سيستم توازن قواي اروپا و پايان آن
هنري كيسينجر / مترجم: منصور بيطرف
مشروعيت و قدرت بين جنگهاي جهاني
مردمي مشتاق و رهبراني سرخوش كه براي اهداف محدود روياي يك جنگ شكوهمند و كوتاه را ميديدند به استقبال جنگ جهاني اول رفتند. اما در عمل، اين جنگ بيش از 25 ميليون نفر را كشت و نظم غالب بينالمللي را تخريب كرد. محاسبه زيركانه توازن اروپا در خصوص جابهجايي منافع، فداي تقابل ديپلماسي دو ائتلاف سرسخت شد و پس از آن [ اين توازن ] توسط سنگرهاي جنگي كه آسيبهاي غيرقابل تصوري را به وجود آورد، بلعيده شد. مصيبت اين جنگ امپراتوريهاي روسيه، اتريش و عثماني را در كل نابود كرد. در روسيه، شورش مردمي كه به هواداري از مدرنيزاسيون و اصلاحات ليبرالي صورت گرفته بود توسط اقليت مسلحي كه ادعاي انقلاب جهاني ميكردند ضبط شد. روسيه و متعلقاتش بعد از فرو رفتن در قحطي و جنگ داخلي به عنوان اتحاد جماهير شوروي سر برآورد و خواسته «كليساي جهاني بر روي زمين» داستايفسكي، به جنبش كمونيستي جهاني به رهبري مسكو كه تمامي مفاهيم موجود نظم را رد ميكرد تغيير هويت داد. بيسمارك زماني هشدار داده بود «واي بر دولتمردي كه دلايلش براي پايان دادن به جنگ، به اندازه شروع آن قانعكننده نباشد.» هيچكدام از رهبراني كه در ماه آگوست سال 1914 وارد جنگ شدند، نميتوانستند پيشبيني جهان در سال 1918 را بكنند.
دولتمردان اروپايي گيج و منگ از قتل عامي كه رخ داده بود سعي داشتند تا دوره بعد از جنگ را حتيالامكان متفاوتتر از آنچه كه فكر ميكردند «جنگ بزرگ» (نامي كه آن وقت برده ميشد) به وجود آورده، درست كنند. آنها از تراوشات ذهني خود ميخواستند نظم بينالمللي را خلق كنند لذا براي يادآوري از درسهاي پيشين به ويژه كنگره وين بهره ميبردند. معاهده ورساي در سال 1919 همانند كنگره وين كه از قبول يك فرانسه شكست خورده خودداري كرده بود از ورود آلمان به نظم اروپايي امتناع كرد. حكومت انقلابي ماركسيست – لنينيست اتحاد جماهير شوروي هم اظهار داشت كه خودش را به مفاهيم يا قيودات نظم بينالمللي كه سرنگوني آن را پيشبيني ميكردند، مقيد نميكند؛ اين معاهده فقط توسط قدرتهاي غربي كه در حاشيه ديپلماسي اروپا شركت جسته بودند با اكراه و دير به رسميت شناخته شد. از پنج دولتي كه توازن اروپا را شكل ميدادند، امپراتوري اتريش از بين رفته بود؛ روسيه و آلمان يا مستثني شده بودند يا خودشان را مستثني كرده بودند؛ و بريتانيا بازگشت به روند تاريخي خودش در امور اروپا را كه اساسا مقابله با يك تهديد بالفعل براي توازن قوا بود تا پيشدستي در برابر يك تهديد بالقوه، شروع كرده بود.