به وقت صبوري
نازنين متيننيا
شد ده بهار؛ ده بهاري كه براي نوروز، صفحهاي ويژه دارم و روزهاي آخر سال با اميد سالي بهتر، نقطه پاياني بر سال كاري ميگذارم و تمام ميشود تا سال ديگر.
امسال اما چيزي به نام اميدواري در اطرافم نيست؛ نه اينكه نااميد باشم، نه.
اما فكر ميكنم ديگر زمانه، زمانه تقسيم به اميد و نااميدي نيست و بايد جور ديگري روزگار را سپري كرد.فكر ميكنم ما، ايرانيهاي منتظر در حوالي بهار ۱۴۰۴، ديگر نبايد منتظر چيزي به نام آينده باشيم و حال را دريابيم كه افق پيش رو نامشخصتر از هميشه است.
بد و خوبش را نميدانم؛ لازم هم نيست كه بخواهم شرايط را تحليل كنم چون اكثرا ميدانند كه از چه حرف ميزنم و ۱۴۰۳ شايد يكي از مهمترين ويژگيهايش اين بود كه شرايط را براي همه يكسان كرد و طبقهاي باقي نماند كه شرايطش متفاوت از بقيه باشد.
حالا اوضاع اينطور است اگر اين ده بهار حضور من در «اعتماد» درس مهمي داشته باشد، همين پيش پيش جلو نرفتن و اميدوار الكي يا نااميد مايوس نبودن است.
همين كه بنشينيم گوشهاي به تماشاي روزگار و بازيهايش و تلاش كنيم تا كمي در حد يك قدم، اوضاع را بهتر كنيم شايد بهترين شيوه رويارويي با سال جديد باشد. بعد از يك دهه، حرفي نيست كه نزده باشم، چيزي نيست كه ننوشته باشم و حالا، زمانه سكوت و تماشاست. اين بهار، وقت صبوري است.
بهار مبارك.