• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3391 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۲۱ آبان

احسان شريعتي در نشست «نسبت علم و دين» بيان كرد‌

در اسلام مانعي عقيدتي براي تحقيق وجود ندارد

سياستنامه| بررسي تاريخي نسبت ميان «عقل و‌دين» و تعامل بين داده‌هاي ديني و يافته‌هاي بشري و تبيين حوزه هر يك از اين دو مقوله، از دير زمان توجه فيلسوفان و متالهان اديان مختلف را به خود جلب كرده است. اين مساله از مسائل مهم در عرصه دين‌پژوهي به شمار مي‌آيد، به گونه‌اي كه پهنه تاريخ اديان را مي‌توان صحنه گفت‌وگوها و مباحثات مستمر عقل و دين قلمداد كرد كه سابقه چهره جديد آن تحت عنوان «علم و دين» به اواسط قرون وسطي مي‌رسد. سوال اصلي در عصر پيدايش علم جديد اين است كه به هنگام وقوع ناسازگاري ميان علم و آنچه محصول وحي الهي است، چه بايد كرد؟ اين بحث به دليل اهميتش، انديشمندان بسياري را با گرايش‌هاي متفاوت به خود مشغول ساخت. عده‌اي با ابراز رابطه خصمانه ميان علم و دين كوشيدند تا آن دو را ناسازگار جلوه دهند، تا جايي كه «برتراند راسل» اين ناسازگاري را در گوهر علم و ذات دين دانست. در مقابل، برخي از فيلسوفان و متكلمان و بيش از همه، كساني كه هم مهر دين بر دل داشتند و هم اهتمام جدي به علم، سعي كردند تا سازگاري و انطباق يافته‌هاي علمي را با تعاليم وحي به اثبات رسانند. از سوي ديگر، كساني مانند «كانت» و «اگزيستانسياليست‌ها» و طرفداران نظريه تحليل زباني، ساز جدايي مطلق علم و دين را نواختند. همچنين در ارتباط با مساله نسبت علم و دين در دوره مدرن چنين القا شد كه در نزاع علم و دين، دين به نفع علم كنار رفته يا حداقل در درون آن به حيات خود ادامه خواهد داد. اما با ظهور بحران‌هاي اساسي در حوزه تمدن بشري نظير بحران‌هاي انساني، اخلاقي و زيست محيطي، بشر در مواجهه با اينچنين چالشي بزرگ به اين نتيجه رسيد كه بايد بار ديگر دين را به صحنه زندگي فرا‌خواند. در راستاي واكاي اين مقوله مدتي است كه دانشگاه تربيت مدرس سلسله مناظره‌هايي با نام «نسبت علم و دين» برگزار مي‌كند. اخيرا سومين نشست از اين سلسه مناظره‌ها با حضور «احسان شريعتي» و «عليرضا شجاعي‎زند» در دانشكده علوم انساني اين دانشگاه برگزار شد. لازم به ذكر است كه در ابتداي نشست «علي‎محمد حاضري»، مدير نشست عنوان داشت كه اين نشست، مناظره به معناي تقابل دو انديشه در دو انديشمند نيست و سخنرانان تنها به ارايه ديدگاه‎هاي خود در اين باب مي‎پردازند. در ادامه مي‌توانيد گزارش خبرگزاري مهر از اين نشست را ملاحظه كنيد.

مساله رابطه دين و علم حاصل چرخش پارادايمي بعد از انقلاب است

احسان شريعتي در ابتدا با اشاره به پيش‌داوري‌اي كه ممكن است نام وي را براي اذهان متبادر سازد، گفت: از نظر فكري ما از جواني تحت آموزه‎هاي پدران فكري خود مثل استاد محمدتقي شريعتي، آيت‎ا... طالقاني، علي شريعتي و امثال اين نوانديشان ديني بوديم و من اين راه را انتخاب كردم و از آن دفاع مي‎كنم اما با اين تفاوت كه بايد توجه داشته باشيم ما در دوران ديگري هستيم كه نسل‎ها تغيير كرده‎اند و همچنين صورت‎بندي‎هاي معرفتي چه در ايران و چه در سطح جهان تغيير كرده است و اين امر موجب گشت‎ها و چرخش‎هاي پارادايمي شده است. مضاف بر اينكه حوزه انديشه من فلسفه است و كيش و خاستگاه فلسفه نيز پرسشگري است. بنابراين ما نمي‎توانيم هيچ اصلي را از پيش، بدون اينكه پرسشي مطرح شود، بپذيريم؛ از جمله همين ميراث فكري و فرهنگي كه از نسل‎هاي پيشين به ما رسيده است.

وي در ادامه به تاريخ اين نسبت اشاره كرد و گفت: نسبت علم و دين مساله جديدي است و در تاريخ سنتي ما چنين بحثي مطرح نبوده است بلكه محصول كار امثال شريعتي‎هاست كه اين نسبت مطرح مي‎شود. پروژه‎اي كه از سيد جمال‎الدين اسدآبادي تا اقبال لاهوري و تا شريعتي ادامه دارد براي اينكه تجديد حيات و نوزايي در عالم اسلام به‌وجود آيد. نوانديشان نسل اول در مقابل علم و دستاوردهاي جديد عصر خود معتقد بودند آموزه‎هاي وحياني ما تناقضي با علم ندارد و در نسل بعدي كه دكتر شريعتي بود تفاوت‎هايي در علوم دقيقه و علوم انساني پيش آمد و تبيين علل تبديل به توهم معناي تبديل شد. يك چنين جهشي در نسبت بين علم و دين در انديشه شريعتي نسبت به نسل پيش از خود مثلا پدرش پيش آمد. علاوه بر اين، شريعتي «نقد ايدئولوژي دين» را نيز مطرح كرد و اين انتظار را به وجود آورد كه اسلام مي‎تواند در حوزه تمدني و فرهنگي در مقابل دغدغه ايدئولوژي‎ها خود يك سپر ايدئولوژيكي بسازد و سنت موروثي و خرافي دين سنتي را نقد كند و مي‌توان يك تفكر راهنماي عمل آنچه را ايدئولوژي‎هاي مدرن پيشنهاد مي‎دهند براساس جهان‎بيني توحيدي و ايدئولوژي اسلام به وجود آورد.

اين پژوهشگر حوزه فلسفه دين در ادامه افزود: آن چيزي كه امروزه به عنوان مساله علوم انساني مظنون واقع شده و مساله رابطه دين و علم به وجود آمده، موضوع جديدي است كه از گشت پارادايمي بعد از انقلاب پيش آمد. در‌حالي كه نزد پدران فكري ما نوانديشي در مقابل سنت مطرح بود. اما آن چيزي كه امروزه مطرح مي‎شود به عنوان بنيادگرايي به تعبير غرب، نه نوانديشي است نه سنت‎گرايي بلكه پديده سومي است كه به عنوان سنتزي از اين دو مي‎توان از آن نام برد.

علم و دين مكمل و مصحح يكديگر

احسان شريعتي در ادامه به بيان ديدگاه خود پرداخت و گفت: موضوع عقل و وحي و انطباق‎شان در تاريخ فلسفه، قديمي است. ولي در دنياي فكري ما – يعني فلسفه اسلامي و از زمان فارابي تا شريعتي- اين‌گونه حل شده است كه اتفاقا در اسلام نسبت به علم مانع عقيدتي براي پژوهش و تحقيق وجود ندارد بلكه تشويق هم شده است. بنابراين آن مانع عقيدتي كه در مسيحيت وجود دارد ما نداريم و از نظر فقهي نيز حكم داريم كه «كلّ ما حكم به العقل حكم به الشّرع، و كلّ ما حكم به الشّرع حكم به العقل» يعني هر چيزي كه عقل حكم مي‎كند شرع نيز بدان حكم مي‎كند و هر چيزي كه شرع نيز حكم مي‎كند عقل نيز بدان حكم مي‎كند.

وي در ادامه اشاره كرد: زماني كه دين به عنوان يك رشته علمي مطرح شد و دين‎شناسي شكل گرفت نتيجه اين شد كه دين حوزه مستقلي يافت كه مداليته خاص خودش را دارد، يعني در واقع شكل برخورد انسان با امر قدسي است و علوم انساني نيز مي‎تواند در شكل سنتي خودش براي دين خطرناك باشد، به دليل اينكه آن باورهاي تعبدي و جزمي را زير سوال مي‎برد و كار خودش را با اين شروع مي‎كند. در چنين وضعيتي طبيعي است كه در بسياري از كشورهاي اسلامي، علوم انساني نيست و مثلا در كشوري مانند قطر سوال هم نمي‎شود كه چرا علوم انساني رشد نكرده است و در كشور ما نيز كساني هستند كه فكر مي‎كنند علوم انساني خطر است در حالي كه ما كه از درون به آن نگاه مي‎كنيم چنين تصوري نداريم. البته اين ارزيابي كه نيروي سنتي مي‎كند و احساس خطري كه نسبت به علوم انساني دارد بخشي از آن طبيعي است زيرا در شكل سنتي آن اين دو دشمن يكديگرند. ولي در شكل پيشرفته‎اي كه ما نزد روشن‎انديشان انقلاب داشتيم اين نبود كه بين آنها تناقضي وجود دارد بلكه اتفاقا كمك‎كننده به يكديگر هم هستند.

وي در نهايت به ديدگاه خود اشاره كرد و گفت: از نظر من علم و دين هم مي‎توانند مزاحم يكديگر باشند و هم مي‎توانند مكمل و مصحح يكديگر محسوب شوند و اين امر بستگي به اين دارد كه چه تعريف و انتظاري از اين دو حوزه داشته باشيم.

نقش شناخت در دين، تحيري براي غايتي والاتر است

عليرضا شجاعي‎زند در ابتداي سخنان خود گفت: وقتي از نسبت بين علم و دين صحبت مي‎كنيم يعني به يگانگي و بيگانگي آنها قايل نيستيم. در عين حال كه پذيرفته‎ايم دو امر مستقل از يكديگر هستند – زيرا «نسبت» بين دو چيز مطرح مي‎شود- اما نسبت به هم بي‎تفاوت نيستند. از اين رو دو نسبت بين آنها متصور مي‎شود يا نسبت تعارض است يا تعاون و همكاري. بنده به بخش تعارض مي‎پردازم زيرا قدري پروبلماتيك‎تر است و داراي يك سابقه تاريخي است كه اگرچه مربوط به دوره ما نيست اما در پس‎زمينه ذهني ما و علوم انساني وجود دارد.

وي در باب توضيح اين بخش به دو مسير قياسي و استقرايي اشاره كرد و ادامه داد: در ابتدا بايد بگويم تعارض وقتي پيش مي‎آيد كه دو پديده هم سنخ – نه هم‎جنس- باشند و هم‎سنخي زماني است كه دو چيز قلمرو و حيطه‎ عمل واحدي داشته باشند.

در ادامه براي روشن‎تر شدن بحث بايد تعريفي از اين دو داشته باشم. علم «مسيري است براي كسب شناخت» و در تعريف از دين تعريف‎هاي متعددي وجود دارد كه كمتر غلط هستند و بيشتر نامتناسب هستند. دين «يك بسته شناختي نيست». بخش شناختي هم دارد اما غايت دين شناخت نيست. شناخت جنبه تحيري براي انسان دارد يعني مي‎خواهد انسان را آماده كند براي تحولات وجودي، براي پيدا كردن يك نگرش و بصيرت نسبت به عالم. براي اينكه به آن معناي جديدي از زندگي ببخشد. اگر شناخت شما متحول شود نگاه شما به زندگي نيز تغيير خواهد كرد. نقش شناخت در دين از اين سنخ است. اين مبناي قياسي بنده از دين بود.

تعارض علم و دين در سه سطح از منازعات

اين پژوهشگر حوزه جامعه‎شناسي دين در ادامه به سطح استقرايي نسبت علم و دين پرداخت و گفت: يك مجموعه عواملي در واقعيت در تعارض بين علم و‌دين وجود دارد كه آنها را در سه بخش تقسيم مي‎كنم؛ بخشي كه در «منازعات شناختي» پديد آمده است، بخشي ديگر «منازعاتي در بخش اعتقادي» است و بخش سوم «منازعاتي در سطح اجتماعي» است.

منازعات در سطح شناختي، حسب تجربيات مسيحيت مربوط به تعدي دين (كليسا) بوده است به ساحت علم. اين تعدي در اسلام وجود نداشته يا بسيار ناچيز است. اما دين‎پژوهان نوعا دين را امر واحدي مي‎بينند و براي آن تكليف و نظريه‎‎ واحد صادر مي‎كنند و همان را مبناي مطالعات خود قرار مي‎دهند. البته بايد بخشي از اين منازعات را مربوط به تعدي علم دانست. يعني تحديد معرفت از سوي علم كه بيشتر به سيانتيستي و پوزيتيويستي برمي‎گردد.

منازعات اعتقادي ناشي از دو پديده است يعني توفيقات علم همزمان شده است با رويگرداني از كليسا. اين دو اتفاق باعث قدرت گرفتن جريان سيانتيست و پوزيتيويست شد و اين دو جريان در اين سطح از منازعات ديگر خود را جايگزين دين اعلام مي‎كرد. نظير رويكرد آگوست كنت كه صراحتا پوزيتيويست را به مثابه علم اثباتي هم جايگزين فلسفه مي‎كند و هم مبنايي براي باورها و ديانت جديد.

با اين رويكرد اين بحث تبديل به منازعات اعتقادي مي‎شود يعني دو عقيده و دو دين هستند با تماميت‎شان. اين بحث هم به شما كمك‎هاي شناختي مي‎كند و هم دستورالعمل‎هاي نحوه اداره زندگي و پاسخ‎هاي وجودي مي‎دهد. يك دين كامل است. در اينجا علم مي‎گويد من كفايت دارم و مي‎توانم به تنهايي انسان را در تمام ابعاد وجودي و نيازهايش اداره كنم.

بر حسب توفيقات و اعتباراتي كه علم به دست آورد تبديل شد به اينكه العلمُ سلطان. نتيجتا علم قدرت‎آفرين است و به همين دليل هم مطلوب ارباب قدرت است و هم به تعبير فوكويي مطلوب كساني كه در مقابل قدرت مي‎ايستند. بنابراين تبديل به گفتمان مي‎شود كه همه درصدد دستيابي به آن هستند. در اين سطح سوم منازعه، منازعه گفتماني است و دين در مقابل علم نمي‎بينيم؛ تقابل واقعي بين علم و مدرنيته است منتها مدرنيته خودش را پشت علم پنهان كرده است و ما بايد دقت داشته باشيم اگر منازعه‎اي هم با مدرنيته داريم، مراقب باشيم كه تبديل به منازعه علم و دين نشود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون