سال نو، سال نو
اسدالله امرايي
راستش را بخواهيد امسال هيچ حال و حوصلهاي براي بهاريهاي نويسي نداشتم، علتش را هم ميدانيد. اما نشد كه درخواست محبتآميز دوستان را كه به روال معمول هر سال يادداشتي خوستهاند ناديده بگيرم. سالي كه گذشت هم براي خودم و هم براي بسياری از ما سال خوبي نبود. جداي از بحرانهاي اقتصادي و بيكاري تعداد زيادي از دوستان وقايع ناگواري داشتيم. تعداد زيادي از دوستانمان را از دست داديم. اما زندگي با همه دشواريهايش ادامه دارد و ما در اين چرخه حيات پيش ميرويم و تا چه پيش آيد. اميدوارم كه سال پيشرو سالي پربار باشد و سال به سال دريغ از پارسال را به كار نبريم. اما خب آرزوهاي ما يك چيز است و واقعيتهاي سرشكن و سرسخت دنياي حقيقي و حتي مجازي يك چيز ديگر. هميشه براي همديگر آرزوي تن سالم ميكنيم و عمر ناممكن صد و بيست ساله اما در آن لحظه نه مايي كه عمر صد و بيست ساله براي مخاطب آرزو ميكنيم و نه آن كس که اين دعا در حقش ميشود تصور عمر صد و بيست ساله را هم ندارد. هميشه در چنين مواقعي داستان در ستايش مرگ ژوزه ساراماگو به يادم ميآيد. اميدوارم در سال پيش رو گشايشي در كار فرهنگ ايجاد شود. اميدوارم دولتمردان و قانونگذاران و مجريان قانون يادشان نرود چه وعدههايي دادهاند. به آنها يادآوري ميكنم كه اهالي فرهنگ دوستان اين مردم و اين مرز و بوم هستند. اميدوارم سالي كه در پيش است سال نيكويي باشد، هر چند با سير صعودي قيمتها و كاهش منابع خيلي اميدوار نيستم اما آرزو كه ميتوانيم بكنيم براي هم. قلمرو، قلمرو فرهنگ است و مابقي عرصهها موقتي است كه چندصباحي مانند دلقك حكايات شكسپير چند صباحي قصه خود را ميگويند و حكايتي پر از خشم و هياهو بر زبان ميرانند و بعد ميروند و اثري از آنها نميماند مگر قدمي در راه رفاه خلق برداشته باشند يا كمكي كه به بهبود زندگي و تأمين رفاه مردم زمان خود كرده باشند. اينكه چه كسي رييس بوده مهم نيست. بسيار بودهاند و خواهند بود اما آنچه ميماند قدمي است كه در راه اعتلاي معنوي و فرهنگ برداشتهاند. باقي همه فاني است. شاهنامه هنوز شاهنامه است گرچه هزاران شاه آمدهاند و رفتهاند و جاي خود را به ديگران دادهاند. قلمرو سعدي را هيچ امير و وكيل و وزيري نتوانسته تسخير كند. سالي خوب را براي مردم كشورم آرزو دارم و اميدوارم اين كشور از گزند بزرگترينِ دشمنانش كه دروغ است در امان بماند.