• ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۰ اسفند
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6002 -
  • ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۰ اسفند

فلسفه اسلامي و زندگي روزمره ايراني

امنيت

اميرعلي مالكي

امنيت يك مفهوم ايدئولوژيك نمي‌تواند باشد، زيرا از ابعاد گوناگوني با جامعه خود برخورد مي‌كند. البته نبايد فراموش كرد كه اين خوانش در سنت ردپايي دارد و همچنين متناسب با شرايطي كه در آن واقع مي‌شود، تحليلِ زمانمند خود را ارايه مي‌دهد، زيرا سنت، در قامت بنيادِ هرمنوتيك، نه‌تنها براي تحليل منتقدانه مضر نيست، بلكه واژگانِ مربوط به آن را به زبان‌ورزانِ خويش مي‌بخشد. همان‌طور كه توماس مان در خنوخ بيان مي‌كند: «براي انسان‌هاي قوانيني نيك‌خواهانه، تجويزات غذايي و آداب زندگي تقرير مي‌كرده است - و اين‌ همه را بر پايه خصايل آنان و شرايط اقليمي‌شان.» لازم به ذكر است كه نقد، زباني مشروط به تاريخ است و نمي‎توان فارغ از آن به چنين مبحثي پرداخت؛ مگر مي‌توان از واژه تهي بود و حرف زد؟ 
تاريخ نيز ‌مانند توشه واژگانِ ما عمل مي‌كند كه با توجه به شرايط مي‌توان بخشي از آن را برداشت و در دهان گذاشت. به همين علت، ذاتِ سنت كه تماما بيرون آمده از متن تاريخ بوده و جوهره‌اي فرهنگي دارد، از انتقاد، ارتباط و ديالوگ به دور نيست، بلكه خوب مي‌داند كه براي ادامه خود (كه وصل بر امتداد زيستِ ما خواهد بود) تماما نيازمند به گفت‌وگويي لكنت‌وار و نامطلق در طول زمانه‌هاي متفاوت است. در همين ميان، مفهوم امنيت، به ‌مثابه عنصري سنت‌محور و تاريخي، با پيشرفت زمانه، با گذشته خود (مجموعي از اشتباهات و صواب‌ها) به گفت‌وگو پرداخته و پخش در محيط‌هاي متفاوت اجتماعي، معنايي متناسب را از خود بروز مي‌دهد.  شايد به اين دليل، عدمِ وجود «جنگِ مسلحانه» به ‌صورت مستقيم، تنها دليلِ كافي براي وجود امنيت نباشد. امنيت در اين جايگاه يك مفهومِ آپاراتوس است، زيرا آدمي آن را مي‌شناسد، اما دقيقا نمي‌داند كه در كدام بخش‌هاي زندگي مي‌تواند دقيقا گسترده شود (و به همين علت ايدئولوژيك نيست، زيرا با زباني چندبعدي‌ خود را بيان مي‌كند) . بشر در اين موقعيت پيوسته فراموش مي‌كند كه امنيت به چه مقدار مي‌تواند معناي بسيطي داشته باشد، چراكه وجودِ چنين مفهومي، به‌طور مكرر در بخش‌هاي متبايني، براي مثال وقتي در خياباني خلوت به ناگهان احساس مي‌كنيد كه بايد كيفتان را سفت بچسبيد، خود را بازتوليد كرده و با انسان به گفت‌وگويي نابحق - يعني دايما در حالِ تحول - مي‌پردازد كه امكان دارد در ده دقيقه بعد معنايي ديگر از خود بروز دهد.  شايد بشود با تكيه بر چنين تحليلي، آپاراتوسِ امنيت را يك «وضعيت استثنايي» دانست، زيرا امنيت با استفاده از زبانِ سنت، تاريخ و قانون در لحظه مي‌تواند توليدِ مفهوم كرده و پاي خود را از وجوه مختلفِ قانون، فراتر بگذارد و در اينجا وظيفه ما هيچ نخواهد بود مگر تصميم‌گيري براي ترجمه وضع خويش به‌ نسبت واژگاني كه از قانون، سنت، تاريخ و فهمِ روزمره آنان در زندگي روزانه خود، داريم. بنابراين، امنيت به ‌مثابه آپاراتوس، چيزي نيست مگر يك دريافتِ ريشه‌دار و پيوسته بر اساس پيشينه خود، در حالِ بازتوليدِ معنا. اما حكومت در اين وادي در كجا مي‌پلكد؟ حكومت نماينده «مستقيم» قانون است، يعني زباني محدود و واژگاني نسبتا اندك دارد، زيرا قانون باعث ايجاد تمركز شده و حكومت را از تفكرورزي‌اي گسترده در ابعادِ گوناگون باز مي‌دارد. به همين علت، حكومت همواره يك پله از محكومان عقب‌تر است، زيرا مردم توانايي تحليل داده‌هاي قانوني را از سمت‌وسويي پهناورتر دارند، زيرا مي‌توانند در موقعيت‌هاي متفاوتي حضور يابند (چون: خيابان‌ها، بازارها و اندكي عميق‌تر در بالاوپايين‌هاي بلاواسطه اجتماعي و اقتصادي)، در صورتي‌ كه قدرت ملزم است براي حفظ خود محدود باشد (پس وضعيت استثنايي اول در مردم بروز مي‌يابد، سپس در حاكميت) .  اما چرا؟ «همه‌جابودگي» يعني تفاوت و همه همواره يك ديد، حرف و بينش نسبت به چگونگي اعمال قدرت ندارند. در اينجا، مسكويه و رابطه «پدر و فرزندي» او به كار مي‌آيد. به عقيده او، در اثرِ «تهذيب»، رابطه حاكم با مردم، بايد پيوندي پدرانه باشد و «رابطه مردم با حاكم خود، ارتباطي فرزندي و رابطه هر يك از رعيتّ‌ها با يكديگر، رابطه برادري باشد تا انواع رياست در شرايط درستي محفوظ بماند.» (ص. 7-146) به نظر مي‌رسد كه پدر، به‌ خصوص پدرِ امروزه، بايد با فرزندِ خود گفت‌وگو كند، او را در نظر بگيرد و ببيند كه چه ترس‌هايي دارد، چراكه او از نسلي ديگر بوده و امكان دارد تماما متوجه نيازهاي فرزندِ خود نباشد (يعني ديدي متناهي دارد) . اين عدمِ فهم مفيد خواهد بود اگر يك ديالوگ را شروع كند، چراكه با عدمِ ارتباط، «عدالت، افراط و تفريط، ظاهر و محبت‌ها دستخوشِ فساد خواهد شد.» (همان) با درك موضع، بهتر درمي‌يابيم كه آپاراتوسِ امنيت، از آنجايي ‌كه همواره مشخص نيست و گويي چون چراغ سوسو مي‌زند و هرازچندگاهي روشني مي‌بخشد، با اتصال بر هنر نابحق بودن خود، بايد با مباحثه‌اي ميان مردم و حاكمان، پيوسته به‌روز شود. 
به عبارت ديگر، اگر پدر فهميد كه فرزند از تاريكي مي‌ترسد با تك‌گويي «چيزي نيست، بگير بخواب» سروته قضيه را نبايد هم آورد و به‌ جاي آن بايد توضيح دهد كه چرا «تاريكي» نمي‌تواند در «خانه‌اي امن» كه پدر مراقب آن است، آزاررسان باشد. پدرِ داستان ما نبايد فراموش كند كه «آن كس كه فرمان مي‌راند، با ديگران پيوند دارد و عضوي از يك اجتماع است و نيز به همين دليل است كه شخصِ عادل به سود ديگران كار مي‌كند، خواه فرمانروا باشد و خواه عضوي از اجتماع.» (روايت ارسطو از سخن بياس، يكي از فرزانگانِ هفتگانه يونان) در نتيجه دريافتي آپاراتوس‌وار از امنيت، به ياد ما مي‌اندازد كه فرمانروايي قانون ذاتا محدود بوده و نمي‌تواند بدون ارتباط با بخش‌هايي متفاوت استمرار داشته باشد، زيرا اين مردم هستند كه با زبان‌ورزي‌هاي گسترده‌تري از فرماندارانِ خود، مفاهيم متفاوتي از زيستِ اجتماعي را چون امنيت، بازآفريني كرده و با ادامه اين كنش معناي متناسبِ «خير مشترك» را در سطوح متفاوتي از اجتماع پخش مي‌كنند. ذاتِ محدود قانون در تحليل امنيت عملا سودرسان است، به ‌شرطي كه تناهي خود را يكي با تمامي اجتماع نگيرد و آگاه باشد كه مفاهيمِ اجتماعي موزون با سنتِ خود، براي پاسداري از آن تكامل مي‌يابند، زيرا حراست از چيزي مساوي است با مراوده و حشرونشر با آن.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون