به بهانه درگذشت ماريو بارگاس يوسا
نگاه نابغه ادبيات به فوتبال؛ لذت محض
گروه ورزش
علاقهمندان به ادبيات صبح ديروز را با خبر درگذشت ماريو بارگاس يوسا، نويسنده پرويي برنده جايزه نوبل ادبيات آغاز كردند. پسر يوسا نوشته بود پدرم در آرامش كامل در خانهاش در ليما درگذشت.
يوسا 89 سال زندگي كرد. يك زندگي چند وجهي كه از ادبيات تا سياست و البته فوتبال را در برگرفت. شايد براي خيليها جالب باشد بدانند كه نويسنده رمانهايي نظير «گفتوگو در كاتدرال» يا «سور بز» يك طرفدار واقعي فوتبال بوده مثل همه اهالي امريكاي جنوبي. يوسا در جام جهاني 1982 اسپانيا به عنوان مفسر و گزارشگر حضور داشت و چندين مقاله و گزارش درخشان از آن مسابقات براي نشريات اسپانيولي زبان نوشت.
يوسا در سال 1996 مقالهاي نوشت با عنوان لذت پوچ فوتبال! او اين گزارش را با شروع رقابتهاي جام ملتهاي اروپا 1996 به نگارش درآورد و خواست پاسخي بدهد به همه كساني كه تئوريهاي تخيلي در مورد دليل اشتياق به فوتبال ارائه ميدهند. به بهانه درگذشت او اين مقاله را با كمي دخل و تصرف ميخوانيم.
چند سال پيش، از انسانشناس برزيلي، روبرتو دا ماتا در يك سخنراني درخشان چيزهاي جالبي در مورد فوتبال ارائه كرد كه در آن توضيح داد كه محبوبيت فوتبال بيانگر تمايل ذاتي به قانونمداري، برابري و آزادي است.
استدلال او هوشمندانه و سرگرمكننده بود. به گفته وي، مردم فوتبال را به عنوان يك جامعه نمونه ميبينند، جامعهاي كه با قوانين روشن و سادهاي اداره ميشود كه همه آن را ميفهمند و رعايت ميكنند و در صورت تخطي از آن، مجازات فوري براي طرف مقصر به همراه دارد. زمين فوتبال فضايي برابريطلبانه است كه هر گونه جانبداري و امتياز را حذف ميكند. در اينجا، روي اين چمن كه با خطوط سفيد مشخص شده، هر شخص به خاطر آنچه هست ارزش دارد: به دليل مهارت، فداكاري، خلاقيت و اثربخشي. وقتي نوبت به گلزني و كسب تشويق يا سوت سكوها ميرسد، نامها، پول و نفوذ اهميتي ندارد. بازيكن فوتبال تنها شكلي از آزادي را اعمال ميكند كه جامعه ميتواند به اعضاي خود اجازه بدهد و اگر اعضاي اين جامعه از هم جدا نشوند: قادر به انجام هر كاري كه ميخواهند بكنند، هستند تا زماني كه آن كارها با قوانيني كه همه آن را ميپذيرند، ممنوع نشده باشد.
اين همان چيزي است كه جمعيت انبوهي را در سراسر جهان در نهايت شور و شوق به زمين فوتبال سرازير ميكند يا بازيها را در تلويزيون دنبال ميكنند و بر سر بتهاي فوتباليشان ميجنگند. اين همان چيزي است كه احساسات را برميانگيزد: حسادت پنهاني يا دلتنگي ناخودآگاه. دلتنگي براي دنيايي كه برخلاف دنيايي كه در آن زندگي ميكنند و پر از بيعدالتي، فساد، بيقانوني و خشونت است، برابري ارائه ميدهد.
آيا اين نظريه زيبا ميتواند درست باشد؟ هيچ چيز براي آينده بشريت مثبتتر از اين نيست كه اين احساسات متمدنانه در اعماق غريزي جامعه نفوذ كند. اما طبق معمول، واقعيت بر نظريه پيشي ميگيرد و آن را ناقص نشان ميدهد. نظريهها هميشه عقلاني، منطقي و ذهني هستند (حتي آن دسته از نظريههايي كه بيمنطقي و جنون را مطرح ميكنند). اما در جامعه، در رفتار انسان، ناخودآگاه، بيعقلي و خودانگيختگي محض هميشه نقش خواهد داشت. اين هم اجتنابناپذير است و هم غيرقابل اندازهگيري.
من اين خطوط را چند دقيقه قبل از شروع بازي آرژانتين و بلژيك در شروع جام جهاني (اسپانيا 1982) روي صندلي خود در نوكمپ مينويسم. نشانهها مساعد هستند: خورشيد درخشان. جمعيت چشمگير چند رنگ پر از پرچمهاي اسپانيا، كاتالان، آرژانتين و چندتايي بلژيك. آتش بازي پر سر و صدا؛ يك فضاي آكنده از جشن و تشويق براي نمايشهاي رقص و ژيمناستيك كه باعث گرمتر شدن بازي است.
اين دنيايي بسيار جذابتر از دنيايي است كه در بيرون، پشت سكوهاي نوكمپ و مردمي كه رقصها و الگوهاي ساخته شده توسط دهها جوان در زمين را تشويق ميكنند، وجود دارد. اين جهان بدون جنگ است، مانند جنگهاي اقيانوس اطلس جنوبي و لبنان كه جام جهاني آنها را در ذهن ميليونها هوادار در سراسر جهان به رتبه دوم تنزل داده است. آنها مانند ما كه در جايگاهها نشستيم، در دو ساعت آينده به هيچ چيز ديگري فكر نخواهند كرد جز پاسها و شوتهاي 22 بازيكن آرژانتيني و بلژيكي كه در حال افتتاحيه مسابقات هستند.
شايد توضيح اين پديده خارقالعاده معاصر، يعني اشتياق به فوتبال، ورزشي كه به مقام يك دين نزد عوام ارتقا يافته است آن هم با بيشترين پيروان بسيار كمتر از چيزي كه جامعهشناسان و روانشناسان تصور ميكنند پيچيده باشد. فوتبال ممكن است به سادگي چيزي را به مردم ارائه بدهد كه به ندرت ميتوانند داشته باشند: فرصتي براي تفريح، لذت بردن از خود، هيجان زده شدن، تجربه برخي احساسات شديدي كه روال روزانه به ندرت به آنها ارائه ميدهد.
اينكه بخواهيم خوش بگذرانيم، از خودمان لذت ببريم، باز خوش بگذرانيم، مشروعترين آرزو است؛ حقي به اندازه ميل به خوردن و كار كردن. به دلايل بسيار و بدون شك پيچيده، فوتبال در جهان امروز با موفقيت بيش از هر ورزش ديگري اين نقش را بر عهده گرفته است.
كساني شبيه ما كه از فوتبال لذت ميبريم به هيچوجه از محبوبيت زياد آن به عنوان يك سرگرمي جمعي شگفتزده نميشويم. اما خيليها هستند كه آن را نميفهمند و حتي انتقاد ميكنند. آنها آن را تاسف بار ميبينند، زيرا به گفته آنها، فوتبال تودهها را بيگانه و فقير و آنها را از مسائل مهم منحرف ميكند. كساني كه اينطور فكر ميكنند، فراموش ميكنند كه سرگرم شدن بسيار مهم است. آنها همچنين فراموش ميكنند كه ويژگي يك سرگرمي هر قدر تاثيرگذار و جذبكننده (و يك بازي خوب فوتبال بسيار تاثيرگذار و جذبكننده است)، اين است كه زودگذر، غيرمتعالي و بيضرر است. تجربهاي كه در آن خود اثر همزمان با علت ناپديد ميشود. ورزش براي كساني كه از آن لذت ميبرند، عشق به فرم است؛ منظرهاي كه از احساسات فيزيكي، حسي و آني فراتر نميرود. نمايشي كه برخلاف كتاب يا نمايشنامه، به ندرت ردي در خاطره به جا ميگذارد. نمايشي كه دانش را غني و ضعيف نميكند. جذابيتش اين است: هيجانانگيز و خالي است.
به همين دليل، افراد باهوش و بيشعور، با فرهنگ و بيفرهنگ ميتوانند به يك اندازه از فوتبال لذت ببرند. اما فعلا همين كافي است. پادشاه آمده است. تيمها بيرون آمدهاند. جام جهاني رسما افتتاح شد. بازي دارد شروع ميشود! نوشتن بس است؛ بياييد كمي لذت ببريم.