آسيبشناسي مديريت در مراكز علوم انساني
سيد حسين حسيني
در ادامه به چند معيار ديگر در ارزيابي مديريت مراكز علوم انساني اشاره خواهيم نمود از جمله: شش، افزايش اعتلاء و شأن علمي يك مركز در همه شاخصهها به ويژه از جهت روحي و رواني بهنحوي كه اعضاي مجموعه به حضور و عضويت خود در آن مركز افتخار كرده و حس سربلندي داشته باشند و بهجاي احساس سرافكندگي و شرمساري، به دفاع هويتي از موجوديت و مرجعيت مركز خود بپردازند.هفت، كيفيت وضعيت شغلي و ارتقاي سازماني و ميزان بهبودي امكانات و افزايش سرمايههاي مادي و معنوي. هشت، برخورداري از مديريتي صادقانه، روادارانه، و اخلاقمدار. پرسش اين است كه مديران علمي در محيطي آموزشي يا پژوهشي، با مجموعه اعضاي هيات علمي و كارمندان خود چگونه رفتار كرده و آيا برخورد آنان همراه با راستي و جوهر فُتوت و مردانگي است؟ انتظار اين است كه مديران حتي فراتر از وظايف قانوني خود، آداب اخلاق علمي و اخلاق پژوهشي را بهدرستي بهجا آوردند و صد البته جوانمردي پدران يك خانواده علمي ايجاب ميكند مازاد بر انتظارات الزامآور قانوني، نشانههايي از ادب مردانگي در گفتار و رفتار آنها صادر شود. نه، معيارهايي مانند رعايت قانون و پايبندي به عدالت اداري، عدالت آموزشي، و عدالت پژوهشي و نيز توجه به اصل چرخش مديريتي و جلوگيري از انحصارگرايي در سپردن مسووليتها به گروه و دسته خاصتا همه كساني كه شايستگي و داراي خلاقيت هستند، امكان كار و پيشرفت را براي مجموعه تضمين كنند نه اينكه همواره عدهاي از خواص داراي سهم و سهميه، از ميزي به ميز ديگر بدون هرگونه نوآوري براي سازمان، منتقل شده و راه را بر ديگران ببندند. و ده، شفافيت تصميمات اداري در همه مراتب. نهايتا از ميان شاخصههاي مديريتي دهگانه، اصل رضايت عمومي داراي اهميت بيشتري است كه اگر يك مركزعلمي، فاقد آن بود و واجد بقيه باشد، ارزشي ندارد و چنانچه واجد اين اصل بود و فاقد بقيه باشد، البته كه قابل تحمل است. مجددا يادآوري اين نكته لازم است كه هدف از اين سلسله يادداشتها، فقط روشنگري است تا اگر افرادي در آينده تمايل داشتند به اين دست مسائل و تاريخ تحولات علوم انساني در كشور بپردازند، بتوانند نگاه جامعتري داشته باشند و همه مسائل را از همه افراد و زواياي گوناگون مورد لحاظ قرار دهند تا راه دستيابي به قضاوتي نزديك به واقع براي همگان فراهم شده و محصور و محدود به نگاههاي يك سويه نشوند. هرآينه مخاطبان گرامي به خوبي ميدانند كه بسياري مسائل ديگر هم در اين ميانه وجود دارد كه طبيعتا نميتوان از همه آنها سخن گفت و دست زمان و زمانه، روزي به داوري نهايي خواهد نشست كه فرمود: و هُو خيْرُ الْحاكِمِين لأنّه لا يحكم إلاّ بالحق.از سوي ديگر شاخصههاي دهگانه پيش ياد، به نحوي، آسيبهاي موجود مديريت مراكز علوم انساني هم قلمداد ميشوند. لذا در موضوع آسيبشناسي چالشهاي دهگانه كه به زعم نگارنده در سالهاي اخير در نظام آموزش عالي بگونهاي تاسفآور رو به فزوني بوده است، چند عنوان مهم ديگر در لوازم نوع و تيپ شخصيتي مديران اين دستگاهها قابل توجه است مانند: روحيه تفرعن و تبختر، توهّم، نگاههاي شخصي، منطق هدف/وسيله، نگاه تخريبي، وسياسي كاري. نكته اينكه در اين دست مسائل، با شخص و فرد مواجه نيستيم بلكه با يك تيپ فكري خاص و متعين روبهرو هستيم كه شاكله و چارچوبهايي دارد و بدينترتيب ضروري است شاخصههاي چنين تيپ فكري را بدرستي شناسايي كرد. به عنوان نمونه، درباره وجود روحيه «تفرعن و تبختر» در مديران يك مركز علمي، اينگونه افراد معمولا در دوگانه ساختگي صغارت و كبارت، خود را كبير و ديگران را صغير ميدانند و به اين سبب دچار خودبرتربيني مفرط و بياعتقادي مطلق به رأي ساير افراد هستند. لذا همواره تشخيص خود را صائب و درست و نظر مخالف يا انتقادي ديگران را خطا و نادرست تصور ميكنند. تلقي تفرعن منش در مديران مراكز علمي، چنان بلايي بر سر مديريت و سپس مجموعه ميآورد كه فرمود: و كذلك زين لفرعون سوء عمله... (مومن/37) . ترديدي نيست كه اين دست خلقيات با فضاي جامعه علمي سر سازگاري ندارد.چالش دوم با عنوان «توهم»، به معناي تلقي و ترسيم غيرواقعي از شرايط و واقعيتهاي عيني و تخيلات موهوم مبتني بر همان تصورات غيرواقعي يا ذهنيتهاي غيرمنطقي و غيرعقلاني و مطلقا غيرقابل دسترس است. توهم مديران در يك محيط علمي كه بيش از هرجايي به ضرورت نگاه واقعنگر به جامعه و چالشهاي آن نياز دارد، آسيبهايي جدي به اكنون و آينده جامعه علمي ميزند چه اينكه هم مانع انجام پژوهشهاي ضرور شده و هم مانع ضرب آن مركز به عينيت جامعه خواهد شد و لذا آن مجموعه را در فاصله بسياري از رفع نيازهاي فوري و اصلي جامعه نگه خواهد داشت. در چنين فضايي مديران در توهمات خود سير ميكنند و جامعه هم در مسير خود پيش ميرود و در نهايت، كار علمي و پژوهشي نو و حل كننده مشكلات پديد نخواهد آمد. در سطوح خُردتر، يكي از نتايج اين معضل مديريتي آن است كه گاه مديران يك مركز علمي در دنياي توهمات خود سير كرده و در حال گشايش دروازههاي دانش و جابهجايي مرزهاي آن بوده اما در سوي ديگر ماجرا، اعضاي هيات علمي به حال خود رها و سرگرم گذران زندگي روزمره و قسط و دارو و درمان هستند. توهم، توهين نيست بلكه يك بيماري فكري مسري است كه ريشهها و عوامل ذهني و رواني و اجتماعي گوناگوني دارد و هركسي ميتواند به اين بيماري خطرناك مبتلا شود يعني نوعي كروناي ذهني عميق كه ممكن است جماعتي را هم مبتلا كند. اين بيماري تا آنجا كه در درون ذهن فرد باقي ميماند، كمتر آسيبزاست اما گاه تا آنجا پيش ميرود كه فرد را دچار تلقي خودحق پنداري وسيعي كرده كه غير خود را باطل محض و شيطان مجسم و مستحق نابودي ميداند، پس دروغ را جايز انگاشته، اخلاق را زيرپاي گذارده، و براي رسيدن به اهدافش هر دغل و تزويري ميكند. نمونههاي آن را در تاريخ دور و نزديك ديدهايم مانند جنايات نازي و داعش و غيره.
استاد حوزه و دانشگاه