• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3403 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۵ آذر

گزارش دومين روز از ميزگرد وضعيت فلسفه در دانشگاه‌ها

معلوم نيست از فلسفه چه مي‌خواهيم

سياست‌نامه| دو روز و هشت استاد از دانشگاه‌هاي مختلف با گرايش‌ها و رويكردهاي متفاوت، همه اما در يك نكته موافق بودند؛ اينكه وضعيت فلسفه در دانشگاه‌ها خيلي خراب است. البته در آسيب‌شناسي اين شرايط بيمارگون هر كدام بر يك نكته تاكيد مي‌گذاشتند. نكته مشترك ديگر در بحث‌ها اين بود كه در نظام آموزشي ما مشخص نيست كه از فلسفه چه مي‌خواهيم و تا زماني كه اين معضل حل نشود، شايد نتوان ساير مشكلات را بررسي كرد. در روز دوم همايش وضعيت فلسفه در دانشگاه كه سه‌شنبه در تالار باستاني پاريزي دانشگاه تهران به همت انجمن علمي دانشجويي فلسفه دانشگاه تهران و جهاد دانشگاهي برگزار شد، مثل روز اول كه نشست با سخنراني تخصصي آغاز مي‌شد، ابتدا محمد اردشير استاد فلسفه رياضي و منطق دانشگاه صنعت شريف درباره «فلسفه شهودگرايانه رياضيات» سخنراني كرد. بعد از آن ميزگردي با حضور منوچهر صانعي‌دره‌بيدي استاد بازنشسته گروه فلسفه دانشگاه شهيد‌بهشتي، محمدرضا حسيني بهشتي عضو هيات علمي گروه فلسفه دانشگاه تهران، حسين شيخ‌رضايي عضو هيات علمي موسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران و مهدي اخوان عضو هيات علمي گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبايي برگزار شد. در اين ميزگرد همچون ميزگرد روز اول درباره مسائل مربوط به وضعيت فلسفه دانشگاهي در ايران معاصر بحث شد.

مشكل بيكاري منحصر به علوم انساني نيست
صانعي دره‌بيدي نخستين كسي بود كه در اين ميزگرد صحبت مي‌كرد و بحث را با اشاره به موضوع استقلال دانشگاه‌ها آغاز كرد و گفت: در خصوص موضوع فلسفه در دانشگاه‌ها، بحث استقلال دانشگاه‌ها بسيار مهم است كه اتفاقا چندي پيش يكي از اساتيد هم مطرح كرد و من ضمن موافقت با ايشان، گفتم كه اين كار آب در هاون كوبيدن و خلاف جهت آب شنا كردن است و امكانپذير نيست. متاسفانه در كشور ما، دانش‌آموزان در يك جريان مكانيكي ابتدا ديپلم مي‌گيرند و سپس به مقاطع ليسانس، فوق‌ليسانس و دكترا مي‌روند و تازه اگر شانس داشته باشند، بعد از همه اينها كار پيدا مي‌كنند. بر اساس اين رويكرد، گويي دانشگاه‌ را براي استاد ساخته‌اند نه براي دانشجو. البته من مي‌دانم كه مرز بين استاد و دانشجو اعتباري است. خود من هم يك روزي دانشجو بودم و شما هم يك روزي استاد خواهيد شد اما اين شرايطي كه دانشگاه به صورت متمركز تصميم مي‌گيرد كه دانشجوي فلسفه بايد فلان درس را با فلان تعداد و واحد بخواند، راه به جايي نمي‌برد و شرايط مكانيكي ما را براي كار آماده نمي‌كند.
صانعي در ادامه نگاه بازاري به فلسفه را اشتباه خواند و گفت: اصولا تدريس فلسفه براي اشتغال نيست و نگاه بازاري داشتن به فلسفه اشتباه است. به نظر من بايد براي فلسفه خواندن اين‌گونه باشد كه يك نفر ليسانس يك رشته باشد و حالا بعد از آن تصميم بگيرد كه براي فوق‌ليسانس و دكترا، فلسفه بخواند. اتفاقي كه در كشور ما نمي‌افتد و دانشجويان ما از مقطع ليسانس يك رشته را مي‌خوانند. علاوه بر همه اينها مشكل ما در نظام آموزشي و برنامه‌ريزي هم هست. من بارها گفته‌ام برنامه‌ريزي متمركز راه به جايي نمي‌برد. همان‌طور كه سيستم متمركز در سياست و اقتصاد مخرب است، در آموزش هم مخرب است. بنابراين به نظر من اگر قرار باشد سيستم آموزش اين‌گونه باشد، من فكر نمي‌كنم كه استادان محترم بتوانند كسي را براي كار تربيت كنند. بگذريم كه الان مشكل بيكاري فقط مربوط به رشته‌هاي علوم انساني نيست.
اين نويسنده و مترجم آثار متعدد فلسفي سپس به بحث شرايط استادان فلسفه پرداخت و گفت: متاسفانه ما اساتيدي داريم كه با حدود ۳۰ سال سابقه كار در دانشگاه، هنوز استاديار هستند و اين به معناي آن است كه‌ اين استاد در طول ۳۰ سال يك مقاله هم ننوشته است. به قول دكتر اصغر دادبه، معلم‌ها دو دسته‌اند؛ يا اكثريت كاسب يا اقليت عاشق. اساتيد محترم دانشگاه بايد جزو اقليت عاشق باشند و بدانند كه دانشگاه نان‌داني نيست.
صانعي دره‌بيدي در پايان به مساله زبان‌هاي خارجي در آموزش فلسفه و مشكلات ناشي از آن اشاره كرد و گفت: لازمه ياد گرفتن يك زبان ديگر مثل زبان انگليسي، لازمه تحصيل در رشته فلسفه است و تحصيلات دانشگاهي بدون دانستن يك زبان ديگر ممكن نيست و چنين دانشجويي فقط يك مدرك نصيبش مي‌شود نه بيشتر. علاوه بر اين لازم و ضروري است كه دانشجويان رشته فلسفه، علوم پايه مثل رياضي، فيزيك، اخترشناسي، جامعه‌شناسي، روانشناسي و تاريخ را هم بدانند. البته لازم نيست كه حتما رياضيدان يا فيزيكدان شوند ولي بايد از هر كدام از آنها يكسري چيزهاي اجمالي بدانند.

دانشجويان ما مهارت‌هاي مقدماتي را هم ندارند
محمدرضا  بهشتي، استاد فلسفه دانشگاه تهران ديگر چهره‌اي بود كه در اين ميزگرد حضور داشت و مهم‌ترين مشكل رشته فلسفه در دانشگاه‌ها را مساله هدف‌گذاري خواند و گفت: به نظر من اصلي‌ترين مشكل ما در حوزه فلسفه اين است كه در هدفگذاري ابهام داريم. البته اين مشكل فقط در فلسفه نيست و در رشته‌هاي ديگر هم وجود دارد و حل اين مشكل نياز به يك حركت فكر شده از جانب خود دانشگاهيان دارد. منظورم از اين ابهام اين است كه اگر قرار باشد ما در دانشگاه‌ها افرادي تربيت كنيم كه بخواهند در كار تعليم آموزشي متبحر باشند، كار ما ناكافي است؛ چون ما در اغلب مواقع فقط به صورت عناوين توجه مي‌كنيم و خيلي به مهارت‌ها توجه نداريم. بهشتي سپس به شيوه آموزش فلسفه اشاره كرد و گفت: بنده سال‌ها پيش پيشنهاد دادم كه اگر كسي مي‌خواهد كار پژوهشي انجام بدهد، لازم نيست چهار ترم سر كلاس بنشيند، مي‌تواند فقط يك ترم درس بخواند و بقيه دوره تحصيل خود را به صورت عملي پژوهش كار كند. به نظرم شيوه استاد - شاگردي قديمي‌ها در اين حوزه خيلي جواب مي‌دهد تا شيوه‌هاي فعلي. به اين صورت افراد مي‌توانند گواهي از دوره‌هاي عملي كه گذراندند دريافت كنند و به دانشگاه نشان بدهند و مدرك خود را دريافت كنند.
اين استاد فلسفه‌هاي قاره‌اي به فقدان مهارت‌هاي آموزشي مقدماتي در دانشجويان فلسفه اشاره كرد و گفت: متاسفانه وقتي ما در پايان‌نامه‌هاي دكترا و فوق‌ليسانس غلط املايي و انشايي پيدا مي‌كنيم، مي‌بينيم كه اين مساله به يك فرآيند طولاني و آموزشي در آموزش و پرورش برمي‌گردد و نه دانشگاه. يا مثلا وقتي دانشجويان ما شيوه نت‌برداري را بلد نيستند و مهارت اينكه فكرشان را بيان كنند، ندارند معلوم مي‌شود كه آموزش و پرورش آنها را در اين حوزه آموزش نداده است. متاسفانه اغلب دانشجويان ما سوال كردن، نقد كردن، پاسخ دادن و نوشتن را بلد نيستند. با صحبتي كه اخيرا با دكتر مصباحيان داشتم، مطرح كردم كه كارگاه‌هايي را براي دانشجويان بگذاريم و اين مسائل را به آنها ياد دهيم. يكي از نكات مهمي كه من مي‌خواهم به آن اشاره كنم اين است كه علم توليدشدني نيست. ما نبايد فكر كنيم كه همان‌طور كه مي‌توانيم در يك زمين وسيع، سوله بسازيم، مي‌توانيم علم هم توليد كنيم؛ دليلش هم واضح است، توليد انبوه، امكان حركت فكري را از ما مي‌گيرد.
بهشتي سپس به دوره‌هاي مختلف آموزشي فلسفه در دانشگاه‌ها پرداخت و گفت: دوره كارشناسي دوره‌اي است كه بايد شاخك‌هاي فرد بيرون بيايد و ببيند كه چه خبر است. دانشجوي مقطع كارشناسي فلسفه بايد سرك بكشد و ببيند در فلسفه چه مي‌گذرد. در اين مقطع ما توقعي بيش از اينها از دانشجو نداريم. در مقطع كارشناسي ارشد تلاش اين است كه تماس مستقيم با انديشمندان حاصل شود؛ نه مثل اينكه به آنها شبيه موزه رفتن برخورد كنيم، بلكه بايد تلاش كنيم با آنها درست مواجه شويم و با رويكردهاي مختلف فلسفه آشنا شويم. اما مقطع دكترا كه اين روزها خيلي هم مد شده است، جايي است كه فرد بايد بتواند روي يك موضوع متمركز شود و بتواند اثبات يا نفي خود را موجه كند. اگر موفق شديم كه افراد را در اين سه مقطع با اين توانمندي‌ها
بار بياوريم،  موفق عمل كرده‌ايم.
وي در بخش پاياني به فقدان ارتباط ميان گروه‌هاي مختلف علوم انساني پرداخت و گفت: يكي ديگر از مشكلات ما در حوزه آموزش فلسفه، گسست بين گروه‌هاي مختلف است؛ به اين معنا كه مثلا ما در دانشكده ادبيات، گروه تاريخ، باستان‌شناسي و ادبيات داريم ولي هيچ موقع با هم هم‌كلام نمي‌شويم، در‌صورتي كه گاهي از اين هم‌صحبتي‌ها رويكردهاي جالب و مشتركي به دست مي‌آيد. البته متاسفانه اين انقطاع بين دانشكده‌ها نيز وجود دارد. همه اينها نشان مي‌دهد كه ما ظرفيت‌هاي بسياري داريم كه مي‌توانيم از آنها استفاده كنيم؛ به شرطي كه همت و عزم جدي داشته باشيم.

فلسفه بايد تعهد اجتماعي و مدني داشته باشد
حسين شيخ‌رضايي، استاد فلسفه علم موسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران نيز در اين ميزگرد بحث خود را عمدتا بر مسائل مربوط به آموزش فلسفه در نظام آموزشي ايران متمركز كرد و گفت: در مورد مساله آموزش يك سوال بسيار مهم وجود دارد كه پاسخ به اين سوال مي‌تواند بسياري از مشكلات ما را حل كند. اين سوال اين است كه هر رشته دانشگاهي بايد از خودش بپرسد كه چرا بايد پول ماليات و نفت داده شود تا آن رشته در دانشگاه بماند؛ يعني مثلا ما چرا بايد پول بدهيم تا رشته‌اي مثل رياضي و فلسفه داشته باشيم. پاسخ من به اين سوال و مدلي كه از آن دفاع مي‌كنم اين است كه هر رشته‌اي بايد علاوه بر تعهدي كه در رشته خودش دارد، يك تعهد اجتماعي و مدني هم داشته باشد. به عبارتي هر رشته‌اي بايد يك رويكرد پاسخگويي اجتماعي، مدني و شهروندي داشته باشد. حالا با اين اوضاع اين سوال پيش مي‌آيد كه فلسفه چه كمكي به اين موضوع مي‌كند.
وي با بازخواني بخش‌هايي از كتاب‌هاي آموزشي فلسفه در سال‌هاي دوره متوسطه گفت: متاسفانه در سال سوم و چهارم متوسطه مدارس كه درس فلسفه وجود دارد، مطالبي نوشته شده كه در آنها مهارت فكر كردن ياد داده نشده است. جالب اينكه نويسندگان اين كتاب‌ها از بدنه دانشگاه‌ها هستند ولي رويكرد اين دو كتاب درسي، يك رويكرد سياست زده، انتقال اطلاعات و مرعوب كردن دانش‌آموز است. دانش‌آموزان سال سوم و چهارم متوسطه كه فلسفه مي‌خوانند فقط با ماهيت فلسفه و فيلسوفان بزرگ آشنا مي‌شوند. به عنوان نمونه در صفحه ۹ كتاب فلسفه سال سوم متوسطه آمده است كه: «هدف ما در اين كتاب، دفاع از آراي فلاسفه مطرح‌شده نيست و تنها قصد ما، آشنايي شما با فلاسفه است.» در هيچ جاي اين كتاب حرفي از مخالفت كه اساس رشته فلسفه است، زده نشده؛ در حالي كه در كتاب‌ درسي فلسفه در انگلستان نوشته شده كه ما به شما فلسفه ياد مي‌دهيم، چون موضوعش جالب است، به شما تفكر مستقل ياد مي‌دهد، ياد مي‌دهد كه صفات خوب داشته باشيد و ياد مي‌دهد كه بهتر استدلال كنيد. فكر كنم با مقايسه اين دو مورد، خيلي از مسائل روشن شد.
شيخ رضايي سپس به وضعيت فلسفه در ساير كشورها اشاره كرد و گفت: چند سال پيش يك آماري در امريكا گرفته شده بود با اين موضوع « بعد از رشته مهندسي، چه رشته‌هاي ديگري پول‌ساز هستند». نتايج اين آمارگيري نشان داده بود كه فلسفه هم جزو اين رشته‌هاي پول‌ساز به شمار مي‌آيد؛ در حالي كه در كشور ما اين‌گونه نيست. خلاصه كلام اينكه جهت‌گيري ما در دوره‌هاي تحصيلات عمومي چه ليسانس چه در مدارس در جهت مهارت فكر كردن نيست. هيچ جاي برنامه مصوب وزارت علوم حرفي از فكر كردن نيامده است. بنابراين اگر با اين نگاه جلو برويم، مي‌بينيم كه تا الان خيلي هم بد پيش نرفتيم، چون در ريلي قرار گرفته‌ايم كه بهتر از اين نمي‌توان رخ داد.
وي در ادامه به گزارشي كه دكتر شهين اعواني در موسسه پژوهشي حكمت و فلسفه درباره وضعيت فلسفه در ايران در 30 سال گذشته تهيه كرده اشاره كرد و گفت: بر اساس اين گزارش معلوم شد از كل دانشجويان علوم انساني فقط دو درصد آنها دانشجوي فلسفه هستند. اين عدد در مقطع كارشناسي به دو درصد و در مقطع ارشد و دكترا به شش درصد مي‌رسد. نكته جالب اينكه بر اساس اين گزارش، به ازاي هر ۱۰۰ دانشجو، فقط يك استاد وجود دارد كه اين موضوع غيرمنطقي است. ما در حال حاضر دانشگاهي مثل دانشگاه علوم تحقيقات داريم كه تازه از بقيه دانشگاه‌هاي آزاد بهتر است ولي همين دانشگاه سالي ۱۲۰ دانشجوي دكترا مي‌گيرد.
بحث شيخ رضايي با اشاره به راهكارهايي براي بهبود بخشيدن به وضعيت آموزشي فلسفه به پايان رسيد. وي در اين زمينه گفت: به نظر من اگر هر دانشگاهي مستقل باشد و برنامه درسي خودش را انتخاب كند، در آن صورت هر دانشگاهي كاراكتر خاص خودش را دارد و رويكرد همه دانشگاه‌ها شبيه هم نمي‌شود. آن وقت هر كسي مي‌تواند با توجه به خواسته‌اش، دانشگاهش را انتخاب كند. علاوه بر اين دانشگاه‌ها هم بايد اختيار آزادي عمل بيشتري به دانشجويان بدهند. مثلا به دانشجويان اجازه داده شود كه فلسفه را با ساير رشته‌ها تركيب كنند. در اين صورت دانشجويان مقطع ارشد و دكترا راحت‌تر مي‌توانند موضوع براي رساله‌هاي خود انتخاب كنند. به نظر من هيچ اشكالي ندارد كسي كه كارشناس فلسفه است، از فلسفه تحليلي چيزي نداند. بر اساس چيزي كه من اطلاع دارم، مقطع كارشناسي ارشد تا حد زيادي سمينارمحور است؛ يعني كسي وارد اين مقطع مي‌شود كه مي‌خواهد خودش را محك بزند و بداند كه آمادگي زندگي آكادمي را دارد يا نه‌ و مي‌تواند وارد مقطع دكترا شود يا خير. اما متاسفانه اين روند در كشور ما به گونه‌اي ديگر است. يعني اغلب كساني وارد مقطع ارشد مي‌شوند كه دنبال ارتقاي شغلي و درآمد بيشتر هستند. بنابراين مي‌بينيد كه حكمت دوره كارشناسي ارشد از بين رفته است.

استادان دانشگاهي از اتفاقات روز بي‌خبر هستند
مهدي اخوان، استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبايي سخنران پاياني اين ميزگرد بود. او بحث خود را با تاكيد بر تنوع و تكثر مسائل و مشكلات رشته فلسفه آغاز كرد و گفت: به نظر من در مورد مسائل و مشكلات رشته فلسفه در دانشگاه سوالات زيادي وجود دارد. مثلا اينكه چرا با وجود اين همه همايش، مصاحبه و مقابله، آسيب‌شناسي‌هاي ما جواب ندارد. يا اينكه خروجي‌هاي دانشگا‌ه‌هاي ما به كجا سوق داده مي‌شود يا مثلا بايد از سياستگذاران بپرسم كه بر اساس نيازسنجي‌هاي انجام‌شده عمل مي‌كنند يا فقط آرمان‌هاي خودشان را روي ورق مي‌آورند. ما پيش از هر چيز ديگر بايد فرض كنيم كه اگر آموزش فلسفه از جامعه حذف شود، چه اتفاقي مي‌افتد؟ از آن مهم‌تر اينكه بايد بدانيم هدف از تربيت دانشجوي فلسفه چيست. اگر بتوانيم به اين سوالات پاسخ دهيم، تا حد زيادي مي‌توانيم به وضعيت فلسفه در دانشگاه‌ها  سر  و سامان دهيم.
وي سپس به دور بودن فلسفه دانشگاهي از واقعيات روزمره جامعه اشاره كرد و گفت: اساتيد دانشگاه‌هاي ما از اتفاقات روز دنيا باخبر نيستند و نمي‌دانند كه چه خبر است. در خصوص هدف تربيت دانشجوي فلسفه، رويكردهاي مختلفي وجود دارد. هدف ما از تربيت دانشجوي فلسفه يا انتقال اطلاعات است، يا اينكه مي‌خواهيم مقاله‌نويس تربيت كنيم يا هم اينكه مي‌خواهيم مروجان تفكر انتقادي تربيت كنيم. اين در حالي است كه كاركرد فلسفه، لزوما تربيت متفكر انتقادي نيست. متاسفانه وضعيت موجود به اين شكل است كه افرادي رشته فلسفه را انتخاب مي‌كنند كه فقط اشتهاي فلسفي دارند ولي حال، شور، هوش و مواجهه فلسفي ندارند. اخوان در پايان نظرها و پيشنهادهاي خود را براي بهبود بخشيدن به وضع رشته فلسفه در دانشگاه‌ها چنين دسته‌بندي كرد: اهميت زبان در رشته فلسفه بي‌نهايت مهم است و خواندن متون فلسفي بدون دانستن يك زبان ديگر، نشدني است. متاسفانه ما هنوز اساتيدي داريم كه توانايي زبان در ساحت نوشتن، خواندن و شنيدن به زبان‌هاي ديگر را ندارند. البته ما از زبان فارسي هم خيلي بهره نبرده‌ايم. غلط‌هاي املايي و انشايي دانشجويان در رساله‌ و پايان‌نامه‌هاي‌شان خود گوياي اين مطلب است. علاوه بر همه اينها، لازم است كه نظام تدوين واحدهاي درسي فلسفه كه خيلي كهنه شده‌اند، دوباره بازبيني شوند. همچنين تهيه كتاب درسي بسيار مهم است. به عقيده من انديشمندان و متفكران بزرگ كه كتاب‌هاي خوب و مهم مي‌نوشتند، الزاما كتاب‌هاي‌شان درسي نيست. مثلا كتاب «اسفار ملاصدرا» يكي از متون مقدس فلسفه است ولي يك كتاب درسي نيست. ضمنا رياضي كردن فلسفه و تمرين محوري كردن آن هم بسيار مهم است؛ به اين شكل كه ما مي‌توانيم براي تمام درس‌هاي فلسفه تمرين طراحي كنيم و كلاس حل تمرين  بگذاريم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون