راز جاودانگي «نوروز»
بهروز مرباغي
روز اول فروردين با 29 يا 30 اسفند چه فرقي دارد. در فاصله چند ثانيه يا چند ساعت از آخر اسفند به اول فروردين، مگر، چه اتفاقي ميافتد؟ هوا خيلي منقلب ميشود؟ وضع اقتصادي من و شما تغيير ميكند؟ در كشور اتفاق خاصي ميافتد؟ يك مثال ديگر را باهم مرور كنيم: دانشآموز و دانشجو. در فاصله پايان امتحانات نهايي سال آخر دبيرستان تا روز اول دانشگاه، مگر، چه اتفاقي ميافتد. اين آدم در همين يكي دو ماه چه تغييري ميكند؟ ولي همه ما تجربه كردهايم كه «دانشجو» شدن يك مرحله كاملا متفاوت از دوره دبيرستان است. نه به خاطر دو سه ماه افزايش سن، بل به اين خاطر كه اصولا فضا و حالوهواي دانشگاه متفاوت از مدرسه است. اين حالوهوا من دانشجو را از من «دانشآموز» متفاوت ميكند و شخصيت مرا تحت تاثير قرار ميدهد. من با دانشجوشدن منزلت و شخصيتي مييابم كه تمام رفتار مرا نسبت به چند ماه پيش تغيير ميدهد. نوروز در زندگي ما ايرانيان چنين نقشي دارد. انگار دنبال بهانهاي هستيم تا حالمان خوب شود. انگار منتظريم عيد برسد و رفتارمان با همسايه خوشتر شود. آداب اين خوبشدن حالمان را هم از تاريخ وام ميگيريم. خانهتكاني ميكنيم. هم كالبد خانه و وسايل را ميتكانيم هم ذهن و روان خودمان را. اين فعاليت شب عيد، بخشي از سلسلهمراتبي است كه ما را از حالِ قبل از عيد به حالِ عيد برساند. درست مثل خانههاي تاريخي كه سردر، هشتي، دالون و حياط بيروني بخشي از سلسلهمراتبي است كه ما را از شور و شر كوچه و بازار به اندروني و آرامش خانه برساند. اينگونه است كه ماجراهاي شب عيد و خريدها و تداركها ما را به سرمنزل شادي ميرساند. در روزهاي عيد حالمان خوب ميشود و اين حال خوب را به ديگران منتقل ميكنيم. در اين روزها، تقريبا، همه ما خوشرفتار ميشويم، شاداب و خندانيم، با همسايه و هموطن خوب تا ميكنيم، محيطمان را مرتب و تميز نگه ميداريم و ميكوشيم نه بر خودمان و نه بر ديگران سخت بگيريم. ولي آيا با هر تغيير تقويم يا فصل ممكن است چنين اتفاقي بيفتد؟ نه! هرگز! تفريح: باستاني و مدرن!
ريشه مدني نوروز است كه اين تحول رفتاري و انديشگي را سبب ميشود. نوروز سلطان جشنهاي ايراني عصر باستان است. تقويم باستاني ما يك ويژگي بسيار زيبا دارد: جشن دارد، سوگ ندارد. و اين ويژگي كم چيزي نيست. جشن مايه شادابي و تحرك و توليد است. از تحرك و توليد مايه ميگيرد و متقابلا آن را غنا ميبخشد. در اين ميان نوروز سبقه مهمتري دارد. بهخاطر اين ارج و قرب است كه اينهمه قصه برايش ساختهايم. از شاهان و فرشتگان باستاني يا اساطيري كمك ميگيريم و داستانهاي جذاب براي نوروز مينويسيم. چرا؟ چون ميخواهيم پايدارش كنيم. تمام رويدادهاي مهم با قصهها ماندگار ميشوند. اصولا قصه بحث بسيار مهمي در زندگي همه ماها است. در زندگي روزمره هم با قصه سروكار داريم. اگر در نمايشگاه صنايع دستي و گردشگري ترغيب ميشويم دستبافته يا حصير بخريم، به خاطر قصهاي است كه آن هنرمند به ما ميگويد. آن دستبافته را ما بارها در مغازههاي شهر ديدهبوديم و نخريدهبوديم. نوروز هم با اين قصهها است كه دوام آورده و هرسال بر شكوه و زيبايياش افزوده ميشود. آيا نوروز امري باستاني و موزهاي است و به مرور برچيده خواهدشد؟ ما سنتهاي فراواني داشتيم كه برچيده شدند؛ از مراسم خاص عروسي و عزا بگيريم تا آيينهاي قومي و محلي. ولي چرا نوروز رنگ نميبازد و سالبهسال اشتياق بيشتري در مردم به وجود ميآورد؟ چون درونمايه آن تابع زمان و مكان خاص نيست. امروز، در ادبيات شهرسازي بحث بر سر «تفريح» به مثابه پديدهاي مدرن زياد است. گفته ميشود تفريح، بهويژه تفريح عمومي و هيجان اجتماعي پديدهاي مدرن است و وقتي جامعهاي مطالبه باشگاه و ورزشگاه ملي و شهري ميكند، يعني وارد عصر مدرن شده است. اين تفريح خواسته ثابت و هميشگي تكتك ماها است ولي در عصر پيشامدرن در قالب مناسبات فردي و فاميلي تحقق مييافت، در عصر مدرن در قالب فعاليتهاي عمومي ظاهر ميشود. نوروز تداوم اين مطالبه انساني است و متناسب با امكانات و شرايط زماني شكل و شمايل تازه به خود ميگيرد. آناني كه در سنين سالخوردگي هستند، به ياد ميآورند در نوروزهاي آن سالها تقريبا همه سيزده روز عيد به ديد و بازديد خانوادگي و فاميلي ميگذشت. امروز بخش بزرگي از روزهاي تعطيلات نوروز در سفر و گردش ميگذرد. تفريح خانوادگي به تفريح ملي و فرهنگي ميل ميكند. درونمايه نوروز همان است كه بود و متناسب با امكانات جديد، شكلهاي متنوعتري پيدا ميكند.