مريم آموسا
در اسفندماه، نمايش متفاوت و موفقي از اين منظر كه آثار يكي از هنرمندان شناخته شده و كمتر در مورد آثارش صحبت شده در گالري سهراب برپا شد. نمايشگاه آثار ديده نشده رضا ياراحمدي. هنرمندي كه شش سال از درگذشتش ميگذرد و با برپايي اين نمايشگاه فرصت مغتنمي فراهم شد تا درباره آثار اين هنرمند بحث و گفتوگو فراهم شود. رضا ياراحمدي نقاش و مجسمهساز و عضو انجمن مجسمهسازان ايران بود كه در كنار نمايشگاههايي كه از آثارش برپا كرد، مجسمههای متعدد شهري هم خلق كرد. اين مجسمهها هر يك به تنهايي ميتواند فرصتي را پيش رو قرار بدهند كه درباره اين هنرمند بحث و گفتوگو كنيم. او نقاشي و طراحي ميكرد و شعر مينوشت. گويي هر نقاشي و مجسمههاي او شعرهايي هستند كه از كلمه به تصوير و حجم بدل شدهاند.
بيشتر كساني كه رضا ياراحمدي را ميشناسند تا پيش از برپايي نمايشگاه آن درخت آشنا در گالري سهراب حتي نميدانستند كه او نقاشي هم ميكرده و شعر ميگفته. قرار است در سالهاي پيش رو، گالري سهراب ضمن برپايي نمايشگاههاي ديگري از اين هنرمند، نقشي در انتشار كتاب آثار و اشعار رضا ياراحمدي داشته باشد.
نقاشيهاي رضا ياراحمدي حس و حال روياگونهاي را به مخاطب القا ميكنند. در نقاشيهايش گويي در خلسه يك رويا فرو ميرويد و سوار بر اسبان رميده در باد به ديگر سو به پرواز در ميآييد. نقاشيهاي اين هنرمند در نگاه نخست همان آني است كه گويي شعر شده اما هنرمند با درك عميق و شناختي كه نسبت به متريال و ساخت و ساز يك اثر هنري داشته است اين نقاشي را كه روح بداهگي و لحظه در آن موج ميزند را در چندين مرحله خلق و نهايي كرده است و اگر به آثار او از زواياي مختلف نگاه كنيد اين موضوع به خوبي مشهود است. به مناسبت برپايي نمايشگاه آن درخت آشنا كه دربرگيرنده 17 اثر از نقاشيها و مجسمههاي رضا ياراحمدي است. با سوگند ميرزايي، همسر اين هنرمند كه اتفاقا يكي از هنرمندان سراميست است و اين رشته هنري را به شكل حرفهاي دنبال ميكند، گفتوگو كردهايم.
با توجه به اينكه شما در هنر سراميك و آموزش اين شاخه هنري و كاربردي، شناخته شده هستيد كمي درباره آشنايي و روحيات آقاي رضا ياراحمدي بگويد.
رضا ياراحمدي پسرخاله من بود و ما از دوران كودكي با هم بزرگ شديم و زماني كه من ۱۹ ساله و او ۲۱ ساله بود با هم ازدواج كرديم و سالها ضمن زندگي زير يك سقف، آتليه مشترك داشتيم و از يك جايي به بعد با اينكه در يك مجموعه بوديم اما هر يك آتليه مستقل خودمان را داشتيم.
رضا از دوراني كه به خاطر دارم همواره در جستوجوي يادگيري هنر بود و چون در هنرستان تجسمي درس ميخواند، هميشه مشغول نقاشي و طراحي بود و تا روزهاي پاياني زندگياش هميشه مشغول كار هنري بود. زماني كه ما زندگي مشتركمان را شروع كرديم خانه و آتليهمان در خيابان گرگان بود و در همان آتليه بود كه او مجسمهسازي را به شكل جدي شروع كرد و مدام مشغول كار كردن بود. او اصلا اهل خستگي نبود و همين روحيه باعث ميشد كه در مجسمهسازي ضمن اينكه هنرمند پيشگويي باشد تجربهگرا هم باشد و در كنار نقاشي و مجسمهسازي، سالها وقتش را صرف تدريس هنر مجسمهسازي كرد. او سالها در كارگاه هنر مجسمهسازي آموزش ميداد و در دورهاي كارگاه خودش هم آنجا بود.
با وجود اينكه آقاي ياراحمدي در شكلگيري انجمن مجسمهسازان نقش داشت و اتفاقا در برخي از رويدادهاي هنري شاهد حضور ايشان بوديم اما چرا در بيشتر جمعهاي هنري غايب بود؟
رضا ياراحمدي روحيه خاص خودش را داشت و همين روحيه موجب ميشد كه بيشتر ترجيح بدهد كه وقتش را در فضاي هنري شخصي خودش بگذراند و حتي از يك جايي به بعد چون هيچ يك كارمند نبوديم و ضرورتي نداشت در تهران زندگي كنيم، تصميم گرفتيم به لواسان نقل مكان کنیم و در آنجا خانه و آتليه شخصيمان را راه انداختيم و در سالهاي پاياني عمرش نيز روحيه انزواطلبياش بيشتر شده بود.
همزيستي با يك هنرمند براي شما چه سختيها و دستاوردهايي داشت؟
خب رضا خيلي آدم خلاقي بود و من خيلي خودم را هنرمند نميدانم و بدون اغراق او يكي از نوابغ مجسمهسازي ايران بود و من بسيار از او آموختهام. قبول دارم زندگي كردن با يك هنرمند سختيهاي خاص خودش را دارد و شايد خيليها نتوانند با يك هنرمند زندگي كنند و واقعا خيلي اوقات خيلي سخت ميشود. زندگي كردن با يك هنرمند واقعا سخت است و بالا و پايين بسيار دارد. اما با اين همه با هم زندگي خوبي داشتيم. اگر رضا ياراحمدي نبود من نميتوانستم خيلي از حجمهايم را به سرانجام برسانم. ما با هم يك نمايشگاه مشترك در گالري برگ داشتيم. او در سرانجام رساندن حجمهاي بزرگ و سراميكي من كه در اين نمايشگاه دو نفره به نمايش در آمد نقش مهمي داشت.
اگر به آثار رضا ياراحمدي نگاه كنيم نوعي شاعرانگي و در عين حال رهايي در آثار او موج ميزند. به عنوان مثال حجمهاي درختي كه او ساخته گويي در باد ميرقصند و در عين حال بسيار شاعرانه هستند اين موضوع در نقاشيهاي او نيز بسيار مشهود است، او براي ساختن اين آثار و فضاي شاعرانه آثارش متاثر از چه چيزي بود؟
به نظرم متاثر از تخيل فوقالعاده شاعرانهاش بود. او ادبيات و به ويژه شعر را بسيار دوست داشت او از شاگردان سياوش كسرايي بود و خيلي شعر ميخواند و ميسرود. فضايي كه در نقاشي و مجسمههايش ميساخت متاثر از شعرهاي خودش و شعرهايي كه ميخواند، است. به ابتكار شاهين تركمن، مدير گالري سهراب يكي از شعرهايش در گالري بر ديوار نقش بست.
به عنوان كسي كه دستي بر آتش شعر دارد و نيز به عنوان مخاطب هنرهاي تجسمي، به نظرم رفتار آقاي ياراحمدي در انتخاب سوژه، رنگ و سطوحي كه در نقاشيهايش ميسازد، بسيار شاعرانه است. به عنوان مثال آبرنگ خيلي به شعر نزديك است، اما آقاي ياراحمدي اگرچه با آبرنگ نقاشي نميكشد اما برخوردش با رنگ اكروليك از اين نظر كه آن را بسيار رقيق استفاده ميكند و فضايي كه ميسازد بسيار شاعرانه است. كمي درباره اين رويكردشان بگويید؟
بله در واقع اين رويكرد را در آثارشان زياد ميبينيم. مثلا در آثارشان حركت و شتاب مشهود است و همانطور كه شما پيشتر گفتيد من متوجه اين شتاب در آثارشان ميشوم و وقتي دقيقتر به آثارشان نگاه كنيد، متوجه ميشويد كه براي ساختن فضاي آثارش چه ساخت و سازي كرده؛ گويي او آني را در لحظه ثبت كرده است. به نظرم برخورد او با رنگ در آثارش بسيار شاعرانه است.
در آثار آقاي ياراحمدي موتيفهاي تكرار شونده چون اسب، درخت، گاو و كلاغها تكرار ميشود. اين موتيفها از كجا وارد جهان آقاي ياراحمدي شدند؟
او بسيار طبيعتگرا بود. او در عين حال كه در شهر زندگي ميكرد اما هرگز ارتباطش را با طبيعت قطع نكرده بود او اهل بروجرد بود و در كودكي همبازي او اسب، گاو و پرندگان بودند و او از صميم قلب به اين حيوانات و درخت و طبيعت عشق ميورزيد و از همان زمان اين موتيفها به آثار او راه پيدا كردهاند.
كمي درباره شيوه كار كردن و مجسمه ساختن او بگويید؟
او ديد خاصي در هنر داشت و از تخيل بالايي برخوردار بود. مثلا يك روز كه مشغول كار در آتليه بوديم او مقداري خرده آهن خريده بود و بعد ناگهان ديدم شروع كرد به چيدمان خرده آهنها و مجموعه درختانش شكل گرفت. اصلا آن زمان اين نوع ساخت مجسمه و استفاده از آهن مرسوم نبود. به نظرم مديا كاشيگر كه از دوستان نزديك رضا بود به خوبي درباره نوع رويكرد رضا ياراحمدي نظرياتش را بيان كرده و نظريات او درباره درختان رضا ياراحمدي بسيار قابل تامل است.
چرا ما بيشتر رضا ياراحمدي مجسمه ساز را ميشناسيم تا نقاش؟
او با اينكه با نقاشي كار هنرياش را شروع كرده بود اما بيشتر مجسمه ميساخت و اتفاقا اواخر عمرش بيشتر نقاشي ميكرد و بيشتر دوست داشت او را به عنوان نقاش بشناسند. براي همين تعداد نقاشيهاي او در مقايسه با مجسمههايش خيلي كم است.