• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3351 -
  • ۱۳۹۴ شنبه ۴ مهر

وقتي از صلح حرف مي‌زنيم از چه حرف مي‌زنيم؟

پيام رضايي

 «جنگ را هيچ‌كس دوست ندارد. در جنگ پدران پسران را به خاك مي‌سپارند حال آنكه در صلح، پسران پدران را!» این جمله را از هرودوت نقل می‌کنند. زخمی در این جمله هست که ما را به سکوت و تایید وامی‌دارد؛ زخمی از جنس ما که اهل امروزیم. حال این پرسش پیش می‌آید آیا از هرودوت تا روزگار سلطنت گوگل هیچ چیز تغییر نکرده است؟ هنگامی که طنین چنین جمله‌ای از سپیده‌دمان تمدن بشری، هنوز هم پرمعناست، باید قطار روشنگری و پیشرفت را متوقف کرد و از پنجره واگن‌های مجازی نگاهی به اطراف انداخت. آیا ما در حال جلو رفتن هستیم؟ قطعا بله! بی‌تردید امروز بیش از قبل در تمنای صلح هستیم. بماند که این یک تصور است زیرا ما هرگز در نخواهیم یافت که در گذشته صلح بیشتر از مقوله اخلاق بود یا یک «باید» که از واقعیتی کریه‌المنظر نشات می‌گرفته است. 
زمانی صلح نجنگیدن بود. بعدها و به تدریج انسان دریافت در امن‌ترین کنج خویش نیز می‌شود که صلح نباشد اما به راستی وقتی از صلح حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم؟ این واژه آرمانی معنایی گریزپای دارد. در واقع اگر منطق دوگانه زبان را بپذیریم صلح در برابر کدام واژه معنا می‌یابد؟ از همین‌جا می‌توان قدم به وادی فلسفه گذاشت. می‌توان خودخواسته به ژرفای ساحت معناشناختی رفت و تلاش کرد صلح را بریده از جهان و در ساحتی به تمامی زبانی معنا کرد. می‌شود بهانه‌ای برای تفکر در اتاق، قدم زدن در خیابان، سیگار کشیدن در کافه‌ها، شاید هم قدم زدن در راهروی همان قطار پیشرفت و در نهایت فهم خود به عنوان یک اندیشمند پیدا کرد. 
اما واقعیت جهان حجم بی‌شمار مردگان، بوی سوختگی، آوارهای درهم، بیماری و خیل آوارگان را چون موج بر صخره‌های امن ما خواهد کوبید. با این‌همه هر چقدر هم تشتت معنا در کار باشد بی‌گمان آشکارترین و روشن‌ترین تبلور آن نبودن جنگ است. جنگ شاید بزرگ‌ترین ویژگی عصر ما باشد زیرا که پیشرفت واقعیت تاریخی ما خواهد بود اما جنگ یک واپسگرایی تمام‌عیار برای انسانی است که خود را به تمامی مدرن می‌فهمد. گفتن از جنگ در روزگار ما مثل فریاد زدن در کف رودخانه است. آنچه هانا آرنت آن را «ابتذال شر» خوانده بود ما را درنوردیده است. دیگر خیلی چیزها ما را درگیر نمی‌کند زیرا جنگ یعنی آمار، یعنی تعداد کشته‌ها، میزان خسارت و حالا توجه به سمت کسی است که بیشترین آمار را داشته باشد. به برکت تکرار بی‌پایان و مرگبار رسانه‌ها وقایعی مثل مرگ و جنگ تبدیل به امور روزمره شده‌اند. حالا چه شود که کسی از «آیلین»ی عکس بگیرد، آرام گرفته مثل دلفینی که کیلومترها را به سمت ساحل آرامش پیموده است و جهان چند روزی متاثر شود و مرزهای فرضی خود راباز کند. که همین هم مبارک است. اما «آیلین» دوم اگر در کار باشد دیگر فقط یک کشته جنگ خواهد بود. 
ویتگنشتاین زمانی گفته بود: «مرگ، حادثه‌اي در زندگي نيست؛ ما مرگ را تجربه نمي كنيم.» پس مرگ من برای من نیست. برای دیگری است. مرگ انسان تنها برای دیگران وجود دارد. پس مردگان جنگ برای ما مرده‌اند. آنها در هر مرگ ما را خطاب قرار می‌دهند. اگر این نگاه درست باشد ما باید کجا را نگاه کنیم؟ عراق، افغانستان، سوریه، سومالی و...؟
این اشتباهی جبران‌ناپذیر خواهد بود اگر فکر کنیم ما به مرگ نگاه می‌کنیم. بل شاید این مرگ است که به ما زل زده است. ما فقط به تلویزیون‌ها زل زده‌ایم. به صفحه تلفن همراه و... وقتی والتر بنیامین نوشت: «اگر دشمن پيروز شود، حتي مردگان نيز در امان نخواهند بود. » تنها جمله‌ای شاعرانه نگفته بود. مردگان حالا می‌سوزند، تکه تکه می‌شوند. پس ماجرا فقط مرگ هم نیست. ماجرا نابودی است. از بین بردن است. داعش نمی‌کُشد، او ویران می‌کند. بدن را سلاخی می‌کند تا از مرگ عبور کند. داعش تاریخ ما است. وقتی مرگ و کشته شدن روزمره است باید جور دیگری نگاه را به خود جلب کرد. داعش می‌داند که ما پیش‌تر مرگ را در رسانه‌ها کشته‌ایم. پس فراتر می‌رود. آنها ویران می‌کنند. نابود می‌کنند و این‌گونه معنایی تازه را نه در روح بلکه در تن زنده می‌کنند و ما مسوولیم که به مرگ نگاه نکردیم. ما از کنار مرگ گذشتیم و حالا صحنه را جذاب‌تر آراسته‌اند. 
پس صلح چه می‌شود؟ صلح بازگشتن به مرگ است؟ نه! صلح شاید عبور از استدلال است. بر فراز جنازه‌ها وقت استدلال نیست. قطعا از عملگرایی کورکورانه حرف نمی‌‌زنیم. اما بالای سر جنازه‌ای که به ساحل آمده است از کدام استدلال حرف می‌زنیم؟ از استدلال چه چیزی؟ آیلین پیش‌تر مرگ را تجربه کرده است و ما در شرایطی اسفناک باید مراقب جنازه او باشیم. در این شرایط تن ما تتمه‌ داشته ما خواهد بود. پس باید تن او را نجات دهیم. تن آیلین آخرین بازمانده شرافت ما است. باید این تن را از نابودی، از تکه تکه شدن و سوختن نجات داد و صلح شاید حالا ساحتی نه عقلانی بل حسی باشد. صلح همان لحظه‌ای است که آیلین و دیگران ما را به سکوت واداشتند و ما در سکوت بغض کردیم و اشک ریختیم. جهان امروز جهان استدلال است. همه به عقلانیت وبری جهان دسترسی دارند. آنچه نداریم حس از دست رفته ما است. همان چیزی که مادران ما را بر آن داشت تا ما را به آغوش بگیرند. پدران ما را به دشت‌ها و کارخانه‌ها فرستاد تا رزق و روزی داشته باشیم و. . . ما امروز سوگوار خود هستیم. کار آنقدر سخت است که دیگر نه مرگ بل تن مرده را باید نجات داد. 
شاید اگر صلح، مثل جنگ که در زبان به فعلیت «جنگیدن» می‌رسد، چنین فعلیت ندارد به آن دلیل هم باشد که خیلی وقت‌ها از جنس سکوت است. از جنس شهود. از همان جنسی که از حدود عقلانیت فراتر می‌‌رود و در لحظه‌ای حسی، انسانی را در کنار انسان دیگر قرار می‌دهد. نباید از چهره عبوس عقل مدرن شرم داشت. عقل عبوس مدرن خیلی وقت‌ها دستی ندارد که بر شانه پدرانی بگذارد که پسران‌شان را دفن می‌کنند. صلح برآمده از همان نگاهی است که آیلین را برکرانه مدیترانه دید و امروز ما دوباره جمله‌ای از هزاره‌های پیشین را واقعی می‌یابیم. این شرمناک و اسفناک است که در مقابل صلح تنها مرگ نیست بلکه نابودی و ویرانی و تحقیر هم در تقابلی معناشناختی صلح را معنا می‌کنند. در چنین گستره‌ای شاید بی هیچ حرفی باید کنار هم بود و فارغ از هر استدلالی، امنیت ازدست‌رفته انسان را برای انسان یادآوری کرد. در سکوت. در اشک‌های در سکوت و تلاش برای عبور از ابتذال شر؛ ابتذال بشر. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون