سيستم توازن قواي اروپا و پايان آن
هنري كيسينجر / مترجم: منصور بيطرف
/
پيامد كوته نظري رهبران اروپايي
نظم اروپايي در چهل سال پس از معاهده وين، حايلي ميان نبردها بود. [اما] در چهل سال پس از اتحاد آلمان، سيستم [موجود] آتش تمام جدلها را گسترش داد. هيچكدام از رهبران دورنمايي از اين خطر نداشتند كه سيستم آنها از طرف ماشينهاي نظامي مدرني حمايت ميشود كه تقابل عادي شده آنها را دير يا زود به يقين [جنگ] تبديل ميكند. و همه اين كشورها بيتوجه به اين حقيقت كه يك نظم بينالمللي را دارند از هم ميپاشانند در اين امر مشاركت داشتند: فرانسه با تعهد كينهتوزانهيي كه براي پس گرفتن آلزاس - لورن داشت الزاما جنگ را ميطلبيد؛ اتريش هم ميان مسووليت ملي و اروپاي مركزياش دست و پا ميزد؛ آلمان هم با غلبه بر ترس محاصرهيي كه توسط روسيه و فرانسه صورت گرفته بود، سعي داشت تا در كنار ساخت نيروي دريايي خود، خيره به اين دو كشور نگاه كند، و به نظر ميآمد كه چشمانش را بر روي اين درس تاريخ بسته بود كه بريتانيا بهطور حتم با بزرگترين نيروي زميني قاره مخالفت خواهد كرد به ويژه اگر بداند كه آن كشور بهطور همزمان به گونهيي عمل ميكند كه تهديدي براي نيروي دريايي خود [بريتانيا] باشد. روسيه هم با كاوش همهجانبهاش هم اتريش را تهديد ميكرد و هم بهطور همزمان باقي ماندههاي امپراتوري عثماني را. بريتانيا هم سياست ابهامآميز خود را با تعهدش به جناح متحد تقريبا تركيب كرده بود. حمايت آن [از نيروهاي ائتلاف] سبب شده بود كه فرانسه و روسيه موضع خود را سفت و سختتر كنند، و در عين حال خودنمايي آن در دوري گزيدن از ائتلاف، برخي از رهبران آلماني را به اين اعتقاد رسانده بود كه ممكن است بريتانيا در جنگ اروپا بيطرف باقي بماند. بررسي اينكه چه اتفاقي ممكن بود در سناريوهاي آلترناتيو تاريخي روي دهد معمولا يك امر بيهوده است. اما جنگي كه تمدن غرب را از اين رو به آن رو كرد به هيچوجه اجتناب ناپذير نبود. اين جنگ از يك سري محاسبات نادرستي كه توسط رهبران جدي كه هيچ دركي از پيامدهاي برنامهريزي اشان نداشتند رخ داد و ماشه گرداب نهايي توسط يك حمله تروريستي در سالي كشيده شد كه اعتقاد عمومي بر اين بود كه يك دوره آرامي بوده است. در انتها، اين برنامهريزي نظامي بود كه ديپلماسي را در اختيار گرفت و به جلو تاخت. اين درسي است كه نسلهاي بعدي به هيچوجه نبايد آن را فراموش كنند.