در سالهاي اخير، «طلاق خاكستري» يا همان طلاق عاطفي، به يكي از معضلات جدي خانوادههاي ايراني تبديل شده است. روند رو به رشد اين پديده، زنگ خطري براي بنيان خانواده و نظام حقوقي كشور به شمار ميرود. طلاق خاكستري به شرايطي اشاره دارد كه در آن زوجين، به دلايل گوناگون عاطفي، فرهنگي يا اقتصادي، عملا از يكديگر جدا زندگي ميكنند، اما به دلايل قانوني يا اجتماعي، از يكديگر طلاق رسمي نميگيرند. اين وضعيت، نه تنها زندگي مشترك زوجين را از معنا تهي ميكند، بلكه فرزندان، خانوادههاي گسترده و حتي بافت اجتماعي را نيز تحت تاثير قرار ميدهد.
چرا طلاق خاكستري در حال افزايش است؟
اگر بخواهيم دلايل رشد اين پديده را از منظر حقوقي و اجتماعي بررسي كنيم، ميتوان به چند عامل كليدي اشاره كرد:
مشكلات اقتصادي: فشارهاي مالي، هزينههاي بالاي زندگي و ناتواني در تامين حداقلهاي يك زندگي مشترك، بسياري از زوجها را به سمت جدايي عاطفي سوق داده است. در بسياري از موارد، مردان به دليل ناتواني در پرداخت مهريه يا هزينههاي طلاق، از جدايي رسمي خودداري ميكنند و اين وضعيت، طلاق خاكستري را تشديد ميكند.
چالشهاي قانوني: روند دريافت حكم طلاق، بهويژه براي زنان بسيار پيچيده است. شرايط سخت اثبات عسر و حرج، نگراني از دست دادن حضانت فرزندان و ابهامات قانوني در تقسيم اموال، باعث ميشود بسياري از زنان ترجيح دهند در يك زندگي سرد و بدون تعامل عاطفي باقي بمانند.
فشارهاي اجتماعي و فرهنگي: هنوز هم در فرهنگ ايراني، طلاق به عنوان يك تابو شناخته ميشود. قضاوتهاي اطرافيان، فشارهاي خانواده و نگراني از موقعيت اجتماعي باعث ميشود برخي زوجها، بهرغم شكست در زندگي مشترك حاضر نشوند به صورت رسمي از هم جدا شوند.
ضعف مهارتهاي ارتباطي: بسياري از زوجين فاقد مهارتهاي لازم براي مديريت تعارضات و گفتوگوي موثر هستند. در نتيجه به جاي تلاش براي ترميم رابطه، به تدريج از يكديگر فاصله ميگيرند و
به زندگي جداگانه، اما بدون طلاق رسمي روي ميآورند.
طلاق خاكستري چه پيامدهايي دارد؟- طلاق خاكستري، فراتر از يك مشكل شخصي ميان زن و شوهر، پيامدهاي گستردهاي براي جامعه دارد. از مهمترين اين پيامدها ميتوان به موارد زير اشاره كرد:
آسيبهاي رواني به فرزندان: كودكان و نوجواناني كه در چنين خانوادههايي رشد ميكنند، اغلب درگير اضطراب، افسردگي و مشكلات هويتي ميشوند. آنها ممكن است در آينده الگوهاي نامناسب ارتباطي را تكرار كنند.
افزايش بياعتمادي به نهاد خانواده: گسترش اين پديده ميتواند باعث كاهش نرخ ازدواج و افزايش بياعتمادي به زندگي مشترك شود.
افزايش نارضايتي اجتماعي: طلاقهاي عاطفي، افراد را از نظر رواني و اجتماعي فرسوده ميكند و اين امر، بر سلامت كلي جامعه تاثير ميگذارد.
چه بايد كرد؟ - براي كاهش طلاق خاكستري، مجموعهاي از اصلاحات در سطح قوانين، فرهنگ و حمايتهاي اجتماعي ضروري است:
اصلاح قوانين طلاق: روند طلاق بايد سريعتر، شفافتر و عادلانهتر شود. حمايت از حقوق زنان و مردان در فرآيند جدايي و ايجاد سازوكارهاي حمايتي مانند مشاورههاي اجباري پيش از طلاق ميتواند از بسياري از طلاقهاي عاطفي پيشگيري كند.
آموزش مهارتهاي زندگي: برنامههاي مشاوره پيش از ازدواج و آموزشهاي مهارتهاي ارتباطي ميتواند نقش مهمي در پيشگيري از طلاقهاي عاطفي ايفا كند. زوجها بايد ياد بگيرند چگونه اختلافات خود را بهطور سازنده حل كنند.
حمايت اقتصادي از خانوادهها: بهبود وضعيت اقتصادي، ارايه وامهاي مسكن و تسهيلات مالي براي زوجهاي جوان ميتواند بخشي از مشكلات اقتصادي را كه منجر به طلاق خاكستري ميشود، كاهش دهد.
فرهنگسازي درباره طلاق: لازم است كه نگاه جامعه به طلاق به عنوان يك راهحل در شرايط ناسازگار تغيير كند. زماني كه زوجها بتوانند بدون ترس از قضاوت اجتماعي تصميم بگيرند، بسياري از مشكلات ناشي از طلاق خاكستري كاهش خواهد يافت.
افزايش طلاق خاكستري، نشانهاي از ضعف در نظام حقوقي، فرهنگي و اجتماعي ماست. اگرچه برخي زوجها به اميد حفظ ظاهر زندگي خانوادگي به اين شيوه ادامه ميدهند، اما در بلندمدت، آسيبهاي آن بيش از يك طلاق رسمي است. براي جلوگيري از گسترش اين پديده، بايد با ديدي واقعبينانه، قوانين را اصلاح كنيم، سطح آگاهي عمومي را بالا ببريم و از خانوادهها در برابر فشارهاي اقتصادي و اجتماعي حمايت كنيم. اين مسير، نه تنها از فروپاشي خانوادهها جلوگيري ميكند، بلكه كيفيت زندگي زوجها و فرزندانشان را نيز بهبود ميبخشد.
حقوقدان و فعال مدني