در انتظار روزهاي بهتر
حسن لطفي
فال ميگيرم. نه با ديوان حافظ، با اشعار هوشنگ ابتهاج! ميخوانم: دلا ديدي كه خورشيد از شب سرد/ چو آتش سر ز خاكستر برآورد... ديگر ادامه نميدهم؛ همين يك بيت اميد به جانم مياندازد. اميدي كه نه وقت در روزهاي پاياني سال در تمام روزهاي زندگي به آن نياز داريم. اگر اميد مرده باشد سال بعد سال خوبي نيست. اما عجالتا كه اميد زنده است. كنار شعر ه.ا. سايه ميايستم و به خورشيدي فكر ميكنم كه از پس شب سرد سر برميآورد. تا خورشيد هم بيرون نيامده دل گرم به وجود آدمها و وقايعي ميمانم كه وجودشان نميگذارد اميد رنگ ببازد و ايمان كودكانه ما به بارش باران از بين برود. وقت خواندن دعاي باران با خودم چتر ميبرم و زمزمه ميكنم ميبارد، ميبارد، چترم بيمصرف نميماند. البته اگر ببارد هم چتر را ميبندم شاد شاد زير باران ميرقصم.
از آن رقصهاي كه مولانا پياش بود و ميخواست پس از تماشاي رخ يار برقصد، برقصد، برقصد. لابد او هم گمان ميكرد تا آن زمان بايد تمرين رقص كند. لابد آن هم در خفا! تا نه بگويند ديوانه است و نه جلف! بگذريم؛ قرار نداشتم قلم را به رويا بسپارم و همچون شاعران با واژه و كلمه دنياي واقعي را طوري جلوه بدهم كه انگار به كام من هم نباشد، به كامم ميشود. يوسف هم اگر گم شده باز ميگردد و غم ميرود و... هر چند مگر اين باور شاعرانه چه عيبي دارد؟ هيچ! حسن هم دارد. اميد نهفته در اين اشعار مرفين نيست. موقتي نيست. آيندهساز است.
شايد به خاطر همين اميد است كه دلم با بهبود شرايط كشوري است كه دوستش دارم. چون از اقتصاد و سياست سررشتهاي ندارم از اين دو ميگذرم و فقط آرزو ميكنم با مدارا با دنيا و تلاش براي رفع تحريمها (به شرط حفظ اقتدار و در نظر گرفتن منافع آحاد مردم - تاكيد ميكنم منافع آحاد مردم و نه عدهاي كه در رفاه زندگي ميكنند و غم نان ندارند و دلال تحريم هستند اما طوري حرف ميزنند و خط و نشان ميكشند كه انگار مردم با تحريم هيچ مشكلي ندارند.) حال زندگي و معيشت مردم به شود. اما در زمينه هنر و عليالخصوص سينما تصورم اين است اگر اعتماد ايجاد شده در جشنواره فيلم فجر فراختر شود، اوضاع بهتر ميشود. (منظورم نمايش فيلمهاي توقيفي براي عدهاي از بينندگان است.) چنانچه دادن آزادي بيشتر به خالقان آثار و هنرمندان بيشتر شود و مسوولان و تصميمگيران فرهنگي اين نكته را بپذيرند و براي اجرايش در مقابل مخالفت تماميت خواهان بايستند اگر مشكل معيشتي اهالي هنر هم حل نشود دغدغههاي هنري، فرهنگي و اعتقاديشان باري روي بارهاي زندگي عاديشان نميشود. البته اين گفته به معناي عبور از برنامهريزي براي بهبود شرايط اقتصادي هنرمندان نيست. همراهي و همفكري هنرمندان و دولتمردان در اين راستا ميتواند چارهساز باشد. كمي شعاري و رويايي است اما گاهي واقعيت از دل رويا بيرون ميزند و حال آدمها را در دنياي واقعي بهتر ميكند. حال دلتان خوش و نوروزتان پيروز. اميدوارم سال 1404 سال حضور پر رنگتر کسانی باشد كه رفاه، آسايش، آزادي و آينده مردم برايشان مهم است. در چنين حالتي شك ندارم سال پيش رو سال خوبي ميشود.