را بيشتر از پيش دوقطبي كنند، بايد به عنوان پل ارتباطي ميان مردم و مسوولان عمل كنند و بستري مناسب براي گفت‌وگوي واقعي و موثر فراهم سازند. رسانه‌ها قادرند با انتخاب دقيق محتواي خود، فضايي را ايجاد كنند كه در آن مسوولان و مردم، فرصت تبادل نظر و يافتن راه‌حل‌هاي مشترك را پيدا كنند، اما اكنون رسانه‌هاي فرادولتي مخصوصا رسانه ملي، در جهان ديگري سير مي‌كنند و به جاي بسط همگرايي، لابد مشغول تهييج و حفظ روحيه اقليت وفادارشان هستند.
 سال‌هاست كه عباس عبدي، تحليلگر دلسوز و دردآشنا، بارها بر اهميت اصلاحات در رسانه‌ها تأكيد كرده و گفته است كه اگر سيستم قصد اصلاح داشته باشد، اولين نشانه‌اش اصلاح در صداوسيماست. اين بيان عبدي هم نشانه‌اي از دغدغه‌هاي او براي بهبود وضعيت رسانه‌اي كشور است و هم اشاره‌اي به اين واقعيت دارد كه رسانه‌ها، به ويژه صداوسيما، بايد نقش موثري در ترسيم مسير اصلاحات و رسيدن به جامعه‌اي هم‌افزا و همدل ايفا كنند. 
زماني كه رسانه‌هاي مستقل و حرفه‌اي، ميداندار فضاي عمومي كشور شوند، به جاي برجسته‌سازي اختلافات و گسترش دوقطبي‌ها، بر شفافيت، حقيقت و نزديكي ميان مسوولان و مردم تمركز مي‌كنند، آنگاه همه شاهد تحولي مثبت در تعاملات اجتماعي و سياسي خواهيم بود و البته كه چنين فضايي باعث كاهش تنش‌ها و ايجاد اميدهاي نوين براي حل مشكلات موجود خواهد شد. با تمام اين چالش‌ها، آينده را مي‌توان روشن‌تر ساخت. دوجهان، يك جامعه، زيبنده ايران ما نيست. بازگشت به جامعه، مسيري است كه مي‌تواند مام ميهن را به آينده‌اي پايدار و اميدوار هدايت كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها