جنگ طولانيمدت و وسيع عليه آپارتايد
نويسنده: جرمي هاردينگ٭ / مترجم: سودابه قيصري / مهاجراني كه اخيرا در آفريقاي جنوبي مورد حمله قرار گرفتند، همگي از كشورهاي همسايهاي آمدهاند كه سالها پيش، با مرگ انسانها و ويراني كشورشان، بهاي سنگيني به خاطر حمايت از مبارزات ضد آپارتايد (نژادپرستي) آفريقاي جنوبي پرداخته بودند.
جسدي در كنار چرخ يك تراكتور در موزامبيك روي زمين افتاده است. سه نفر كه صورتشان را از دوربين پنهان كردهاند، به مرد مرده خيره شدهاند. سال 1983، زمان ثبت اين عكس، اين گونه صحنهها در موزامبيك بسيار عادي بود. عكاس شناخته شده نيست: نگاتيو عكس در آرشيو آژانس خبري موزامبيك پيدا شد و يك كپي از آن در حال حاضر در مركز يادبود نلسون ماندلا در ژوهانسبورگ به عنوان بخشي از نمايشگاه عكس آفريقا با نام «در خط مقدم»، در طول سالهاي آپارتايد از دهه 1970 تا اواخر دهه 1990، به نمايش درآمده است.
در نمايشگاه «در خط مقدم»، رويدادهاي كشورهاي تازه مستقل شده مانند موزامبيك در زماني كه از دشمنان آپارتايد به ويژه كنگره ملي آفريقا (ANC) حمايت ميكردند، ثبت و در مورد واكنش آفريقاي جنوبي يا هزينهاي كه آنها پرداختهاند، هيچ شكي باقي نميگذارد. كارهاي ديگري از موزامبيك، لسوتو، زامبيا، آنگولا و ديگران كه از كنگره ملي آفريقا ميزباني كردند و از سازمان مردم آفريقاي جنوب غربي سواپو (1SWAPO) كه براي استقلال ناميبيا جنگيدند، به نمايش درآمده است.
همچنين عكسهاي بسيار تكاندهندهاي از ناميبيا در زماني كه آفريقاي جنوبي هنوز تحت اشغال بود، وجود دارد. بسياري از تصاوير، داستان صلح و بازپروري پس از جنگ منطقهاي را كه 15 سال به طول انجاميد، نشان ميدهند.
در سال 1975 پس از مبارزات آزاديطلبي كه در دهه 1960 شروع شده بود، موزامبيك و آنگولا از پرتغال مستقل شدند اما زماني كه عكس مرد مرده در كنار كاميون گرفته شد، اميد به استقلال از بين رفته و كشور به ويرانهاي تبديل شده بود. درست پس از رفتن پرتغاليها و اجازه دولت جديد (FRELIMO2) به نيروهاي نظامي رابرت موگابه براي ورود و استقرار در مرزهايش با رودزيا (زيمبابوه كنوني)، مشكلات موزامبيك با همسايگانش شروع شد. نيروهاي امنيتي رودزيا با حمايت از شورشيان ضددولتي موزامبيك (3Renamo) به اين حركت پاسخ دادند. وقتي قانون اكثريت در سال 1980 در زيمبابوه به پايان رسيد، آفريقاي جنوبي جنبش را زير پر و بال خود گرفت. نيروهاي مقاومت ملي رنامو كه توسط رييس جديد خود آموزش ديده و تجهيز شده بودند، دهكدههاي دوردست در مناطق روستايي را مورد تاخت و تاز قرار دادند، ريلهاي راهآهن را منهدم و خطهاي برق را خراب كردند و در كمين هر چيزي كه در جادهها حركت ميكرد، نشستند. ساكنان روستاها و شهرها را دچار وحشت كرده و آنها را وادار ميكردند كه به عنوان سرباز به نيروهايشان بپيوندند.
بسياري از سربازان اجباري زير 18 سال سن داشتند و در واقع سرباز كودك بودند. (جبهه آزاديبخش فرليمو نيز با رفتن به شهرها و روستاها سربازگيري ميكرد.)
با فرارسيدن سال 1984 شرايط چنان نااميدكننده بود كه جبهه آزاديبخش فرليمو در توافق با آفريقاي جنوبي (كه ديگر شورشيان رنامو را حمايت نكرده و با آنها همدستي نكند)، افراد كنگره ملي آفريقا را اخراج كرد اما توافقنامه كوماتي4 به دليل عدم پايبندي دولت آفريقا به موارد توافق زير پا گذاشته شد. جنگ به مدت هشت سال ديگر ادامه پيدا كرد و زماني كه تمام شد، چهار ميليون نفر آواره شدند و يك ميليون نفر جان خود را از دست داده بودند.
جانباختگان
در اين نمايشگاه، مرگ، تم غيرقابل اجتنابي است. عكس شوكهكنندهاي از لسوتو، قربانيان يورش مخفيانه آفريقاي جنوبي به يك خانه امن كنگره ملي آفريقا در «ماسرو» پايتخت اين كشور درسال 1982 را نشان ميدهد. در عكس ديگر، گودال عميقي پر از اجساد مردگان ديده ميشود كه در سال 1978 در شهر «كاسينگا» آنگولا، پس از يكي از مرگبارترين حملات آفريقاي جنوبي در كل منطقه درگيري، گرفته شد.
قربانيان، آوارگان ناميبيايي- حدود 600 نفر- بودند كه طي يك حمله هوايي ممتد و فرود چتربازهاي آفريقاي جنوبي، جان خود را از دست دادند.
تا آن زمان جنگ آنگولا چند قهرمان داشت. دولت مستقل آنگولا (MPLA5) كه طرفدار شوروي سابق بود، در سال 1975، به سختي و با كمك گروهي از سربازان كوبايي كه توسط فيدل كاسترو براي مقابله با ستوني از نيروهاي آفريقاي جنوبي- كه به نزديكي شهر لواندا پايتخت آنگولا رسيده بودند- از تلاش براي كودتا نجات يافت، آفريقاي جنوبيها عقب نشيني كردند اما هنوز هم به سرنگون كردن رژيم جديد اميدوار بودند. آنها نيروهاي جنبش شورشي (6UNITA) تحت فرماندهي سردار «يوناس ساويمبي»- كه امريكا هم آماده حمايت مالي از او بود- را در جنوب آنگولا آموزش داده و مجهز كرده بودند.
دولت كمونيستي آنگولا (MPLA)، اعضاي كنگره ملي آفريقا را حمايت كرده و به جنگجويان آزاديخواه سواپو اجازه ميداد تا حدودي آزادانه در شمال مرز رفت و آمد كنند. پرتوريا نميتوانست تهديد ناميبياي مستقل با جنبش آزاديخواه ماركسيست- لنينيست در راس آن را بپذيرد.
قتل عام كاسينگا، تمايل آفريقاي جنوبي براي مقابله شديد را نشان ميداد. 16 كوبايي كه براي دفاع از شهر از پادگانهاي خود خارج شده بودند نيز جان خود را از دست دادند. تعدادي از مبارزان سواپو نيز كشته شدند اما بيشتر كشتهشدگان شهروندان ناميبيايي بودند. در همان زمان، همان طور كه تصاوير عكاس آفريقاي جنوبي «جان لي بن برگ» نشان ميدهد، درگيريهاي درون ناميبيا روز به روز شديدتر ميشد.
مردم ناميبيا كشور را به مقصد آنگولا ترك ميكردند. در سال 1980 بر اساس آمارهاي نيروهاي امداد فرامرزي نروژ، حداقل 40 هزار آواره در مرزها در حركت بودند كه در سال 1985 به 75 هزار نفر افزايش يافت.
ارتش چريكي سواپو (Plan) هيچگاه بيش از 18 هزار نيرو نداشت
از منظر بيرونيها، آنگولا شرايط پيچيدهاي داشت اما در واقع اين منطقه، ناحيه ناآرام جنگ سرد بود با دو نيروي رقيب كه در موقعيتي بغرنج گير افتاده بودند: دولت آنگولا، كوباييها، شوروي و جنگجويان ضدآپارتايد در يك سو؛ امريكا، آفريقاي جنوبي و حاميان يونيتاي آنها در سوي ديگر.
نتيجه كاملا مشخص بود. حداقل
نيمميليون نفر، غالبا به دليل بيماري و سوءتغذيه جان باختند و ميليونها نفر آواره شدند.
به طور مثال در موزامبيك، تعداد مجروحان ميدانهاي مين بسيار بالا بود و 87 هزار آنگولايي معلول شده يا كشته شدند.
آنگولا توسط آفريقاي جنوبي مورد حمله شديد و جنايت وحشيانه قرار گرفت اما دولت و متحدينش آتش جنگ را افروخته و خود را نيز تبرئه كردند. حس اينكه درگيريهاي طولانيمدت به پايان نزديك ميشد، در آخرين عكسها (از جمله عكسهاي خود من) كاملا آشكار است.
اين عكسها در 1988 هنگامي كه
جزر و مد جنگ به نفع دولت چرخيده بود، گرفته شدند. سال قبل از آن آنگولا حملات نظامي ناموفقي را نسبت به ستاد پشتيباني نظامي يونيتا (UNITA) در عمق جنوب آغاز كرده بود. ارتش ضعيف كشور توسط نيروي دفاع آفريقاي جنوبي (SADF) نابود شده بود. شرايط نااميدكننده به نظر ميرسيد اما همزمان كه SADF پيشروي ميكرد، باقيمانده نيروهاي دولتي كه عقبنشيني كرده بودند، در شهر كيتوكوانوولا سنگربندي كرده و مستقر شدند.
كوبا سربازان بيشتري را به موقعيتهاي پيشروي گسيل داشت و نيروي دفاع آفريقاي جنوبي- به دليل پرواز هواپيماهاي «ميگ 23 اس» توسط خلبانان كوبايي- به نتيجهاي عاقلانه رسيد كه پيشروي را متوقف كند زيرا بسيار پرهزينه بود. محاصره ماهها طول كشيد و كيتوكوانوولا هنوز در دست نيروهاي دولتي بود. حالا نوبت كاسترو بود كه حمله را آغاز كند. او نيروهاي بيشتري اعزام و رستههاي زرهي را نزديك مرز ناميبيا مستقر كرد. روسها با وجود سوء ظنها با نقشه موافقت كردند و براي لحظهاي به نظر ميرسيد كه سربازان جنگ مرزي آفريقاي جنوبي در آنگولا تنها ماندهاند و قادر نيستند بدون شكستهاي سنگين عقبنشيني كنند.
اعتماد بازيافته
تصاوير كيتو كوانوولا در مه 1988، اعتماد بازيافتهاي را در سربازان آنگولايي نشان ميدهد: آنها به موقعيت سختي رسيده بودند و پايان جنگ ديده ميشد. در يك تصوير، كودكان آنگولايي از بازي خود روي يك تانك غنيمت گرفته شده از آفريقاي جنوبي لذت ميبرند. جنگ براي استيلا بر كيتوكوانوولا تمام نشده بود: لحظاتي پس از ثبت تصوير، توپهاي دوربرد شهر را هدف گرفتند و يك سرباز آنگولايي بهشدت مجروح شد اما نيروي دفاع آفريقاي جنوبي ابتكار عمل را از دست داده بود هرچند هنوز هم ميتوانست حضور خود با توپخانهاش در 40 كيلومتري شهر را اعلام كند.
توپخانه جديد كه توسط Armscor و از روي طرحي كانادايي در كشور ساخته شده بود، توانست اسلحه قديمي- كه نيروي دفاع با تخطي از قانون تحريم تسليحاتي ارتش، از اسراييل خريده بود- را از دور خارج كند.
در اصطلاح نظامي، تعادل قدرت در آنگولا به دست آمده بود. سربازان آفريقاي جنوبي نيز در خانه و در محله سياهپوستان در شورشي مداوم ميجنگيدند. پشتسر آفريقاي جنوبي، امريكا و شوروي به سرعت جايگاه خود را از اشغال به طرحريزي و از ايفاي نقش پيروز به
شكست خورده عوض ميكردند.
در آگوست 1988 نيروي دفاع آفريقاي جنوبي از آنگولا خارج شد و راه ناميبيا به سمت استقلال هموارتر شد. وقتي پورتوريا سربازان خود را از آنگولا خارج كرد، همهچيز تغيير كرد: اين وضعيت در عكس آرام و متمايز، از سربازان جوان سفيدپوست كه با سلاحهاي خود از پلي موقت در مرز آنگولا- ناميبيا عبور ميكنند و توسط ليبن برگ گرفته شده، كاملا مشخص است.
نفس آپارتايد به شماره افتاده بود. آپارتايد آخرين روزهاي خود را ميگذراند. كوباييها با عقبنشيني مرحلهاي تا پايان سال 1989 موافقت كردند و رايدهندگان ناميبيايي براي نخستين بار در تاريخ كشورشان پاي صندوقهاي راي رفتند.
نتيجه آن پيروزي بزرگي بود كه سواپو در صدر آن قرار گرفت.
نلسون ماندلا در فوريه 1990 آزاد شد. آخرين سربازان كوبايي در 1991 آنگولا را ترك كردند و دولت كمونيستي آنگولا MPLA در نخستين انتخابات به شيوه غربي در سال 1992 به قدرت برگشت.
در موزامبيك، پروسه صلح با تشويق و تزريق كمكهاي بزرگ خارجي به سرعت جلو ميرفت. در سال 1989 فرليمو و شورشيان بر پيمان جديدي توافق كردند تا راه كشورشان براي ثبات پس از جنگ هموار شود اما جنگ تا انتخابات سال 1994 كه حزب قانوني به قدرت برگشت، ادامه داشت.
عكسي بسيار تكاندهنده كه پس از جنگهاي آپارتايد گرفته شده، گيتاريستها و خوانندگان را در عمليات مينروبي در شمال آنگولا نشان ميدهد.
زمان بازسازي فرا رسيده بود اما ميراث جنگ هنوز روي زمين حضور داشت. در آنگولا، برعكس موزامبيك، وقتي ساويمبي نتيجه انتخابات را نپذيرفت، پروسه صلاح دچار مشكل شد، سرداري بيثبات و مخرب كه توسط هواداران زمان جنگ سرد خود ناديده گرفته شده بود، به مقابله با آرامش و صلح برخاست و آتش درگيريها را تا سال 2002 وقتي كه مورد تعقيب قرار گرفت و كشته شد، روشن
نگه داشت.
خشونت تازه در آفريقاي جنوبي
نمايشگاه در «خط مقدم» درسي از تاريخ است كه تا زمان حال نيز پايدار مانده است. وقتي مسوولان نمايشگاه، تصاوير را روي ديوار نصب ميكردند، موجي از خشونت ضدمهاجرت آفريقاي جنوبي را احاطه كرده بود.
مركز ماندلا، نمايشگاه را به عنوان وسيلهاي عليه از دست دادن حافظه طولاني مدت مردم در نظر گرفتند. بسياري از مهاجراني كه در دوربان و ژوهانسبورگ مورد حمله قرار گرفتند، از كشورهاي همسايهاي آمدهاند كه براي مقاومت در برابر آپارتايد هزينه بسيار سنگيني پرداختند، چه با موضع دولتهايشان موافق باشند و چه مخالف. زماني كه هزاران نفر از مهاجران از زيمبابوه، موزامبيك و ملاوي به سمت مرزها ميرفتند يا در اردوگاههاي امن به دنبال سرپناه بودند، مركز ماندلا به قول «ورنيد هريس» محقق و مسوول آرشيو مركز، از نمايشگاه استفاده كردند تا به مردم
آفريقايجنوبي يادآوري كنند كه به مردم كشورهاي همسايه و بسياري از ديگر كشورهاي آفريقايي كه از مبارزات آنها براي آزادي حمايت كردند، مديونند. هنگام افتتاح نمايشگاه، گراكا ماچل بيوه سامورا ماچل رييسجمهور موزامبيك و بعدها همسر ماندلا، دولت آفريقاي جنوبي و رهبران كشورهاي همسايه را براي ناديده گرفتن هدف اصلي و اوليه كشورهاي خط مقدم- كه آنها را وادار به دفاع از آفريقاي جنوبي و شكلگيري منظر آينده پس از آپارتايد كرد- مورد انتقاد قرار داد. او ميگويد: «رهبري ما به رويايمان خيانت كرده است.»
«آنها روياي بزرگي ندارند كه به همه ما انگيزه بدهد تا در جستوجوي چيزي بزرگتر از خودمان باشيم. »
پيام اعلام نشده به رهبران كنگره ملي آفريقا اين است كه يك كشور با 24 درصد بيكاري، درصد بالاي جرايم، امكانات زير استاندارد زندگي و عدم توانايي تهيه مايحتاج، بايد اصول توافق جديد برنامه گسترش و بازسازي (RDP)- كه در سال 1996 ماندلا را به رقيق كردن آن واداشتند- را بازبيني كند. او گفت كه حملات ناشي از نفرت از مردم كشورهاي ديگر، غالبا توسط مردمي كه «خودشان براي زنده ماندن تقلا ميكنند و احساس ميكنند روزبهروز محدودتر ميشوند»، انجام ميشود.
آيا برنامه جديد گسترش و بازسازي، بدون كاستيها و ناهنجاريهاي برنامه اوليه، ميتواند عدالت اجتماعي را در آفريقاي جنوبي گسترش دهد و به رفتارها و احساسات ضدمهاجران نقطه پايان بگذارد؟ اروپاييها هم در قلب اروپا سوال مشابهي را درباره رياضت اقتصادي و وضعيت پناهجويان در مرزهايشان ميپرسند. پاسخ روشني براي اين سوال وجود ندارد. در آفريقاي جنوبي، گفتوگو در اين مورد هنوز با گفتوگو درباره گذشته دشوار و اهميت يادآوري آن گره خورده است. فراخوان براي عدالت اجتماعي به واقع فراخواني است براي زنده نگه داشتن ارزشهايي كه از تلاشهاي ضدآپارتايد پشتيباني ميكرد. همچنين هشداري است كه هدف گريزپاي آفريقاي جنوبي براي برابري هيچگاه به ثمر نخواهد نشست مگر اينكه به «رويا» - چيزي كه مارتين لوتركينگ ازآن سخن ميگفت – احترام گذاشته شود و كنگره ملي آفريقا بقاياي سوسياليسم خود را احيا كند. مانند استثناگرايان7 فرانسوي (Execptionalists) - كه بر پايه سنت جمهوريخواهي و ارزشهاي مثالزدني ايجاد شد- و معتقدند مرتبا مورد حمله هستند و چيزي به ناپديد شدنشان نمانده است، استثناگرايان آفريقاي جنوبي بر خاص بودن مسائل خود و نياز به راهحلهاي سياسي ويژه، از جمله مساله كنترل دولت بر جامعه و اقتصاد كه در همه بخشهاي زندگي عموم از جمله اقتصاد دخالت ميكند، تاكيد ميكنند. مهاجران و حق پناهندگي در آفريقاي جنوبي تحت فشار است: دولت با وضع قوانين سختگيرانه شديد ويزا، مجازات متخلفان و افزايش سطح امنيتي مرزها، ورود به اين كشور را بسيار سختتر كرده است. سال گذشته وزير مسائل داخلي، نايتي پانتور اعلام كرد كه «مهاجران اقتصادي» از پروسه پناهندگي سوء استفاده ميكنند. مشكل عميقتر از اين حرفهاست. ماندلا انساني ملي و از خود گذشته بود اما آرزوي او براي ايجاد نمونهاي خاص براي دنيا آنقدر قوي بود و ستايش بينالمللي براي انتقال قدرت آنقدر مفرط بود كه شوونيسم8 «ازخودمتشكر» در وجدان نسل جديد آفريقاي جنوبي ريشه دواند. گراكا ماچال از اين مساله كاملا آگاه است: فراخوان او براي همبستگي- و داستانگويي متحد – از مرزهاي آفريقا فراتر ميرود و كل منطقه را يك «واحد» ميداند.
«در خط مقدم»، سند او براي به خاطر آوردن گذشته براي هر آفريقايي است كه در اعتقاد او به «رويا» شريك است: علاوه بر اين، حافظه بسيار انتخابگر و در اين مورد خاص، عميقا سياستگذاري شده است. به همين دليل، زمين انتخابي براي موسسه ماندلا و مركز خاطرات او نيز از همين اصل پيروي ميكند. مركز يادبود بر «زندگي و زمانهاي مختلف زندگي ماندلا» تاكيد دارد كه امكان انتخاب را ميدهد و گذشته سودمندي از تلاش، درد، قهرماني و ايثار را به خاطر ميآورد. همچنين برنامههاي «گفتوگو و پشتيباني» مداومي را در محوطه محصور بسيار بزرگ خود در ژوهانسبورگ سازماندهي ميكند؛ جايي كه اصول مخالفان آپارتايد امكان تاييد دوباره دارد و ميتواند امكان «گفتوگو» را حتي براي كساني كه با آفريقاي جديد يا با همديگر راحت نيستند هم فراهم كند. مركز ماندلا سال گذشته فيلم مستند «معجزه خونين» ساخت 1994 را كه درباره كشتار و درگيري به هنگام انتخابات دموكراتيك در محله سياهپوستنشين است نمايش داد. اين مستند دختر الوين ولفارت، يكي از اعضاي بنيادگرا و سفيدپوست جنبش مقاومت افريكانو (AWB) و پليسي كه به او شليك كرده- در حالي كه از قبل بهشدت زخمي شده بود- را در كنار هم قرار داد. اين فيلم همچنين گفتوگوي داغي بين سازمان غير دولتي Tac كه از بيماران مبتلا به ايدز دفاع ميكند و اعضاي كنگره ملي آفريقا و از همه مهمتر «تابومبكي» كه اساسا وجود ايدز در آفريقاي جنوبي را انكار ميكند، ايجاد كرد.
اين فعاليتها، برنامه كاري ظريفي است حتي اگر مركز براي راحتي ميهمانش و ميانجيگري بين گروههاي متخاصم سخت بكوشد. سلو هاتانگ، رييس موسسه ماندلا توضيح ميدهد: «يكي از اهداف كليدي ما، خلق فضايي امن براي مردمي است كه ميآيند و ناگفتهها را ميگويند.» نتيجه كاملا مشخص است. در مديريت برخوردهاي شديد بين احزاب مخالف و متخاصم كه ممكن است خارج از مركز، هرگز با هم ملاقات نداشته باشند، مركز از مهارتهاي ماندلا به عنوان مذاكرهكننده و هر چيزي كه او به خاطرش ايستادگي كرد از جمله سياستهاي جنبش آزاديبخش - به ويژه بخش چپ كنگره ملي آفريقا زماني كه در قدرت بود و در روزهاي مقاومت، دفاع ميكند. اين حركت رياكاري يا ناهمگوني نيست: ماندلا چهرهاي چپ بود؛ سال 1962 هنگام بازداشت او عضو كميته مركزي حزب كمونيست بود و پس از آزادي، مجبور شد عدالت اجتماعي را مانند گروگاني در مقابل آينده «ملت رنگينكمان» و به نام برابرسازي، پيشنهاد دهد. او چارهاي نداشت و انتخاب عاقلانهاي كرد.
بحث كنوني در آفريقاي جنوبي درباره اين است كه آيا انقلاب بايد احيا شود يا به حال خود رها شود.
در اين مجادله، مركز ماندلا نقشي محتاطانه و عملگرايانه ايفا ميكند و روزبهروز از سياستهاي حزب حاكم دورتر ميشود.
بسياري از بزرگداشتهاي آن بر موضوعات كوتاهمدت و فوري تمركز دارد: در ماه آوريل به حركتهاي بيگانه هراسي سريعا واكنش نشان داد و نمايشگاه «در خط مقدم» در اين زمينه بسيار موفق عمل كرد. در حقيقت، مركز ماندلا مدت هفت سال است كه روي مساله خشونت عليه مهاجران كار ميكند. ماچال ميگويد: اطلاعات خيلي كم نسلهاي اخير
آفريقايجنوبي درباره گذشته و خيلي كمتر درباره كشورهايي كه از آنها ميليونها آفريقايي مهاجر به عنوان كارگر ارزان و حتي كارآفرين آمدهاند، بزرگترين چالش ما است. آفريقاي جنوبيهاي مسنتر، هنوز هم آماده تشكر از كشورهاي همسايهاي هستند كه در حق آنان ايثار كردهاند و براي اتفاقات اخير بسيار شرمندهاند اما حافظه جمعي در كشوري كه 70 درصد جمعيت آن زير 35 سال سن دارند، وجود ندارد.
آخيله مومبه، فيلسوف آفريقايي درباره روشهاي اخير ميگويد: «هيچ آفريقايياي در آفريقا بيگانه نيست.» وي معتقد است كه آفريقاي جنوبي در پرداخت دين خود به همسايگانش كوتاهي كرده است. «در خط مقدم» نيز همين بحث را دنبال ميكند اما تاثير آن خيلي نيست. مومبه، عضو هيات علمي دانشگاه «ويت واترلند» از برخوردهاي اخير با مهاجران آن قدر عصباني است كه ميگويد بايد هزينههاي آسيبهاي انجام شده در آنگولا، موزامبيك و ديگر كشورها - «تعداد مردمي كه روي مين رفته و معلول شدهاند» و «زنجيره طولاني بدبختي و رنجي كه به نام حمايت از آفريقاي جنوبي» - پرداخت شود. مومبه ميگويد: اگر سياهان آفريقاي جنوبي نميخواهند درباره بدهي اخلاقي خود چيزي بشنوند، اشكالي ندارد؛ شايد وقت آن است كه با آنها موافقت كنيم. صورتحساب را به آنها بدهيد و از آنها بخواهيد غرامت اقتصادي آن را بپردازند. روياي ما چيزي نيست كه قبلا بوده است.
٭جرمي هاردينگ دستيار سردبير London Review of books است. وي در دهه 1980 به عنوان خبرنگار در آفريقاي جنوبي كار ميكرد. كتاب او، شبزندهداريهاي مرز: مهاجران را خارج از دنياي ثروتمند نگه داريد، به موضوع مهاجرت و مخالفان آن ميپردازد و در سال 2012 منتشر شد.
پينوشتها:
1 -Swapoسواپو حزب سياسي و جنبش آزاديبخش ملي سابق در ناميبيا. از سال 1990 و پس از به دست آوردن استقلال، اين حزب حاكم بوده است و در انتخابات عمومي نوامبر 2014، 73/87 درصد آرا و 77 كُرسي از 96 كرسي را به دست آورد.
2- Frelimo - جبهه آزاديبخش موزامبيك، حزب سياسي حاكم در موزامبيك كه در سال 1962 ايجاد شد. در سال 1975 استقلال از پرتغال به دست آمد و از سال 77 اين حزب به حزبي ماركسيست- لنينيستي تبديل شد.
3- Renamo – مقاومت ملي موزامبيك، جنبشي آزاديخواهي است كه به حزبي سياسي تبديل شد و در جنگ داخلي موزامبيك عليه Frelimo و عليه جنبش Zanu به رهبري رابرت موگابه از سال 1975 تا 1992 جنگيد. مشي اين جنبش ضدكمونيستي است.
4- Nkomati Accord – در 16 مارس 1984 توافقنامه عدم خشونت بين دولت كمونيست جمهوري خلق موزامبيك و دولت آپارتايد در آفريقاي جنوبي در شهر كوماتي پورت امضا شد.
5- MPLA – جنبش مردم براي آزادي آنگولا، حزبي سياسي كه ارتش پرتغالي آنگولا را در جنگ براي استقلال در سال 1961 تا 74رهبري كرد. mpla اتحاد ملي براي استقلال كامل آنگولا (UNITA) و جبهه مقدم آزادي ملي (FNLA) را در جنگ داخلي آنگولا در سال 2002- 1975 شكست داد. اين حزب از شوروي و متحدانش كمك دريافت ميكرد.
6- UNITA – اتحاد ملي براي استقلال كامل آنگولا، دومين حزب بزرگ آنگولاست كه در سال 1966 تاسيس شد. در جنگهاي داخلي اين حزب از امريكا و آفريقاي جنوبي كمك نظامي دريافت كرد و در انتخابات پارلماني سال 2008، اين حزب 16 كرسي از 220 كرسي را به دست آورد.
7- exceptionalism – فرضيهاي است كه بر اساس آن يك كشور، جامعه، موسسه، جنبش يا بازه زماني، استثناست و از جهاتي نيازمند نيست كه با قوانين عادي يا اصول عمومي منطبق باشد.
8 - Chauvinisme شوونيسم در معناي اصلي و ابتدايي آن، يك نوع ميهنپرستي افراطي و ستيزهجو و ايمان كور به برتري و شكوه ملي است.
منبع: لوموند ديپلماتيك