• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۸ اسفند
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6009 -
  • ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۸ اسفند

ميهماني باران، سبزه و بهار

محمود فاضلي

خورشيد، به سمت جوانه‎‏ها آغوش گشوده است و نسيم شاد، بر سر ابرها، دست نوازش مي‌‏كشد. ما همگام با شكوفه و با بهار، به سمت دل‏‎هاي نزديك مي‎‏رويم، به كوي دل‎‎هاي دوست و دست‎هاي خويشاوند؛ و آغوش ديد و بازديدها، با نام خدا باز شده است. از لبخند خدا، همه، دور از گناه و بدي‎‏ها، دل‌‏شاد شده‎‏ايم و به عيد تازه، عيد هر روزه، عيد پاكي از عصيان‌دوست، تبريك گفته‎‏ايم. آهنگ بهار، از همان دورها، از همان سرما تا اين گل‎‏ها و تا اين گرما سفر كرده است.  بوي باران، بوي سبزه، بوي خاك و بوي بهار آمده و همگي ميهمان ماهستند، بهار با سبدهاي شكوفه و كاسه‎‏هاي لبخند، مي‎آيد تا روح خمود و خسته را در دشت‎‏هاي معرفت و آگاهي جاري كند تا در آيه بلند «أحْسن الْحال» گسترده شويم. خاك مي‎‏شكفد و در تار و پودش، صداي رويش و زندگي است؛ صدايي كه شكوه خداوندي ‏ را به تكرار مي‎نشيند.
خاك، مي‎‏شكفد و اينكه بهار مي‎‏آيد، تا تأكيد كند نيكوترين حال‏‎ها را برايمان رقم بزن و چشم دلمان را با خورشيد شناخت و پويايي، هم‏‌خانه گردان و قلبمان را روشن كن؛ آن ‏چنان كه پنجره اين روزها را به دشت‏هاي خورشيدي بهار، گشوده‎اي. بهار مي‎‏آيد؛ با پياله‎‏هاي پاكيزه باران و عيدانه رستن. زمين به آغوش خورشيد رفته و زمين يك بار ديگر، دروازه‎‏هاي زيستن را مي‎گشايد و ما، آراسته و سبك‎بال به استقبال آفتاب مي‏‎رويم. بهار، همانند نوازشي ملايم از سوي طبيعت است كه با هر برگ سبز و هر شكوفه رنگين، داستاني از زندگي و شادابي را بازگو مي‌كند. بهار، زماني كه دوباره قدم در اين عرصه مي‌گذارد، شور و شعف خاصي در دل‌ها زنده مي‌شود. وقتي بهار مي‌آيد، گويي هر گوشه دنيا بوي تازگي مي‌گيرد. درختان و گل‌ها با هر برگ و شكوفه‌شان، شادي را به نمايش مي‌گذارند.
در بهار دل‎‏هايمان، و گام‏هايمان، مصمم و اميدوار، مي‎‏روند تا پيك مهرباني و صميميت باشند، تا خانه‎‏هاي دوستي، با نفس‎هاي تبريك و مهر، پيوند بخورد و دستان عشق، زنگار بشويد. شهر، دوباره لبخند مي‎‏زند چهره مهربان بهار را و عابران كه دل تكانده‎‏اند از گرد و غبار ناراستي، دست در دست نسيم، رهسپار جشن طبيعت مي‎‏شوند.
چه زيباست اگر لطافت لبخند شكوفه را لطف آن خدايي بدانيم كه هنوز از انسان نوميد نيست و از آن انسان اميدواري كه عقيده‎اش را، روي سفره هفت‌سينش چيده است و آمدن بهار را هم به فال نيك گرفته، تنها براي اينكه او هم از انسان ديگري نااميد نيست و هنوز چشم به راه آمدنش، كنار آينه و قرآن، دعاي تحويل سال را مي‎‏خواند. عيد آمده و تازگي و نشاط را با خود آورده است.
در روزهاي پاياني سال يادي مي‎كنيم از غائبان هميشگي زندگاني. ياد كساني كه ‎هرگز تكرار نمي‎شوند ‎و هيچ حضوري ‎جبران نبودنشان را نمي‎كنند. ياد پدران و مادران و دوستاني كه طي سال گذشته آن‎ها را از دست داده‎ايم. آناني كه خاطره شدند دركنج قلب و يادمان. مي‎دانيم عظمت هيچ صبري از وسعت غم نزديك‎ترين عزيزان نمي‎كاهد فقط كنار مي‎آييم و ياد مي‎گيريم به تلخي‎ها و سياهي‎ها   نينديشيم.
در بهاري ديگر، به ياد همه كساني كه براي وطن جانفشاني كردند آنهايي كه از نفس افتادند تا ما از نفس نيفتيم، قامت راست كردند تا ما قامت خم نكنيم، به خاك افتادند تا ما به خاك نيفتيم. آن‎ها خالقان حماسه عظيمي بودند كه با صلابت اراده، رهنورد راه مقدسي شدند كه پاداش آن، جاودانگي و بقا بود. آن‎ها باران رحمت الهي بودند كه به زمين خشك جان‎ها، حيات دوباره بخشيدند.
در روزهاي پاياني سال يادي مي‎كنيم از همه پدران و مادراني كه در كنار ما نيستند، بي‎آنكه بدانيم آن عزيزان سفر‌كرده چه سخت و طاقت‌فرسا، براي ما، همه جوانيشان را دادند. نوروزها آمدند و رفتند از آن ايام و خاطرات به‌يادماندني سال‌ها گذشته است و جاي پدران و مادران هميشه خالي است. آنها سال‌هاست كه رفته‎اند، اما صدها خاطره و افسوس‎هاي بي‎شمار باقي مانده است.
بر سر سفره الهي مي‎نشينيم، هفت‌‏سين «سلامتي، سعادت، سبزي، سپيدي، سرمستي، سجاده و سحر» را از او طلب مي‎كنيم. هر روزي كه در آن، هم‏ رنگ خدا باشيم، از سياهي‎ها بگريزيم، شبنم شويم، بوي باران بدهيم، سرزمين دلمان سبز باشد و آسمان وجودمان رنگين‏‌كماني باشد، عيد است. هر روزي كه در آن بهار باشد، آن روز عيد است....
اي خداي بهار
اي گرداننده دل‎‏ها و چشم‎ها
اي اداره‌كننده شب‎‏ها و روزها
اي دگرگون‌كننده زمان‎‏ها و گردش‎ها
اكنون كه از احوالم باخبري، حوِّل حالنا اِلي احسنِ الحال.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها