• 1404 دوشنبه 8 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6029 -
  • 1404 دوشنبه 8 ارديبهشت

بينامتنيت با سينماي برسون در داستان «پل‌سياه»

مدل‌هايي براي مردن

كيوان رشادي‌پور

راوي در داستان پل‌سياه سه سكانس از فيلم «جيب‌بر» (ساخته روبر برسون در سال ۱۹۵۹) را از تلويزيون سلماني مي‌بيند. به ‌نظر دو سكانس اول آمده‌اند تا كمي درباره فيلم در داستان صحبت شود و به سكانس سوم يعني سكانس جيب‌بري در مترو برسيم. در اين سكانس قهرمان فيلم روبه‌روي مردي در مترو ايستاده و روزنامه‌اي به دست دارد. از پشت روزنامه دست مي‌برد توي كت مرد تازه‌وارد و جيبش را مي‌زند. در داستان از مشتري جديد سلماني نيز با عنوان «تازه‌وارد» ياد مي‌شود. اين مشتري و راوي چهره‌شان براي همديگر آشناست اما راوي از اظهار آشنايي سر باز‌ مي‌زند. از كاركرد اين سكانس در داستان كه بگذريم، شايد بتوانيم رابطه‌اي فراتر از اين سكانس و فيلم جيب‌بر با داستان پيدا كنيم؛ رابطه‌اي بين شيوه نوشتن اين داستان و سبك كارگرداني روبر برسون. در فيلم‌هاي برسون شخصيت‌ها به ‌ندرت خود را ابراز مي‌كنند. فرم فيلم‌ها ضددراماتيك است و ساختار كاملا خشكي دارد كه مانع از درگيري عاطفي مي‌شود. برسون سعي مي‌كرد تئاتر را از فيلم حذف كند و براي شخصيت‌ها به‌ جاي بازيگر، آن‌طور كه خودش نامگذاري كرده، «مدل» داشته باشد؛ با اين توضيح كه در بازيگر حركت از درون به بيرون است و در مدل از بيرون به درون. در جيب‌بر و ديگر فيلم‌هاي برسون كه اكثرا فيلم شخصيت‌اند، با تمهيداتي مثل استفاده از نابازيگر، بي‌حالت بودن چهره‌ها، نماهاي بسته از حركت‌هاي بدن و اشياء، ديالوگ‌هاي كوتاه و تخت و روايت با ريتمي آرام و گاه كسل‌كننده، ابراز عواطف مخاطب به تعويق مي‌افتد. مثلا برسون در «ناگهان بالتازار» تا آنجا پيش مي‌رود كه يك الاغ را مدل اصلي مي‌گذارد و با شيوه روايت و سبك خاص كارگرداني خود، با فاصله و از بيرون، شكلي از گفتمان سكوت مي‌آفريند و ما را به درون الاغ مي‌رساند. در پل سياه راوي داستان مثل يك «مدل» برسوني، به ‌ندرت ديالوگ دارد و در همان‌ها هم نامعتبر است. چيز خاصي از درونش آشكار نمي‌كند و صرفا اتفاقات بيرون از خودش را تعريف مي‌كند، انگار بايد از بيرون به درون او برسيم.
تاثيراتي از كارگرداني برسون در فرم و شيوه روايت داستان پل سياه هم وجود دارد. در داستان مانند فيلم‌هاي برسون، بعضي اشياء و جزييات ظاهري شخصيت‌ها، به‌ نظر بدون دليل خاصي نشان داده مي‌شوند و صحنه‌ها ناگهان بدون تاكيد واضح به پايان مي‌رسند؛ مثلا قيچي، سشوار و ريزه‌موها يا خالكوبي اژدهايي كه روي دست سلماني وجود دارد، همچنين نصفه‌نيمه رها شدن ديالوگ‌هاي سلماني درباره خودكشي يا بعدتر درباره روش‌هاي جيب‌بري.
اما فيلمي از برسون كه خيلي مستقيم‌تر از جيب‌بر با پل سياه ارتباط دارد، «موشت» و سكانس پاياني آن است. موشت دختري چهارده ‌ساله است كه پدر و برادرش قاچاقچي‌اند، مادرش مريض است، در مدرسه اذيتش مي‌كنند، يك مرد به او تجاوز مي‌كند و خلاصه انواع و اقسام بلاها بر سر او مي‌آيد. در سكانس پاياني موشت مي‌خواهد خودكشي كند. به بالاي تپه‌اي مي‌رود. دراز مي‌كشد و خودش را از پهلو قل مي‌دهد و غلت مي‌زند، اما وسط تپه از حركت وامي‌ماند. دوباره مي‌رود بالا و غلت مي‌زند. مي‌رسد پايين و گير مي‌كند در نيزارهاي كنار رودخانه پاي تپه. دوباره مي‌رود بالا و غلت مي‌زند. اين‌بار داخل آب مي‌افتد و فيلم به پايان مي‌رسد. در پل سياه مردي به همراه زن و بچه به رودخانه پريده، اما آب پرتش كرده توي نيزارهاي آن‌طرف پل. راوي كه به ندرت افكار و نظرهاي دروني‌اش را ابراز مي‌كند، جايي مي‌گويد: «بعيد مي‌دانم زياد دوام بياورد. با اين وضع و اوضاع حتما توي اولين فرصت دوباره دست‌ به ‌كار مي‌شود.» درگيري ذهن راوي با مرد توي نيزارها تا پايان داستان و صحنه‌اي كه در حمام نشسته ادامه دارد. آيا او مي‌خواهد خودكشي كند؟ شايد راوي همان مرد توي نيزارها است، يا شايد شبيه به آن مرد، قبلا خودكشي كرده و زنده مانده يا شايد مثل موشت، از تپه‌اي بالا خواهد رفت تا دوباره به پايين بغلتد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون