موقعيت منطقهاي ايران و كنشهاي متقابل ايران و روسيه!
6- فارغ از ابهام استراتژيكي كلي روابط روسيه و امريكا ناشي از تضاد منافع دو كشور در پارهاي از حوزهها و ضد روسي بودن بدنه سياستگذاري و سياستورزي امريكا، اعتماد به ترامپ با ويژگيهاي شخصيتي و اهدافش يك سرمايهگذاري مطمئن نيست! اگر چه بند جنگ اوكراين را از پاي سياست خارجي روسيه باز ميكند، آقاي پوتين را به پيروزي ميرساند و قهرمان ملي ميكند اما اين نزديكي سريع و پر ابهام روسيه و امريكا بايد با حداقل تاثيرات منفي منطقهاي همراه باشد. يعني چنانچه توازن قوا ميان اين دو كشور و نزديكي آنها منافع سياسي و امنيتي ساير كشورهاي منطقه و مخصوصا ايران را تحتالشعاع قرار دهد، اين بر سياست خارجي ايران است كه از هماكنون ضمن تعريف و تبيين نظم مطلوب و نيازهاي سياسي و امنيتي منطقهاي و جهاني خود، تصوير آينده تحولات جهاني را نيز در رابطه با روسيه و اين نزديكي امريكا و روسيه را مد نظر داشته باشد.
7- سياست سنتي روسيه در سالهاي جنگ سرد و بعد از آن اين بوده كه براي جلوگيري از هژموني امريكا در منطقه خاورميانه، قفقاز و آسياي مركزي به ايران نزديك شود. مخصوصا بعد از وقوع انقلاب اسلامي در ايران به گرايشهاي ناشي از بياعتمادي به امريكايي نياز مبرم داشته و روي كمك ايران حساب باز كرده بود. لذا جبهه جنوبياش در اثر اين گرايشات ايران و نوع نگاهش به امريكا امن شده است. لذا روسيه توجه داشته باشد و ما به ازاي آن را بايد در سياستهايش اعمال كند. روسيه فرصت زيادي براي اصلاح چهره خود در ميان مردم ايران ندارد! ايران انتظار دارد روسيه بعد از تصويب موافقتنامه اخير در مجالس دو كشور و مبادله آن، به عنوان يك شريك مهم و راهبردي، ايران را در جريان آن بخش از تعاملاتش با ساير طرفها كه به منطقه مربوط ميشود و سياست خارجي ايران را متاثر ميكند قرار دهد. اين امر خصوصا با توجه به در همتنيدگي مباحث منطقهاي و بينالمللي همچون خاورميانه، قفقاز و آسياي ميانه اهميت مضاعفي دارد. كما اينكه ايران هم همواره پايبند به اين موضوع بوده و مشخصا در رابطه با تحولات مربوط به هستهاي و رفع تحريمها، دو متحد خود چين و روسيه را در جريان گفتوگوها با ساير طرفها قرار ميدهد. از اين منظر ضرورت هماهنگي و همكاري بيش از پيش اين سه كشور براي مواجهه با چالشهاي مشترك احساس ميشود و ضرورت دارد.
نتيجهگيري: بعيد به نظر ميرسد اين سفر صرفا براي تقويت مناسبات راهبردي دو كشور كه اخيرا كمي شدت پيدا كرده و گسترش دامنه پروژههاي چندجانبه در سطوح مختلف و تسليحاتي، يا مساله سوريه، تهديدات و جنگ رواني اسراييل عليه ايران باشد! اما چنانچه آقاي لاوروف حامل پيامي از سوي امريكا در زمينه مسائل هستهاي، ترتيبات آينده در خاورميانه و ساير موضوعات احتمالي باشد كه در صدر يادداشت اشاره شد، بايد توجه كنيم خاورميانه ذينفعان متعدد داشته و مشكل اصلي آنهم اشغال است كه صاحبان خود را دارد و تا حل نشود روز به روز ابعاد آن گستردهتر و پيچيدهتر ميشود و با ايدههاي خام ترامپ همچون جابهجايي مردم غزه يا اشغال كرانه غربي توسط اسراييل حل نميشود! و اما مهمترين مشكل كنوني بين ايران و امريكا كه ميتواند روز به روز خطرناكتر هم شود موضوع هستهاي است. اگرچه در اينكه ضرورت دارد ايران و امريكا بتوانند مشكلات خود را هر چه زودتر و با روشي معقول حل كنند شكي نيست، بلكه عقلايي و به نفع دو طرف است. اما گذشته از موارد سنتي مشكلات دو كشور و از جمله بياعتمادي مفرط به يكديگر و مسائل خاورميانه و اسراييل، در موضوع هستهاي تبعات خروج ترامپ از برجام عاملي تعيينكننده شده است. اين ميزان از پيشرفت هستهاي در اثر دانش بومي حاصل خروج امريكا از برجام است و براي ايران ارزان به دست نيامده. و مردم ايران متحمل آسيبهاي فراوان سياسي اجتماعي اقتصادي شده و نتوانستهاند از فوايد اقتصادي برجام استفاده نمايند. و مهمتر آسيبهاي رواني جامعه ايراني را هم بايد به آنها اضافه كرد. مردم ايران برجام را نه چرتكه داده و ستانده بلكه رويكرد بينالملليگرايي ايران تلقي و به آن دولت راي دادند تا آن را امضا كند. اما با ابتر ماندن آن توسط ترامپ، از روندهاي بينالملليگرايي مايوس و نا اميد شدند! كه در تحولات داخلي ايران هم بيتاثير نبود! لذا در هر گونه تعامل و مصالحهاي بين ايران و امريكا اين خسارات بايد روي ميز بيايد و در محاسبات معمول گردد. ضمن آنكه با توجه به شخصيت و ويژگيهاي ترامپ اميد چنداني هم به وي نيست كه بر خلاف انتظار همگان كه وي را تاجرپيشه ميدانند، همانند دور قبلي درصدد تحميل نظرات خود برآيد و اين معناي مصالحه نيست!
ديپلمات بازنشسته و استاندار پيشين