بازي متوازن فشار و امتياز
آرين خانقاهي رضايي
رييسجمهور ايالاتمتحده، دونالد ترامپ، به عنوان يك سياستمدار عملگرا كه نگاه ويژهاي به «معاملات بزرگ» دارد، تاكنون در قبال جنگ اوكراين استراتژي دوگانهاي را دنبال كرده است كه در ظاهر مشتمل بر دو بعد است؛ بعد اول متوجه اوكراين است و هدف از آن قطع يا كاهش كمكهاي نظامي به اوكراين است و بعد دوم كاملا متوجه روسيه است كه هدف از آن تهديد به اعمال تحريمهاي گستردهتر و شديدتر عليه روسيه است. در حقيقت ترامپ ضمن اجراي بازي متوازن فشار و امتياز، در مورد بعد مرتبط با اوكراين معتقد است كه ادامه حمايت گسترده نظامي از كييف نهتنها بار مالي سنگيني بر دوش امريكا ميگذارد، بلكه به طولاني شدن جنگ نيز دامن ميزند. او بارها استدلال كرده كه اروپا بايد مسووليت بيشتري در حمايت از اوكراين بپذيرد؛ اساسا ترامپ از تهديد به قطع يا كاهش كمكهاي نظامي به اوكراين به عنوان ابزاري براي فشار به كييف جهت پذيرش مذاكره و كاهش وابستگي به ايالاتمتحده بهره ميگيرد و تاكنون نيز نتايج مورد انتظار را به دست آورده، چراكه پس از منازعه ترامپ-ونس با زلنسكي، ترامپ با تهديد به قطع يا كاهش كمكها توانست زلنسكي را كنترل كرده و دوباره به ميز مذاكره بازگرداند و به احتمال زياد توافقنامه معادن طي روزهاي آتي امضا خواهد شد و امريكا بر معادن اوكراين تسلط خواهد يافت. ترامپ، همچنين در ارتباط با روسيه نيز از يكسو بر اين باور است كه كاهش تنش با روسيه با هدف جدا كردن مسير روسيه از چين امري ضروري است اما ازسوي ديگر، استفاده از تهديدهاي اقتصادي و تحريمي را به عنوان ابزار فشار براي مهار رفتارهاي تهاجمي مسكو، جلوگيري از پيشروي بيشتر در ميادين نبرد و حفظ برتري امريكا در نظام بينالملل ضروري ميداند. اين سياست دوگانه از چند منظر از جمله راهبرد چانهزني و (معامله بزرگ)، اولويت دادن به منافع ملي امريكا و تلاش براي بازسازي نظم ژئوپليتيك با محوريت امريكا قابل تحليل است؛ در واقع ترامپ به دنبال ايجاد فضا براي يك توافق سريع بين مسكو و كييف است. او معتقد است كه با كاهش حمايت نظامي از اوكراين، اين كشور مجبور به مذاكره ميشود، درحالي كه تهديد به اعمال تحريمها عليه روسيه، كرملين را به سازش سوق ميدهد. ترامپ بر اين باور است كه جنگ اوكراين به سود امريكا نيست و اولويت اصلي بايد بر كاهش هزينهها، تمركز بر رقابت با چين و تقويت اقتصاد داخلي ايالاتمتحده باشد لذا ادامه اين جنگ را در راستاي منافع ملي امريكا نميداند و بيشتر به دنبال اين است كه از طريق ايجاد يك توافق اجباري و فوري بين اوكراين و روسيه، بحران را خاتمه داده و نشان دهد كه تنها امريكا قادر به مديريت صلح در اروپا و فرونشاندن تنشها و جنگها در جهان است. اگر بخواهيم از منظر واقعگرايان كلاسيك (مورگنتاو) و نئورئاليسم (والتز، ميرشايمر) رفتار ترامپ در قبال اوكراين را بررسي كنيم، بايد بدانيم كه از منظر آنها سياست خارجي كشورها تابعي از قدرت و منافع ملي است؛ معتقدم نميتوان اقدامات، مواضع و رويكردهاي عملي و نظري دونالد ترامپ را صرفا با يك تئوري تحليل و تجزيه كرد، لذا ضمن اينكه بايد با روش چندعامليتي او، مواضع و اقداماتش را تحليل نمود بايد به عنصر رواني و تاثيرات آن بر باورها و رفتارهاي ترامپ توجه ويژه كرد؛ با اين حال برخي اقدامات ترامپ درقبال حمله روسيه به اوكراين رنگ و بوي رئاليستي دارد. او جنگ اوكراين را در چارچوب رقابت قدرتهاي بزرگ ميبيند و معتقد است كه ادامه درگيري به سود امريكا نيست. همچنين او كمكهاي نظامي ايالاتمتحده به اوكراين را يك اتلاف منابع ميداند كه تنها اروپا را وابستهتر ميكند و بار مسووليت را از دوش آنها برميدارد. ترامپ تحريم روسيه را يك ابزار براي مهار ميداند، اما نه يك هدف نهايي، چراكه او تمايل دارد درنهايت با روسيه به توافقي دست يابد كه منافع امريكا را تامين كند و راه روسيه را از چين جدا كند. براساس نظريه بازيها (شِلينگ)، سياست ترامپ نوعي بازي با حاصل جمع صفر نيست، بلكه يك بازي چانهزني است كه از دو ابزار براي اعمال فشار استفاده ميكند كه عبارتند از: كاهش كمك به اوكراين (با هدف افزايش اضطرار كييف براي مذاكره و كاهش انگيزه جنگطلبي آن) و تهديد به تحريم روسيه (با هدف جلوگيري از پيشروي بيشتر مسكو و تحميل هزينه بر كرملين) كه هر دو ابزار فوقا مورد توضيح و بررسي قرار گرفت. نكته مهم در اين مدل اين است كه، ترامپ با كم كردن حمايت نظامي از اوكراين، پوتين را تشويق به مصالحه ميكند و همزمان با تهديدهاي اقتصادي، هزينه ادامه جنگ را براي كرملين بالا ميبرد يا به عبارتي ترامپ با تهديد تحريمهاي جديد عليه روسيه سعي دارد هزينههاي تجاوز نظامي را افزايش دهد. اما در عين حال، با كاهش حمايت از اوكراين، سيگنالي به مسكو ميدهد كه امريكا آماده معامله است. اين استراتژي، تركيبي از بازدارندگي و تطميع (Deterrence & Appeasement) است. هدف از آن، اجبار دو طرف به انجام يك توافق صلح اجباري (Forced Peace Settlement) است.
نكتهاي كه مخالفين ترامپ بر آن اصرار دارند اين است كه تصميم ترامپ براي كاهش حمايت از اوكراين ممكن است موجب تضعيف نظم بينالمللي و كمرنگ شدن نقش امريكا به عنوان يك هژمون ليبرال شود، چراكه با خروج امريكا از جنگ، ممكن است روسيه و چين قدرت بيشتري در نظم جهاني كسب كنند و شركاي اروپايي واشنگتن دچار تزلزل شده و اتحاد ناتو به چالش كشيده شود.
آيا اين سياست منجر به صلح ميشود؟
پاسخ به اين سوال پيچيده است اما در يك نگاه كلي ميتوان متصور شد كه سياست دولت ترامپ در قبال جنگ اوكراين ميتواند دو سناريو را رقم بزند؛ سناريوي اول، سناريويي خوشبينانه است و ممكن است به يك صلح اجباري ختم شود، چراكه با افزايش فشار بر اوكراين و روسيه، دو طرف مجبور به مذاكره ميشوند و توافقي مشابه توافقهاي جنگ كره يا جنگ بوسني شكل ميگيرد كه در آن روسيه بخشهايي از اوكراين را تصرف خواهد كرد، اما جنگ حداقل براي يك دهه متوقف خواهد شد. سناريوي دوم اما سناريويي بدبينانه است كه ميتواند بر شعله جنگ بدمد و باعث تشديد تنشها شود؛ در اين سناريو آنچه به نظر من مهم است و ميتواند مسير ديپلماسي را به سمت درگيري بيشتر منحرف كند ادراك كرملين از تصميمات امريكا و تحولات ميادين نبرد است، چون در اين سناريو ممكن است كاهش كمكها به اوكراين باعث سقوط مواضع اين كشور و حملات بيشتر روسيه شود، لذا پوتين اين سيگنال را دريافت خواهد كرد كه امريكا تمايلي به مداخله ندارد؛ اين ادراك ميتواند كرملين را به تصرف كامل اوكراين سوق بدهد و در نتيجه ممكن است ضمن ازدست رفتن اوكراين، اروپا به دليل عدم حمايت امريكا، دچار اختلافات داخلي شود. واقعيت امر اين است كه استراتژي ترامپ از ضريب موفقيت يا شكست كاملا برابري برخوردار است و اين نكته را ميتوان در مقايسه هزينه-فايده آن متوجه شد؛ استراتژي ترامپ نقاط قوتي مانند كاهش هزينههاي مالي و نظامي امريكا در جنگ اوكراين، اعمال فشار بر اروپا براي ايفاي نقش پررنگتر در امنيت خود و افزايش احتمال دستيابي به يك توافق صلح اجباري را داراست اما همزمان نقاط ضعف و خطراتي نظير احتمال شكست اوكراين و گسترش نفوذ روسيه در شرق اروپا، تضعيف جايگاه امريكا به عنوان رهبر جهان آزاد و ايجاد نارضايتي در اروپا و افزايش اختلافات در ناتو دارد. سياست دوگانه ترامپ، بيش از آنكه تضمينكننده صلح باشد، يك بازي پرريسك و غيرقابل پيشبيني است. اگر به درستي مديريت نشود، ممكن است نه تنها به پايان جنگ منجر نشود، بلكه باعث تغييرات اساسي در نظم بينالمللي و كاهش نفوذ امريكا شود و اوكراين را در موقعيتي بسيار ضعيفتر قرار دهد و روسيه را جسورتر كند. اين بازي بيشتر يك بازي خطرناك مبتني بر فشار و امتياز است كه هدف آن پايان سريع جنگ است، اما احتمال موفقيت آن به واكنش بازيگران اصلي، ازجمله روسيه، اوكراين و اروپا بستگي دارد. سياستي كه دولت ترامپ اتخاذ كرده، سياستي جسورانه و تابوشكنانه است و براي ايالاتمتحده بسيار سودمند است؛ هدفي كه دولت ترامپ از اجراي اين سياست دنبال ميكند دقيقا همان هدف دولت بايدن است؛ هر دو دولت يا هر دو حزب يا اينطور بگويم كه نهاد STATE در ايالاتمتحده به دنبال ايجاد چرخشي اساسي در سياست خارجي امريكا است، چرخشي كه جاي پاي امريكا در آسيا و به ويژه در شرق آن را محكم ميكند و ايالاتمتحده را قادر ميسازد كه چين را مهار كرده و نقش و جايگاه خود را به عنوان قدرت هژمون تثبيت كند.
اين كلان استراتژي در دولت بايدن با تاكتيكهايي نظير نزديك شدن به اروپا و وابسته كردن بيش از حد اين قاره به امريكا به ويژه در زمينه انرژي و تجهيز مستمر ارتش اوكراين با هدف تبديل آن به باتلاقي براي روسيه دنبال ميشد كه در مراحلي موفقيتآميز و در مراحلي سبب فرسايش شد نكته مهم اين است كه با روي كار آمدن دولت ترامپ، اين كلان استراتژي تغيير نيافت بلكه تاكتيكهاي اجراي آن و رساندن آن به سرمنزل مقصود كه مهار چين و تثبيت جايگاه امريكاست تغيير 180 درجهاي پيدا كرد؛ در دولت ترامپ تاكتيك، ديگر نزديك شدن به اروپا و وابسته كردن آن به امريكا و تجهيز مستمر ارتش اوكراين نيست بلكه تاكتيك ايجاد اختلاف بين روسيه و چين و جدا كردن مسير اين دو كشور از يكديگر، ايجاد شراكتها و اتحادهاي موضوعي با روسيه (به عنوان دستاوري مهم در راستاي مهار چين)، پايان دادن سريع جنگ اوكراين (به عنوان امتيازي به روسيه) و كاهش جدي كمكها به اروپا (ناتو) و اوكراين و هدايت اين منابع صرفهجويي شده به سمت زيرساختها و بازار داخلي امريكا است؛ با اين اوصاف مجددا بايد تاكيد كنم كه اين سياست كلان، براي امريكا بسيار سودمند است. سياست، فيالذاته سياستي درست است اما نكته مهمي كه دولت ترامپ بايد بدان توجه كند اين است كه امريكا، نبايد اروپا را ببازد؛ درست است كه مهار چين يك ضرورت غيرقابل انكار است اما اين نبايد به قيمت پشت كردن به متحدين سنتي و از دست دادن اروپا تمام شود.
پژوهشگر مسائل امريكا