دستاوردهایی که با پا میآوریم
رضا شکراللهی
عمهای دارم کهنسال و خوشتعریف که زبان مادریاش ترکیِ محلی ست. ما بچههای برادرش یا به قول خودش کاکایش را که میبیند، آن قدر ذوق میکند که نه میتواند از تعریفهای شیرینش بگذرد، نه به رعایتِ بیسوادی ما، همه را فارسی بگوید. ماییم و این عمهی هنوز روستانشین و فارسیترکی حرف زدنش. اتفاق بامزه وقتی میافتد که برخی واژهها را فارسی و ترکی باهم به کار میبرد. مثلاً میگوید: گَنَه دوباره گوفتم. که «گنه» در زبان ترکی محلی او همان «دوباره» در فارسی ست. یا میگوید: ایندی حالا بیلمیرم چی کار کنم. که «ایندی»(indi) در زبان او همان «حالا»ی فارسی ست.
نظیر این تکرارها در فارسی حرف زدن و نوشتنِ خود ما هم کم نیست. کیست که تا حالا از «پس بنابراین» استفاده نکرده باشد؟ مگر «پس» همان «بنابراین» نیست؟ یا مثالهای معروفِ «سنگ حجرالاسود» و «شب لیلـ[القدر» را با یاد بیاورید. از این دو پرکاربردتر «بر علیه» است که گویی خنجری ست آخته و بس فرورفته در قلب اغلب ویراستاران، ولی استفاده از آن در میان مردم و حتا نویسندگان و روزنامهنگاران به قدری شایع است که دیگر به سختی میتوان آنرا غلط شمرد و هی توضیح داد که «بر» همان «علی» است و بنویسید «علیه» یا «بر ضد».
مثالهای پرکابرد دیگری میزنم: میگوییم مصلای نماز، ولی مصلا دقیقاً به جایی میگویند که نماز میخوانند. البته بماند که چند سالی ست در مصلاها نمایشگاه کتاب و پوشاک برگزار میکنند. میگوییم صفحهی مانیتور، ولی مانیتور خودش همان صفحهی نمایش است. میگوییم به وضوح آشکار است، انگار بعضی چیزها به وضوح پنهان اند! میگوییم دستاوردهای بزرگی به دست آوردهایم، لابد بعضی دستاوردها را با پا آوردهایم. بسیار مینویسیم «مانند» فلان «میماند»، به جای اینکه بگوییم به فلان میماند یا مانند فلان است. یا مینویسیم شانزدهم آذر به «نام» روز دانشجو «نامیده» شد، به جای اینکه بنویسیم شانزدهم آذر روز دانشجو نامیده شد. میگوییم مفیدِ فایده یا مثمرِ ثمر، انگار ما مفیدِ ضرر هم داریم. یا بسیار مینویسیم «آن چه که» و نمیدانیم که «چه» در این جا همان «که» است. از «حسنِ خوبی» هم که بگذریم!به اینها در دستور زبان فارسی میگویند «حشو» از نوع «قبیح». وارد بحث آن نمیشوم چون بسیار مفصل است، اما همین قدر اشاره میکنم که «حشو» به كلمه يا عبارتی ميگويند كه وجودش در جمله از نظر دستوري زايد است و حذف آن آسيبي به معناي جمله وارد نميكند. البته «حشو» انواعی هم دارد که نه تنها قبیح نیستند که در متون ادبی کارکرد زیباشناختی هم دارند. عباس پژمان مقالهای دارد در این باره با عنوان «زیباییشناسی حشوها» که در آن بهدرستی اشاره میکند که هيچ متن ادبي نيست كه کاملاً عاري باشد از هر نوع حشوي. مثال خوبی هم میزند از سعدی در ديباچهی گلستان که با آن همه ایجاز معجزهگونش، نزدیک به بيست مورد حشو در آن دیده میشود. جملهی اول اين ديباچه را حتماً به یاد دارید: منت خداي را عزّ و جلّ كه طاعتش موجب قربت است و به شكر اندرش مزيد نعمت. در این جمله، «به» به معنای همان «اندر» است که از نظر دستور زبان «حشو» محسوب میشود. نکته این است که در متون ادبی باید به کارکرد زیباییشناسیک حشوها هم توجه کرد و هر حشوی غلط نیست.با این حال، فراموش نکنیم که موضوع سخن، حرف زدن روزمره و نوشتنهای روزانهی ماست، نه متون ادبی. شیرینی زبانِ عمهی مهربان من به خاطر این است که سعی میکند به زبانی حرف بزند که با آن فکر نمیکند. ولی ما فارسی فکر میکنیم، فارسی هم حرف میزنیم. پس این قبیل حشوها در زبان روزانهی ما از چیست؟ شاید از دقیق نشدن به واژههایی باشد که با آنها هم فکر میکنیم، هم حرف میزنیم، هم مینویسیم.