درخت زندگي
حسن لطفي
وارد كه شديم اگر درست ديده باشم در بين همه آدمها كه تنگاتنگ هم در آن خانه قديمي آثار كودكان كار را نگاه ميكنند فقط يك مرد است كه آن هم از عوامل برگزاري نمايشگاه خيره مانند است. همراهم كه مردي مو سفيد است با صداي بلند ميگويد: اشتباه نيامديم؟ ميدانم شوخي ميكند، اما جدي و آرام ميگويم: اشتباه هم آمده باشيم داخل توريم. يكي، دو نفر از زناني كه حرفم را ميشنوند چهره در هم ميكشند كه بگويند پرت و پلا ميگويم. حق هم دارند. آنها با چشم باز آمدهاند تا ته سال كنار كودكاني باشند كه به جاي اسباببازي وسيله كار به دست ميگيرند و از سر ناچاري براي لقمهاي نان در سرما توي خيابانها بالا و پايين ميروند. خوش شانس كه باشند (مثل تعداد اندكي كه كارهاي هنريشان روي ميزها و ديوار است) چند نفر كه از قضا بيشترشان دختر و زن هستند برايشان كلاس مجاني تئاتر، نقاشي، نوشتن و... ميگذارند و كنارشان ميايستند تا احساس تنهايي نكنند. البته نوشتههايي كه تعداديشان نوشتهاند و در گوشهاي از اتاق روي ديوار است، معلوم ميكند سرماي زمستان، نه زمستاني كه خدا به بندگانش هديه داده و سرشار از زيبايي است، بلكه زمستان درد و رنج و تنهايي و سرما و سرما و سرما بد جور به جانشان افتاده است. يكيشان نوشته است سرماي زمستان را وقتي ميفهمي كه اتاقت بخاري نداشته باشد و از درز درها باد داخل بشود و.... راست هم ميگويد. سرما كنار بخاري در خانهاي كه صدا هم جرات ندارد داخلش شود، سگ كي باشد صاحب خانه را آزار دهد. تازه برف هم ببارد كيف چنين خانهداري كوك ميشود. فنجان چاي يا قهوه به دست كنار پنجره مينشيند و به بارش برف نگاه ميكند كه رقصي شادمان است. برفي كه براي كودكان كار كه سر چهارراه گل ميفروشند يا سقف خانه اجارهايشان چكه ميكند و... انگار نه انگار نشانه رحمت است. درد است كه بر دردهايشان اضافه ميشود. نميخواهم بگويم اين درد جاودانگي است و همين است كه هست. نميخواهم تكرار كنم ما در كشوري زندگي ميكنيم كه در هر گوشهاش گنجي پيداست كه ميتواند حال همه را خوب و حال كودكان كار و نيازمند را خوبتر كند. قصد ندارم به مسوولان و مديران و وزرا و ... يادآوري كنم شما بايد پي رفاه همه باشيد و چه و چه و چه! عجالتا قصدم اين است كه بگويم درخت زندگي نيازمندان در غياب برنامهاي كه آب و غذا به آن برساند، نيازمند ياري مردم است. مردمي كه مثل كساني كه بيچشمداشت مادي، بدون تبليغ، بدون قصد سفيد كردن پول سياه و كثيف، بدون نگاه به راي در آينده، خانهاي، مكاني را به بالندگي و آموزش آنها اختصاص ميدهند و مردمي كه با كمال ميل به شكلهاي مختلف از ايشان حمايت ميكنند. حمايتي كه گداپروري نيست. مزد هنري است كه به خرج ميدهند. وقتي است كه صرف كاري ميكنند و... دستهاي مهربان ميتوانند با مهري زنانه چنين كنند .