تابوي 35 ساله شكسته شد
تغيير چهره ايران از حالت تقابل به تعامل
مشكلات چانهزني ايران و غرب بيشتر ميشود
تعيين ضربالاجل بعدي نشاندهنده موفقيت مذاكرات است
ايران نشان داد ميتواند همتراز غربيها سر ميز بنشيند و مذاكره كند
بيشتر شدن درك طرفين از هم نتيجه مثبت طولاني شدن مذاكرات است
سرنوشت حسن روحاني و باراك اوباما، هردو به نتايج مذاكرات گره خورده است. موقعيت اين دو رييسجمهور با شكست مذاكرات تضعيف نميشود اما در بازيهاي سياست داخلي دو كشور و در نتيجه جايگاه سياسي هر دو نفر تاثيرگذار است. پيشرفت مذاكرات در يك سال اخير قابل تقدير است اما طولاني شدن آن به موقعيت روحاني و اوباما لطمه خواهد زد. اوباما در معرض موضعگيري سخت منتقدان در خصوص ايران است. اين طيف از سياستمداران امريكايي ايران را به دروغگويي متهم ميكنند و از دولت انتظار دارند مذاكرات را هرچه سريعتر به پايان برساند. روحاني نيز در ايران با منتقداني روبهرو است كه ادعا ميكنند سياست اعتدال نتيجه نداده و ناكارآمد بوده است. اين عده با استفاده از همين ادعا سعي در تضعيف موقعيت دولت و همفكرانش در سياست داخلي دارند و بنابراين مترصد شرايطي براي انتقادات شديد از دولت هستند
فاطمه الوندي / دكتر عبدالعلي قوام، عضو هيات علمي گروه علوم سياسي و روابط بينالملل دانشگاه شهيد بهشتي ضمن ابراز خوشبيني نسبت به نتايج مرحله اخير مذاكرات مهمترين دستاورد اين مذاكرات را از بعد سياسي و رواني در ارايه چهرهيي تازه از ايران ميداند كه تابوي 35 ساله را به خصوص براي امريكا شكسسته و نشان داده كه ميتوان با ايران كار كرد. همچنين كشورهاي منطقه از اين به بعد به ايران به عنوان كشوري نگاه ميكنند كه همتراز با كشورهاي غربي سر ميز مذاكره با آنها مينشيند و مسائلش را حل و فصل ميكند. وي همچنين معتقد است در شرايط كنوني، برخلاف دورههاي پيشين، هم امريكا و هم اروپا در صورت عدم توافق هستهيي، هزينههاي سنگيني را متحمل خواهند شد كه اين خود به نتيجه بخش بودن مذاكرات نهايي كمك ميكند.
با توجه به تمديد توافقاتي كه اخيرا بين كشورمان و كشورهاي گروه 1+5 انجام شد، نتيجه و روند مذاكرت هستهيي را تا الان چطور ارزيابي ميكنيد؟
به هر حال مساله مهمي مثل مساله هستهيي با مسائل تكنيكي، فني و سياسي و مشكلات مختلف ديگري كه با آن تركيب شده طبيعتا چيزي نيست كه بتوانيم از طريق مذاكرهيي ساده به انجامش برسانيم. به همين دليل مشاهده ميكنيم هرچه اين مذاكرات بيشتر جلو ميرود مسائل بيشتري مطرح ميشود. در نتيجه از آنجايي كه اين موضوع چندين ارگان و سازمان را در برميگيرد و دولتهاي مختلف با قطعنامههاي متعددي كه تصويب شده در آن دخالت دارند، يك راه پرپيچ و خمي لازم است طي شود كه از نظر من در مذاكراتي كه ديروز به پايان رسيد گام بسيار اساسي برداشته شد. منتها براي رفع اين مشكلات در بعد فني كه البته بخشي از آن هم سياسي است احتياج است كه طرفين زمان را بخرند. ولي در مجموع من تصور ميكنم همين كه اين نشستها طولاني شد اين حسن را داشت كه طرفين راجع به موضوعات درك بيشتري از هم پيدا كنند. چون هرچه زمان فشرده باشد و ملاقاتها كمتر باشد سوءتفاهمها و برداشتهاي مختلف بيشتر است. ولي هرچه ارتباطات بيشتر باشد مقدار زيادي از نواقصي كه در اين پرونده وجود دارد برطرف ميشود و در نتيجه حل و فصلش هم راحتتر ميشود. بنابراين من اين مرحله از مذاكرات را بسيار موثر ارزيابي و فكر ميكنم اگر در اين فاصله اين پيگيريها ادامه پيدا كند و به خصوص جنبههاي فني قضيه در رابطه با مسائل غنيسازي و تعداد سانتريفيوژها يا مسائلي كه مربوط به پرونده هستهيي است با شفافيت بيشتري مطرح شود زمينه مناسبي براي توافق سياسي و در مرحله بعد توافق فراهم ميشود.
حالا كه روند مذاكرات را مثبت ارزيابي ميكنيد، از نظر شما مهمترين دستاورد ما در آخرين دور مذاكرات تاكنون چه بوده است؟
مهمترين دستاورد مذاكرات اين است كه فرصتي به ديپلماسي ميدهد تا طرفين بتوانند قدمهاي موثرتري در آينده بردارند، ولي از لحاظ پيامد فكر ميكنم بعد رواني و سياسياش مهمتر است. اولا فكر ميكنم طرفهاي غربي، به ويژه امريكاييها احساس كردند با ايران ميتوانند كار كنند و اين تابويي كه براي 35 سال وجود داشته از بين رفته است. بنابراين همين آثار رواني ميتواند از شدت تنشهايي كه بين روابط ايران با غرب و به ويژه امريكا وجود داشته مقدار زيادي بكاهد و يك مقدار هم عملا در زمينه سختگيريهايي كه در تحريمها وجود داشته تاثيرات بيشتري ايجاد شود. در عين حال دولتهاي منطقه هم متوجه اين قضيه شدند كه ايران يك طرف قوي است و ميتواند همتراز با دولتهاي غربي و 1+5 سر ميز مذاكره بنشيند، مسائلش را مطرح كند و بده بستانهايي با اينها داشته باشد. در نتيجه از اين نظر همچنين آثاري رواني و سياسي براي كشورهاي منطقه داشته است.
از نظر شما آن چيزي كه ما بايد در مذاكرات به دنبالش ميبوديم، واقعا بيشتر از مساله اقتصاد و تحريم و مسائل داخلي ارايه چهره مثبت از ايران بود؟
خير. واقعا اين نبود. آنچه ما دنبالش بوديم اين بود كه ما در 4 آذر به كلي مذاكرات را نهايي كنيم و به توافق نهايي برسيم و تحريمها برداشته شود. ايران خيلي خوب ميداند كه خيلي از اين تحريمها زمانبر است و احتياج به زمان دارد اما به هر صورت اگر نهايي ميشد گام بسيار موثري بود و بنابراين در اقتصاد ايران تاثير بسزايي ميتوانست داشته باشد. در نتيجه اين بعد سياسي و روانياي كه من مطرح ميكنم هدف حداقلي ايران بود. هدف حداكثري اين بود كه به يك توافق جامع در 4 آذر ميرسيد و موضوع تمام ميشد. ولي من فكر ميكنم برخلاف مذاكرات دورههاي قبلي اين اميدواري به مقدار زيادي به وجود آمده كه به هر حال مساله بحران هستهيي ايران حلشدني است و ما ميتوانيم به يك توافق نهايي برسيم ولي من به هيچوجه اين را به عنوان هدف غايي ايران به حساب نميآورم. البته در غير اين صورت چنين فرصتي، يعني حجم مذاكرات و گفتوگوها و ملاقاتهايي كه صورت گرفت به طور دوجانبه، سهجانبه، چندجانبه با تمام طرفهاي درگير هيچوقت براي ايران پيش نميآمد و اين پيامدهايش مسلما در آينده براي ايران محسوس خواهد شد.
كساني كه نتيجه مذاكرات آذرماه را منفي ميدانند، همچون برخي شــبكههاي خارجــي نظير «بيبيسي» و حتي برخي رسانههاي داخلي كه از آن به عنوان شكست نام ميبرند به كدام بعد از نتايج نظر دارند و از نظر شما چه هدفي پشت اين تلقي ميتواند وجود داشته باشد؟
من سياست بيبيسي و برخي رسانههاي داخلي كه به آن اشاره كرديد را نميدانم، اما اگر بخواهم از لحاظ منافع دولتها بررسي كنم به طور كلي خيلي از كشورها از اين بابت خوشحال شدند. براي مثال يكي خود اسراييل است. اسراييل به اين علت خوشنود شد كه تصور ميكند در طول چهار ماه بعد براي دستيابي به توافق در مذاكرات نهايي تعديلاتي خواهد شد و بعد هم لابي اسراييل با روي كار آمدن جمهوريخواهها در كنگره امريكا براي سختگيري بيشتر تاثير قويتري ميتواند بر اعضاي كنگره داشته باشد. كشورهاي منطقه هم به هر حال يك نگراني هميشه نسبت به ايران داشتهاند. به خاطر اينكه احساسشان اين است كه امريكا مقدار زيادي از تعهداتش در اين مرحله كم ميكند و در نتيجه اين كشورها ميمانند و ايران كه آن را تهديدي عليه خودشان حداقل از بعد نظامي تلقي ميكنند. به خصوص عربستان سعودي كه از فرصت 4 ماهه ميتواند براي فعالتر كردن لابيهاي قوياي كه در امريكا دارد استفاده كند، بلكه از رسيدن به اين توافق نهايي جلوگيري كنند. بنابراين طبيعي است كه اينها از اين وضعيت استقبال كنند ولي من اين نكته را هم بايد بگويم يكي از دلايلي كه شايد مخالفان در نظر دارند، كنگرهيي است كه پيش رو است. اين كنگره با كنگره فعلي متفاوت است و حتي در شرايط كنوني هم خيلي از دموكراتها حسابشان را از رييسجمهور امريكا جدا كردند و به صف جمهوريخواهها پيوستند. بنابراين از اين بابت مشكلات چانهزني بين ايران و 1+5 بيشتر خواهد شد. به خصوص با كنگرهيي كه اكثريتشان از جمهوريخواهها هستند. از طرفي هم دولت فعلي امريكا اميدوار است كه بتوانند در ظرف اين 4 ماه تعديلاتي در ديدگاههاي ايران ببيند كه بتواند اين توافق را به نحوي به كنگره بفروشند و كنگره متقاعد شود. از اين جهت من فكر ميكنم كساني كه نظر مخالف دارند و ميگويند دستاوردي در اين مذاكرات وجود نداشته در مواجهه با كنگره مخالف در امريكا رسيدن به توافق را بسيار مشكلتر از شرايط كنوني ميدانند. البته من مخالف هستم. چون اگر دستاورد نداشت مذاكرات ميتوانست در اين حد متوقف شود و اينطور ضربالاجل برايش تعيين نميكردند. مرحله اول توافق سياسي زمينه زيادي را ميتواند فراهم كند و مقداري از آن قيد و بندهاي قانوني را كه در چارچوب پارلمانهاي كشورها وجود دارد از بين ميبرد و بنابراين از اين نظر راه را براي آن هموار ميكند. نكته ديگري هم كه در طولاني شدن مذاكرات تاثير داشته، طرحهايي بود كه در روزهاي آخر در صحنه مذاكرات آوردند كه مسلما در ظرف يكي دو روز نميشد مورد بررسي قرار گيرد. به هر حال يك آلترناتيوهايي است كه در اختيار طرفين قرار ميگيرد و به همين دليل منطقي بود كه زمان بيشتري به اينها داده شود. به هر حال اينها پازلهايي هستند كه بايد كنار هم گذاشته شوند و يك تصوير منطقي را از حل و فصل يك اختلاف، بحران و منازعه ارايه دهند.
روحاني در صحبتهايش ميگويد براي كسب نتيجه نهايي بايد ببينيم چه اقدامي را ما انجام ميدهيم و چه اقدامي را جهان انجام ميدهد. همينطور اوباما ميگويد اين توافق ميتواند قدمي باشد براي بهتر شدن رابطه ايران با جهان. قبلا شايد اين گونه بود كه ما خودمان را مقابل بعضي قدرتها ميديديم. به نظر شما ورود واژه جهان به جاي قدرتها آيا تغييري در ادبيات ما محسوب ميشود؟
بله. اين تغيير چهره از ايران به وجود آمده در جامعه بينالمللي در ميان افكار عمومي جوامع مختلف به اين عنوان كه ايران بسيار جدي است. من فكر ميكنم كه يكي از نتايج خيلي خوبي كه اين مذاكرات داشت اين بود كه ما ناظر نوعي شيفت پارادايمي از يك وضعيت تقابل به تعاملات بيشتر با جامعه بينالمللي هستيم و بنابراين از اين جهت من فكر ميكنم زمينهساز تنشزدايي بين ايران و جهان غرب و به طور كلي كشورهاي منطقه ميتواند باشد. همينطور كه در مصاحبه مطبوعاتي جان كري بعد از مذاكرات مطرح شد در مورد اينكه ايران در مذاكراتش جدي است و ميخواهد سريعا به نتيجه برسد و وقتكشياي وجود نداشته باشد، اين خود يك تصوير بهتري از ايران ارايه ميدهد تا اينكه ايران موانعي را ايجاد كند. حتي امكان داشت كه مذاكرات در همين حد متوقف شود. بنابراين من فكر ميكنم برخورد ايران در اين مذاكرات تصويري از ايران ارايه كرد كه ايران طالب صلح و تعامل است و البته ايران اين را عملا هم بايد نشان دهد.
به نظر شما اين اتفاق ميافتد و ايران عملا در مسير تنشزدايي و صلح حركت خواهد كرد؟
من يك خوشبيني حداكثري ندارم؛ ولي ميتوانم بگويم كه به هر صورت زمينه براي آب شدن خيلي از يخها فراهم است. ولي اينكه ما تصور كنيم كه 180 درجه يك مرتبه تغييري آنچناني در سياست خارجي ايران ايجاد ميشود بعيد است. به اين دليل كه برخلاف تصور موجود يا حداقل آن طوري كه نورئاليستها ادعا ميكنند كه در جهت دادن سياست خارجي دولتها ساختار نظام بينالملل يا فشارهاي ساختاري نظام بينالملل تعيينكننده است، فشارهاي سيستماتيك نظام بينالملل در طول 35 سال در ايران اصلا اثر نداشته است. يعني برخلاف آنچه رئاليستها مطرح ميكنند كه ساختار تعيينكننده است، اگر بخواهيد سياست خارجي ايران و دادههاي سياست خارجي ايران را بررسي كنيد بايد مراجعه كنيد به ساختار داخلي ايران. بنابراين گفتماني كه بعد از انقلاب شكل گرفته به گونهيي بوده كه فشارهاي سيستماتيك را ناديده گرفته است. در طول 35 سال ما ميبينيم كه تمام آن سياستهايي كه ايران درقبال امريكا، اســراييل و گروههــــاي اسلامي، از حزبالله گرفته تا حماس، داشته و همچنين موضعگيرياش در قبال فلسطين به هيچوجه تحت تاثير فشارهاي سيستماتيك نظام بينالملل تغيير نكرده است. از نظر من اين مذاكره مقداري باعث ميشود كه ايران به فشارهاي سيستماتيك پاسخ دهد؛ نه 180 درجه. ولي تعديلاتي در اين سياستها قاعدتا بايد ايجاد بشود
بنابراين تغييراتي كه در سياست خارجي ايران به وجود آمده تماما به ساختار داخلي ايران مربوط ميشود و نه فشارهاي سيستم بينالملل؟
ايران تحت تاثير ساختار نظام بينالملل مقداري به اين فشارهاي سيستماتيك جواب داده است. رفتار نظام بينالملل هرچند به آن معنا تغيير نكرده ولي اين مذاكرات چون پوشش خيلي وسيعي در سطح جهاني داشت، همه را متقاعد كرد كه ايران بسيار حاضر به مذاكره و حل و فصل مساله است، نه اينكه بخواهد سنگ بيندازد يا مشكلي ايجاد كند. برخلاف قبلا كه 1+5 توپ را به زمين ايران ميانداخت در اينكه ايران تمايلي به مذاكره ندارد، الان معلوم شد كه زمينه رفع سوءتفاهمات فراهم شده و مقداري از آن بياعتمادي كه طرفين نسبت به هم داشتند كاسته شده است.
با توجه به اينكه سياست كلان ايران در اين خصوص تغيير مهمي نكرده بلكه اين رويكرد و روش تازه حاصل دولتي است كه روي كار آمده و به هر حال يك روزي هم فرصتش تمام خواهد شد و آن طرف هم در موقعيتي خاص قرار گرفته كه شايد با روي كار آمدن جمهوريخواهان تمام شود، آيا ميشود روي اين دستاوردها به طور دايمي و موثر حساب كرد؟
در ديپلماسي اصلي وجود دارد كه هرچه در فرآيند مذاكرات هزينههايي كه طرفين تقبل ميكنند، مثل هزينههاي سياسي، امنيتي، تكنولوژيك و... سنگينتر باشد، ميل به توافق از سوي طرفين بيشتر وجود دارد. يك زماني بود كه اين هزينهها يكطرفه بود. يعني ايران اين هزينهها را تقبل ميكرد و امريكا هم تا جايي كه ممكن بود فشار وارد ميكرد به ايران؛ مثل تحريمها. اما الان با انتخابات كنگره امريكا وضعيتي شده كه در واقع هزينه براي امريكا هم خيلي زياد شده است؛ كما اينكه از اين مرحله تا چهار ماه آينده كه قرار است توافق سياسي امضا شود كار براي امريكا بسيار دشوار خواهد بود. بنابراين هزينههايش براي امريكا هم بيشتر ميشود. براي كشورهاي اروپايي هم همين طور است. چون خيلي از طرفهاي اروپايي خودشان هم تصور نميكردند كه مساله تحريمها ابعادش به شكلي دربيايد كه نتوانند به راحتي پولي را منتقل كنند، معاملاتي با ايران داشته باشند و در واقع غافلگير شدند. بنابراين از لحاظ حساب هزينه و فايده علاوه بر ايران، هزينههايي براي كشورهاي اروپايي هم دارد كه به خصوص از بعد اقتصادي دارد بيشتر ميشود و به همين دليل تعديلاتي در سياستهاي طرفين بايد به وجود بيايد و آن طور كه ديده شد، دارد به وجود ميآيد.
ابعاد اين مذاكرات روي رابطه اعضاي 1+5 چه تاثيري دارند؟ آيا ممكن است اختلافاتي بينشان ايجاد كرده باشد؟
به هر صورت فرانسويها هميشه مقداري با موضوع مذاكرات هستهيي سختگيرانهتر برخورد ميكردند ولي به نظر ميآيد كه در اين جريانات اين سياستهاي سختگيرانه مقداري تعديل شده است. از طرفي گرايش ايران به سمت روسيه و چين بيشتر خواهد شد. به خصوص از لحاظ اقتصادي و با توجه به اينكه خود روسيه هم دچار همين مجموعه تحريمهاست، ايران و روسيه در شرايطي مشترك به سر ميبرند. از اين جهت تصور ميكنم كه روابط ايران با دو عضو 1+5 يعني چين و روسيه از لحاظ حجم مبادلات و به خصوص معاملات پاياپاي بيشتر خواهد شد. به خصوص بحث تاسيس نيروگاههاي جديد در حين اين مذاكرات كه قراردادش بين ايران و روسيه امضا شد خودش مقدار زيادي ميتوانست به قدرت چانهزني ايران در اين جريان كمك كند. ولي اينكه بگوييم بين اين كشورها اختلافي به وجود آمده خير. من تصورم اين است كه همه اين كشورها به طور كلي با نظامي شدن پرونده هستهيي ايران مخالفند؛ چه روسيه، چه چين و چه كشورهاي غربي. ولي آنچه اينها را به هم پيوند داده ساختار سرمايهداري و قواعد سيستم سرمايهداري است كه به نحوي با وجود اينكه روسيه اختلاف با غرب دارد و مورد تحريم غرب است ولي وادار است كه در مورد پرونده هستهيي ايران همراه بقيه يك سمفوني را بزند. من فكر ميكنم آنچه اينها را در كنار هم قرار داده ساختار سرمايهداري است و ارتباطي كه از لحاظ اقتصادي با هم دارند اينها را دركنار هم يكپارچه ميكند. البته پيوند بين اين كشورها از لحاظ منافع مشترك در موارد بسياري به ضرر ايران بوده. يعني تصويب قطعنامههاي شوراي امنيت بالاخره با موافقت روسيه و چين بوده است و با وجود اينكه روسيه و چين با هم روابط نزديكي دارند، ولي آن پيوندشان با سرمايهداري جهاني و وابستگي متقابلي كه بين آنها وجود دارد عملا آنها را در كنار هم و در مقابل ايران يكپارچه نگه داشته و اين شمشير دو دم است. زيرا در مرحلهيي كه قطعنامهها به تصويب رسيد اينها را يكپارچه نگه داشت و باعث شد كه ايران قدرت چانهزنياش كم شود، در صورتي كه اگر شكافي بين آنها به وجود ميآمد قدرت چانهزني ايران را بيشتر ميكرد و اتفاقا يكپارچگي و عدم اختلاف اعضا قدرت چانهزني ايران را كم ميكند. ولي به هر حال همه متقاعد شدند كه ايران ميخواهد مساله را حل و فصل كند.
بعد از مذاكرات اوباما در صحبتهايش اشاره كرد به اينكه دايمي بودن اين توافق حتمي نيست و ما تنها شكافمان با ايران مساله هستهيي نيست، بلكه مشكل ديگر تروريسم است. با اين حال اوباما به نوعي در حرفش گويي ميخواهد حسن نيت ايران را بپذيرد. البته ايران ميگويد من در حمايت از دولت سوريه يا حزبالله بنايم مقابله با تروريسم است. به نظر شما در اين شيفت پارادايمي آيا امكان كم شدن شكافهاي ديگر ميان ايران و امريكا وجود دارد؟
من بعيد ميدانم. اين همان بخشي است كه من گفتم. ايران تا اندازهيي به فشارهاي سيستماتيك نظام بينالملل جواب ميدهد. چون تجربه 35 سال نشان ميدهد كه با وجود اين فشارها شما هيچ تغييري در مواضع ايران در روابط خارجي و در سياستهاي منطقهيي و جهاني به طور كلي مشاهده نميكنيد و اختلافات همچنان باقي خواهد ماند. تمام كارنامه حقوق بشر كشورهاي خاورميانه و همه كشورهاي جهان سوم را كه مطالعه كنيد، ميبينيد كه وضعيت زياد خوبي ندارند و اكثر قريب به اتفاق شان هم با امريكا روابط سياسي، تجاري، اقتصادي و نظامي دارند. حتي سوريه سالها روابط خيلي خوبي با امريكا داشته، در صورتي كه امريكا در خيلي از موارد با سياستهاي سوريه مخالف بود. يا در مورد ليبي هم اين وضع را ميبينيد. به هر حال اوباما هم براي اينكه در مقابلش جمهوريخواهها قرار دارند و به خاطر جمهوريخواههاي افراطي و افكار عمومي ناچار است كه اين مسائل را در مقابل ايران مطرح كند. چون مورد مواخذه كنگره قرار ميگيرد. من فكر ميكنم اين صحبتي كه اوباما در مورد اينكه ما با ايران خيلي شكاف داريم براي جلب جمهوريخواههاست. اگر بخواهيم تك تك كشورهاي منطقه را در نظر بگيريم ميبينيم كه از خيلي جهات سياستهايشان با امريكا ميتواند همخواني نداشته باشد، ولي آن چيزي كه غلبه پيدا ميكند در روابط بين امريكا و كشورهاي منطقه بيشتر خودش را نشان ميدهد و بقيه به حاشيه ميرود.
در نتيجه آن شكافهايي كه در موردش حرف ميزنند جديتر از آن است كه به اين آسانيها حل شود...
به هر حال گفتمان اسلام سياسي در ايران از فرداي انقلاب يك گفتمان استكبار ستيز و توسعه روابط با كشورهاي جنوب و در چارچوب عدم تعهد و اين گونه مسائل بوده و اين نميتواند دستخوش تغييرات آنچناني شود.
برش
خيلي از طرفهاي اروپايي خودشان هم تصور نميكردند مساله تحريمها ابعادش به شكلي در بيايد كه نتوانند به راحتي پولي را منتقل كنند، معاملاتي با ايران داشته باشند و در واقع غافلگير شدند. بنابراين از لحاظ حساب هزينه و فايده علاوه بر ايران، هزينههايي براي كشورهاي اروپايي هم دارد كه به خصوص از بعد اقتصادي دارد بيشتر ميشود و به همين دليل تعديلاتي در سياستهاي طرفين بايد به وجود بيايد و آن طور كه ديده شد، دارد به وجود ميآيد.
همه اين كشورها به طور كلي با نظامي شدن پرونده هستهيي ايران مخالفند؛ چه روسيه، چه چين و چه كشورهاي غربي. ولي آنچه اينها را به هم پيوند داده ساختار سرمايهداري و قواعد سيستم سرمايهداري است كه به نحوي با وجود اينكه روسيه اختلاف با غرب دارد و مورد تحريم غرب است ولي وادار شده است كه در مورد پرونده هستهيي ايران همراه بقيه يك سمفوني را بزند.
فرانسويها هميشه مقداري با موضوع مذاكرات هستهيي سختگيرانهتر برخورد ميكردند. ولي به نظر ميآيد كه در اين جريانات اين سياستهاي سختگيرانه مقداري تعديل شده است. از طرفي گرايش ايران به سمت روسيه و چين بيشتر خواهد شد. به خصوص از لحاظ اقتصادي و با توجه به اينكه خود روسيه هم دچار همين مجموعه تحريمهاست، ايران و روسيه در شرايطي مشترك به سر ميبرند. از اين جهت تصور ميكنم كه روابط ايران با دو تا عضو 1+5 يعني چين و روسيه از لحاظ حجم مبادلات و به خصوص معاملات پاياپاي بيشتر خواهد شد. به خصوص بحث تاسيس نيروگاههاي جديد در حين اين مذاكرات كه قراردادش بين ايران و روسيه امضا شد خودش مقدار زيادي ميتوانست به قدرت چانهزني ايران در اين جريان كمك كند.