يادداشتي بر كتاب «سيكادا» اثر شان تن
روايت وارونگي ارزشها
فرزانه توني
«سيكادا» يك متن مينيماليستي است كه قهرمان - و خواننده- را به قلمروي تاريك و تاريكتر سوق ميدهد و پايان شگفتانگيزي كه كشف آن به خواننده واگذار شده است. همانطور كه هميشه از قلم شان تن انتظار ميرود؛ هنر ِزيباي تاريكي در داستان سيكادا. سيكادا در فارسي به معني زنجره است. يك كتاب تصويري ساده كه از وحشت ناگفته بردگي يقهسفيدها ميگويد. از تنهايي بشر و مهمترين دغدغه انسان امروز كه درماندگي و دور افتادن از هويت است. سيكادا داستان حشرهاي كه هفده سال، كارمند ساده يك شركت است. او در تلاشي بيوقفه براي حضور در مسيري بدون اشتباه و مرخصي، به دليل تفاوتش با انسان، اجازهاي براي استفاده از امكانات شركت را ندارد. سيكادا برخلاف آدمها، پايبند به قوانين كارياش است، اما حقوقش كفاف خانه اجارهاي را نميدهد و زماني كه بازنشسته ميشود، به پايان زندگياش به ميان آدمها ميرسد. اما اين پايان، شروع دوباره زندگي سيكادا در جايي درست است. او نماد انسانهايي است كه تلاش و سختكوشي آنها ديده نشده و هيچگاه در طول عمر كاري خود تقدير نشدهاند. روايت سيكادا از چندين جهت قابل تأمل است. در درجه اول تصويرسازي و صحنهپردازي كتاب، كه گوياي مضمون داستان است و در كنار محتوا، در جهت دادن و پيشبيني روايت به داستانگويي كمك ميكند. رنگهاي پسزمينه ميتواند در بيان احساسات و حال و هواي كتاب تاثيرگذار باشد و به خواننده كمك كند تا متوجه شود در هر نقطه از داستان چه احساسي در جريان است و چطور بين خطوط داستان با مخاطب ارتباط برقرار كند. رنگهاي خاموش، تيره و سرد، فضاهاي كوچك و پارتيشنبندي شده، سبك ديالوگها و جملات دستوري و تاكيدي و ترسيم جهان مدرن، نقطه عطفي در آشكار كردنِ فضاي غمبار داستان است. رنگ تصاوير، روشي خارقالعاده براي خلق نماد در كتابهاي كودكان است. اگرچه اين يك كتاب كودك نيست. داستاني است درباره تحول. چه كسي از اين شرايط پوچ رنج ميبرد؟ صداي داستان متعلق به همه نوعِ موجودات است، بهويژه موجودات غيرانسان. مورد دوم، پايان تاريك و روشن داستان، از نوعي معلق بودن و سردرگمي ميگويد. نويسنده ميخواهد مخاطب را به تأملِ درون و درآمدن از پوسته نمادين نزديك كند. اين پايان، مخاطب را وارد قلمرو تاريك ذهن خود ميكند و لايههاي معنايي جديدي را به داستان اضافه ميكند. ايدئولوژي برخاسته از صنعتي شدن جوامع و انسانيت در جوامع مدرن است، آنچنان گمراه شده كه با هيچ فلسفه يا ايدئولوژياي شايد نتوان به يارياش شتافت. اين واقعيت است كه سيكادا در تمام مدت توسط انسان سرگرم ميشود و امضاي او عبارت تيك! تيك! تيك! شايد صداي دكمههاي ماشين تايپ هنگام روايت داستان باشد. «تيك تيك تيك» در داستان با تكرار ميخواهد ما را به چيزي مهم در ذهن نويسنده جلب كند كه دنبال كردن آن، ما را به روايتِ سيكادا هدايت ميكند. اورهان پاموك ميگويد: «اساسيترين چيزي كه ادبيات بايد آن را بررسي و بيان كند، مشكل اصلي آدميزاد، يعني ترس از بيرون ماندگي و احساس بياهميتي و نيز احساس بيارزشي ناشي از آنها درهم شكستن غرور جمعي، شكستها، احساس حقارت، كينهها و خشمها، تخيلات تحقيرآميز بيپايان و نيز خودبرتربيني كه همبسته اينهاست.» داستان از استثمار انسان ميگويد، از بيارزش شدن ارزشها و وارونه بودن معيارها كه بازتابِ تنهايي انسان و از خودبيگانگي اوست. انساني كه محكوم است در انزواي جوامع بزرگ ِشهري قرن، بار دردهايش را به تنهايي بر دوش بكشد. اين موتيفِ تنهايي بشر در داستان «اريك» شان تن نيز مشهود است. اولين ايده براي سيكادا به گفته شان تن در سفري به برلين در حوالي سال 2005 مطرح شد: «نماي خاكستري رنگ يك ساختمان اداري كه با صدها پنجره خاكستري پوشيده شده بود. در يك پنجره، شخصي يك گياه گلدار قرمز روشن گذاشته بود تا نور بگيرد. يادم ميآيد با دوستي شوخي كردم كه شايد يك حشره بزرگ، زنبور يا چيزي در آن اتاقك كار ميكند. اين فكري بود كه متعاقبا هر زمان كه چيزي غيرارگانيك در محيط استريل فضاهاي اداري شركت ميديدم به ياد ميآوردم. يك گلدان، يك گربه يا سگ كارفرما كه به محل كار آورده شده است، يك گنجشك گمشده يا، البته، يك حشره كه به طرز تاسفباري سعي ميكند از پنجره شيشهاي فرار كند.» شان تن در ارتباط با داستان سيكادا به افرادي فكر ميكرد كه در مكانهايي كار ميكردند كه احساس ميكردند مورد قدرداني قرار نگرفتهاند، داستانهاي فراواني در مورد سرخوردگي كارگران در شركتها شنيده بود و همچنين شركتهايي كه گاهي اوقات مدعي هستند كه در درجه اول دغدغه تامين منافع انساني -رفاه كارگران و مشتريان- را دارند، اما اين منافع اغلب تحتالشعاع منافع مالي بسيار انتزاعيتر قرار ميگيرند. او همچنين تحت تاثير آثار هنري و ادبي و داستانهاي سورئاليستي بسياري براي نوشتن ازجمله تشابهات سيكادا با گرگورسامسا (مسخ كافكا (1915)) قرار گرفته است؛ فروشندهاي كه يك روز به عنوان يك حشره غولپيكر از خواب بيدار ميشود. جالب اينجاست كه به گفته خودش هرگز در يك اتاقك اداري براي يك شركت بزرگ كار نكرده و شايد اين يكي از دلايلي باشد كه اين محيطها را چه از لحاظ بصري و چه از لحاظ روايي جذاب ميدانست. مانند فيلمي از مجموعههاي علمي- تخيلي كه مدتها پيش ساخته شده است: آيندهاي خيالانگيز كه ممكن است آرمانشهري يا ديستوپيايي باشد، تشخيص آن سخت است! هم جذاب و هم ناراحتكننده و اين نوعي احساس دوسويه است كه به طور معمول او را براي نوشتن و ترسيم داستان ترغيب ميكند. داستان «سيكادا» نوشته شان تن، با ترجمه اعظم مهدوي در نشر چشمه به چاپ رسيده است. اين داستان با عنوان «زنجره» با ترجمه اميرمحمد شيرازيان در سال 1402 در نشر او نيز به چاپ رسيده بود. سيكادا همچنين برنده كتاب سال شوراي كتاب كودك استراليا شده است.