ماهي از سر گنديده گردد
نيوشا طبيبي
۱- نميدانم در كتاب خاطرات كدام مترجم و نويسنده ايراني شرحي قريب به اين مضمون خوانده بودم كه راوي براي تحصيل به آكسفورد يا دانشگاه ديگري در همين سطح رفته بوده، در همان روزهاي اول بر سر مسالهاي فكري و عقيدتي درگير بحثي با يكي از دانشجويان ديگر ميشود. به سبك و سياق معمول، كار بحث و جدل علمي يا عقيدتي را به مجادله و دشمني و دعوا ميكشاند. طرف مقابل متعجب ميشود و ميپرسد: «مگر ما غير از اختلاف بر سر مسالهاي مربوط به عقيده مشكل ديگري با هم داريم؟ چرا با من دعوا ميكني و ناسزا ميگويي؟ ما ميتوانيم با عقيده هم مخالف باشيم و لازم نيست كه دشمني كنيم.»
بعد هم از او دعوت ميكند كه بروند و جایي بنشينند و چيزی با هم بخورند. نويسنده ميگويد كه اين برخورد درس بزرگي به من داد كه اختلاف عقيده با دشمني و ناسزاگويي تفاوت دارد. البته نويسنده محترم تربيت شده مكتب بعضی از جريانهاي سياسي دهه سي و چهل بود كه رسم و سنت فحاشي در حوزه انديشه و معنا را پايهگذاري كردند. سبكترين فحشهاي آنها «اپوروتونيست پست»، «مزدور خارجي» و «بورژواي زالو صفت» بود. البته در كسري از ثانيه دامنه اين فحاشيها به حوزه خصوصي و خانوادگي مخاطب بختبرگشته كشيده ميشد.
از فروپاشي بنياد آن حزب و پدر معنوياش چند دهه ميگذرد اما آن رسم و سبك و سياق ناخوش و آن سنت زشت فحاشي كردن به دليل اختلاف سليقه و عقيده همچنان زنده مانده است.
۲- مساله رعايت ادب و نگهداشتن زبان به ويژه در فضاي مجازي، موضوع بسيار مهمي است كه شايد مغفول مانده و توجه چنداني به آن نشده. به جز در مواردي خاص كه حمله گروه طرفداران اين و آن به صفحه افرادي خاص، موضوع فحاشي و بددهني در فضاي مجازي فارسي را برجسته كرده، بهطور معمول كسي شكايتي از اين بدرفتاري و ناهنجاري آشكار ندارد.
من نتوانستم آماري از قربانيان خشونتهاي كلامي اينترنتي در ايران پيدا كنم، اما اين موضوع بهطور خاص توجه بسياري را جلب كرده. خشونتهاي كلامي اينترنتي سبب بروز اختلالات رواني و عصبي، بروز افسردگي و اضطرابهاي شديد و حتي در مواردي انجام خودكشي در بين كودكان و جوانان بوده است. فكر كنم بيشتر ما، اعم از افراد مشهور يا افراد معمولي و بينام نشاني مثل من، سطحي از اين خشونت و حال بسيار بد پس از آن را تجربه كردهايم.
كسي پشت نامي دروغين بدون هيچ چهره و نشاني پنهان شده و به راحتي هر چه دلتنگش ميخواهد ميگويد. موضوع مورد اعتراض ممكن است خيلي ساده و شخصي باشد. دوستي دارم كه خاطرات كودكياش را در صفحه شخصياش مينويسد، براي دل خودش و احيانا دوستاني كه در صفحهاش هستند.
زير چندين نوشته او افرادي آمدهاند و زشتترين فحشها را به او و خانوادهاش دادهاند. رفيق ما، احوالي خراب داشت. ميگفت، اين صفحه محل درددل گفتنهاي من با دوستانم بود، اصلا كاري به كسي نداشتم، چرا اين نسبتها را به من دادهاند؟ شرح حال بد روحي و اضطرابهايش را اگر بنويسم تصور خواهيد كرد كه اغراق ميكنم.
۳- فحاشي و توهين در فضاي مجازي البته مشكلي جهاني است و در كشورهاي مختلف و بسته به سطح آموزشهاي عمومي، قوانين سختگيرانه و اخلاقعمومي، شدت و ضعف دارد. در امريكا و اروپا اين معضل جدي تلقي شده و قوانيني هم توسط شبكههاي اجتماعي براي گزارش سوءرفتارها اعمال ميشود.
در كره جنوبي و ژاپن خشونتهاي كلامي و ناسزاگويي كمتر رايج است اما آمارهاي آنها هم رو به فزوني هستند- از آسيبها و حتي خودكشي اشخاص معروف در اثر نفرتپراكني و خشونتهاي كلامي در شبكههاي اجتماعي اين كشورها هم خبرهايي آمده است.
اما در ايران، امكانات وسيع زبان مادري ما در ابراز احساسات، سبب شده كه ما از دايره لغات و معاني گستردهاي در اين زمينه برخوردار باشيم. زبان فارسي همانقدر كه ابزار بيبديلي براي بيان عشق و مهرباني و قربان صدقه رفتن است، ميتواند در جهت عكس هم به كار گرفته شود. البته كه در سنت و فرهنگ و ادب ما اين موارد سخت نكوهيده شده و بسيار كم سابقه بوده است. معمولا ايرانيها به دليل حجب و حياي ذاتي و جبلي كه داشتند پا را از دايره ادب بيرون نميگذاشتند. همان چيزي كه امروز وا نهادهايم. انعكاس اين بينزاكتي دامنگير همه ما و همه مناسبات اجتماعي ما - اعم از واقعي و مجازي - شده است.
آسيبهايي كه روابط انساني شخصي و اجتماعي و حتي در نگاهي كلانتر امنيت اجتماعي ما از اين بيادبي و بينزاكتي فراگير ميخورد، فراتر از حد تصور است. اهل فرهنگ، سياسيون، كساني كه تريبونهاي سخنراني و راديو- تلويزيون را در اختيار دارند بايد عزم كنند تا با زباني پالوده و آراسته و درخور و شايستهاي سخن بگويند تا بيادبي و هرزگويي و نفرت پراكني به اموري عادي تبديل نشوند.