• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۳ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3337 -
  • ۱۳۹۴ سه شنبه ۱۷ شهريور

درباره «دكتر جكيل و آقاي هايد» روبن ماموليان

مخلوق تاريكي

آلكساندر اُوانسيان/ فيلم «دكتر جكيل و آقاي هايد» روبن ماموليان در سال 1932 اكران شد و قبل از اكران اين فيلم، در دنياي سينماي خاموش، اين داستان دو بار ديگر بر پرده جان گرفته بود. نخستين بار توسط فردريش ويلهلم مورنائو در سال 1920 با عنوان «سريانوس» با نقش‌آفريني كنراد ويت. مورنائو اسم‌ شخصيت‌هاي داستان را به «دكتر وارن» و آقاي «او. كانر» تغيير داد و البته سرنوشت آن فيلم نابودي كامل نگاتيوهايش بود (يا لااقل تا امروز كه ردي از آن نيست) اما نسخه دوم كه تقريبا همزمان با نسخه مورنائو اكران شد توسط «جان استوارت رابرتسن» با نقش‌آفريني «جان باريمور» بود. دومين نسخه ناطق آن نيز توسط «ويكتور فلمينگ» با درخشش «اسپنسر تريسي» بر پرده جان گرفت.

اما فيلم ماموليان به چند دليل از نسخه‌هاي ديده شده ديگر بهتر است؛ دليل اول احاطه ماموليان به ابزار سينما و در درجه اول صداست. اين ابزار در آن زمان به تازگي وارد سينما شده بود و هنوز در مرحله آزمون و خطا بود و حتي گاهي رد آن توسط كارگردانان، بازيگران و حتي منتقدان بزرگ آن زمان صورت گرفت. اما ماموليان كه قبل‌تر دست به تجربه‌هايي براي بهبود وضع صدا در فيلم «هلهله» زده بود، در اين فيلم از چند ميكروفن به صورت همزمان براي ضبط صدا استفاده كرد كه تا آن زمان اين اتفاق در ضبط صدا رخ نداده بود، اگر هم اتفاق افتاد تجربه‌هاي بي‌فرجامي را شكل داده بود. نكته بعدي استفاده ماموليان از دوربين «سوبژكتيو» - كه جزو نخستين رخدادهاي فرمي در سينماي ناطق به حساب مي‌آمد- است. به‌طوري كه ماموليان با دوربين «كارل استروس» در چند پلان اول با همين تمهيد به درستي و در كمترين زمان ممكن شخصيت، جغرافيا و اتمسفر فيلمش را مي‌سازد. چند سال بعد، در 1946 در فيلم «خانمي در درياچه» به كارگرداني «رابرت مونتگامري» از پرآوازه‌ترين فيلم نوآرهاي تاريخ سينما، دوربين «پل وگل» تمام داستان فيلم را با تكنيك دوربين سوبژكتيو روايت مي‌كند.

پس از آن «دلمر ديويس» در سال 1947 در فيلم «گذرگاه تاريك» با دوربين «سيدني هيكاكس» دوباره اين تكنيك را براي بار سوم به تاسي از دوربين فيلم ماموليان استفاده كرد!

از ديگر تاثيرات ويژه ماموليان، هدايت درست بازي نقش‌آفرينان فيلم و هدايت «فردريك مارچ» و «ميريام هاپكينز» به دور از كليشه‌هاي رايج مرد خبيث و دختر معصوم است. بازي بازيگران به مكتب «كنستانتين استانيسلافسكي» نزديك است. چرا كه ماموليان، خود دانش‌آموخته همين مكتب بود. از همين رو بازي هاپكينز بسيار جذاب و ديدني مي‌نمايد، او تجسم كامل دختري بدكاره و اغواگر است كه در عين حال با معصوميتي مثال‌زدني به نقش، حالتي چند بعدي داده و شخصيت خلق‌ شده توسط او بسيار باورپذير ارايه شده است. تكنيك مثال‌زدني فردريك مارچ در اين فيلم زبانزد تمام منتقدان آن دوره بود و البته هنوز هم هست!

مارچ بدون هيچ‌گونه بازي گل‌درشت و غلوهاي رايج آن زمان در بازيگري، طوري بيرون و درون يك « انسان/ هيولا» را به ما نشان مي‌دهد كه تماشاگر را در مرز ميان همدلي و تنفر تا آخرين پلان فيلم نگه مي‌دارد. غالبا براي ديگر بازيگران فيلم‌هاي ماموليان از جمله «داگلاس فايربنكس» و « فرد آستر» و ديگر عوامل پشت دوربين اين اتفاق افتاده است.

اما چه عامل بيروني در ماموليان چنين تاثير عميقي داشته كه ديو و شر درون را اين‌گونه به تصوير كشيده است؟ ماموليان و ديگر هنرمندان ارمني كشتار بزرگي را تجربه كرده‌اند؛ كشتاري كه با شقاوت تمام عده كثيري از هموطنان و همزبانان‌شان را به كام مرگ كشيد و ماموليان در آن سال‌ها (1918) 21 ساله بود و دكتر جكيل و آقاي هايد خود را تنها 14 سال پس از آن فاجعه ساخته است. پس شر، برايش بسيار ملموس و در قامتي دهشتناك‌تر تصور مي‌شده است.

مخلوق شر، صفت ماموليان در تاريكي جان مي‌گيرد، تك‌تك سلول‌هايش در تاريكي تكثير مي‌شود و به مانند علفي هرز و كشنده دامنه هرزگي و كثافت خود را آرام آرام مي‌گستراند!

اشاره ماموليان تنها يك تاريكي و سياهي شب‌گونِ بي‌مهتاب نيست، بلكه سياهي كه جنبشي ناموزون و ويرانگي را در هر دم و بازدمش مي‌آفريند، هر چيز و هر كس را به كام مرگ مي‌كشد، زياده‌خواه و بي‌منطق، ويرانگر و آشوب‌طلب بوده و هدفش نابودي مطلق است؛ حتي نابودي انساني كه براي مدتي به ظاهر عنان شر و تاريكي را در دست دارد. روي ديگر دكتر جكيل دانشمندِ وارسته، چنين هيولايي است. دانشمندي كه اهل موسيقي است، ساز مي‌نوازد، استاد بلندمرتبه دانشگاه است و با وجود داشتن افكار عجيب علمي احترام خاصي ميان افراد فرهيخته جامعه دارد، خوش‌لباس است و مطنطن حرف مي‌زند. عاشق است و در بزنگاه‌هاي بد حاضر است از معشوق چشم بپوشد! اما اين تنها ظاهر قضيه بوده و آنچه را در زير پنهان است علم فاش مي‌كند؛ علمي كه دكتر جكيل آن را كمي از زمانه‌اش جلوتر برده كه از كنترل خارج شده و خيزش مهيبي به سوي مهار نشدن دارد (كه تا به امروز در فيلم‌هاي اكرن شده گونه
علمي- تخيلي به راحتي مي‌توان ديد). علمي كه دكتر جكيل مبادي آدابِ روزهاي آفتابي را در تاريكي شب به موجودي آشوب طلب و هرج و مرج خواه بدل مي‌كند كه ديگر نيازي به انسانيت ندارد و در طلب غصب و نابودي و ويرانگي‌ است. موجود دهشتناكي كه در هيات ميمون‌وارش نيازي به كتاب و موسيقي و عشق ندارد، او در شب، تمام قيد و بندهاي زندگي مدرن خود را مي‌گسلد كه شايد به زعم «رابرت لوئيس استيونسن» خالق اثر و ماموليان كارگردان بتواند به چيزي كه مدت‌ها قبل از دستش داده برسد كه شايد در سكانس آخر با مرگ هيولا رقم مي‌خورد و دكتر جكيل به هيات انساني خويش برمي‌گردد و به آرامش قبل از زياد دانستن!

دكتر جكيل زياد مي‌داند، زياد از علم سردرمي‌آورد، دكتر جكيل انساني آبرومند است و عاشقي پاك‌دست، اما هنگامي كه علم زياد چشمش را به دانستن و آگاه شدن از آن راز كريه باز مي‌كند او ديگر يكه و تنها نيست، او اكنون از زهدان علم خود، كسي ديگر را به جهان راه داده است؛ آقاي هايد را كه مخوف است و حيله‌ساز – آقاي هايد كه نمي‌تواند انرژي شر خود را مهار كند، شرِ وجودش چسبنده و غليظ است و سيال در تك تك ياخته‌هايش نفوذ مي‌كند و نفوذ بيروني پيدا دارد! علم، وسعت بي‌انتهايي دارد كه براي جغرافياي حقير يك انسان بسيار زياد و غيرقابل درك است، دكتر جكيل تشنه علم است اما طاقت تحمل آن آبشار عظيم شر را ندارد كه علم زياد به او پيشكش كرده است!

شب زنده‌داري‌هايش براي كشفِ بزرگ در آن آزمايشگاه كه در آخر فيلم به نوعي گورش مي‌شود برايش لذت معصومانه كشف را به ارمغان نياورد بلكه سرآخر او را در خود بلعيد.

براي آقاي هايد و دكتر جكيل
هيچ روزنه اميدي نيست، هيچ راه گريزي از اين تنگنا وجود ندارد. ديگر وقتي دانستن از حد گذشت هيچگاه نوبت روزهاي بهتر نخواهد رسيد، ‌نتيجه جنون است و تنهايي، تنهايي سياه و صامت غليظ و چسبنده.

دكتر جكيل حقير است به خلق دردناكش آقاي هايد! كه او را يكسر، ‌زير آوار شرش مدفون مي‌كند، درد بي‌درمان حقيقت تلخ است. گويي زياد دانستن داستان غريبي است بي‌حاصل كه نتيجه‌اش ترسناك‌ترين عمل انسان است؛ سقوط به ورطه جنايت. ورطه‌اي كه همه‌چيز در آن به يك اندازه شيطاني و سياه است و تو گويي مرگ بهترين انتخاب براي جكيل و هايد به قهقهرا رفته است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون