• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3137 -
  • ۱۳۹۳ چهارشنبه ۳ دي

گفت‌وگو با وحيد وكيلي‌فر به بهانه اكران فيلم «تابور» در گروه هنر و تجربه

بحران ديالوگ زوال جهان

  سمانه فراهاني / انساني ايزوله شده در مواجهه با دنياي تكنولوژي در حال مبارزه با نابودي است. ديالوگي وجود ندارد و پرده سينما پر است از قاب‌هاي تصويري خاص كه انساني تنها را به تصوير مي‌كشند. شخصيت اصلي فيلم سم پاشي در دست به جنگ بي‌حاصل با زوال مي‌رود اما در نهايت يكه و تنها رها مي‌شود. اين فضا حاصل گوشه‌گيري‌هاي ذهن وحيد وكيلي فر است كه در فيلم تابور جلوه كرده و از پس سه سال انتظار راهي سينماهاي هنر و تجربه شده است.
فصل پاييز سال 90 بود كه طي 15 شب فيلمبرداري مقابل دوربين محمدرضا جهان پناه تابور شكل گرفت و با تدوين و صداگذاري بيشتر از فيلم‌هاي معمول آماده نمايش شد. كمتر كسي از ساخت آن خبر داشت تا اينكه فيلم راهي جشنواره‌هاي خارجي شده و توانست موفقيت‌هايي كسب كند. جايزه ويژه هيات داوران جشنواره فيلم مراكش و جايزه منتقدان جشنواره دوويل و جايزه دستاورد هنري از جشنواره بين‌المللي فيلم «تسالونيكي» شد.
همين جوايز نگاه برخي منتقدان جهان و ايران را به سوي تابور و كارگردانش كشاند. چنان كه «جان بورمن» نوشت: «تابور» يك فيلم كامل است؛ بي‌شباهت به هر فيلم ديگري. فيلمي است آرام و خويشتندار. وقتي كه تمام فيلم‌ها از ذهن و ياد ما رفته باشند، «تابور» باقي خواهد ماند چون يك فيلم شاخص در تاريخ سينماست.» و منتقدي هم با تحسين ميزانسن‌هايش گفت: «نمي‌توان انتخاب آگاهانه سبك متكي بر ميزانسن به جاي مونتاژ را در اين كار ناديده گرفت و تحسين نكرد. خلق چنين جهان سوررئال و غريبي، ساده نيست و از ذهني خلاق و خيال‌پرداز و در عين حال شيفته سينمايي از نوع سينماي بلاتار و نوري بيلگه جيلان از يك سو و ديويد لينچ از سوي ديگر، نشأت مي‌گيرد.»
وحيد وكيلي فر حالا همزمان با اكران فيلم دومش به فكر ايجاد رستگاري براي آدم‌هاي قصه‌اش افتاده است. مي‌گويد شخصيت‌هاي گشر و تابور رهايش نمي‌كنند و به قدري اسير اين آدم‌ها به ويژه شخصيت فيلم تابور شده كه مجالي براي فكر كردن درباره موضوعات ديگر نمي‌يابد. در ميان اين فكرها هر چند روز يك بار سري به سينماهاي مردمي مي‌زند تا بازخوردهايي از مخاطبان فيلمش بگيرد. از اكران فيلمش در گروه هنر و تجربه خوشحال است اما نقدهايي به اين گروه دارد كه معتقد است بايد برطرف شود.

گشر و تابور در ادامه هم بودند و تنها موقعيت‌ها تغيير كرد. اميدوارم در فيلم سوم اين انساني را كه خلق كردم به سرانجامي برسانم. من به قدري اسير اين آدم‌ها به ويژه شخصيت فيلم تابور شدم كه مجالي براي فكر كردن درباره موضوعات ديگر نمي‌يابم. به همين دليل در تلاشم كه سريع‌تر فيلم سوم را بسازم كه از دنياي اين آدم‌ها رها شوم
هر مخاطب در مواجهه با اين فيلم مي‌تواند معاني خاص خود را بسازد. اگر مخاطب تصور كند كه با اثري جديد مواجه است و تا آخر به دنبال رمزگشايي‌هاي آن باشد به نظر من بهتر مي‌تواند با تابور ارتباط برقرار كند. من بهترين بازخوردها را از مردمي كه منتقد و سينماگر نيستند، گرفتم. برداشت‌ها هم اكثرا بسته به دانش مطالعاتي و شناخت‌شان از جهان درست بود

 ‌ شما فيلمنامه تابور را در سكوت نوشتيد و مراحل ساخت با كمترين خبررساني‌ها سپري شد. فيلم در ايران اكران نشده بود كه راهي جشنواره‌هاي خارجي شد و با گرفتن جوايز مختلف توجه ايرانيان را به خود جلب كرد. اين سكوت دليل خاصي داشت؟

من هنگام نگارش فيلمنامه سكوتي خودخواسته داشتم كه از آن ناگزير بودم. منبع الهام من بيرون از فضاهاي عادي جامعه بود و دنبال خلق فضا و لوكيشن‌هايي بودم كه تا به حال به گونه ديگري معنا شده بود به همين دليل ممكن بود با حضور در فضاي بيرون از خانه تخيل آزادم مختل شود. البته شايد كمي به خاطر روحيات خود من هم باشد كه انسان گوشه‌گيري هستم و تنها به اين دليل كه ارتباطم با جامعه قطع نشود گاهي سوار مترو يا اتوبوس مي‌شوم تا شانه‌ام به شانه مردم بخورد و گوشه گير بودنم را جبران كنم.
البته ما به لحاظ خبري كم كاري نكرديم اما دليل مهجور بودن فيلم «تابور» شايد راغب نبودن مجله‌هاي تخصصي سينما به نوشتن درباره آن بود. خبر فيلم تنها در روزنامه يا سايت‌ها به هنگام دريافت جايزه منتشر مي‌شد و حرف چنداني درباره آن به ميان نمي‌آمد. در جشنواره فجر سال گذشته هم استقبال اندكي از آن شد اما با همه اين ديده نشدن‌ها من از حضور مخاطبان در سالن‌هاي اكران عمومي «تابور» راضي هستم. هرچند سانس‌هاي چندان خوبي به فيلم اختصاص نيافته و جاي بحث وجود دارد كه طرح هنر و تجربه با اين شيوه اكران قرار است از چه فيلم‌هايي حمايت كند؟ شايد لازم است حالا كه يك ماه از طرح گذشته اهداف خود را بلند فرياد بزنيم تا ببينيم چه از طرح مي‌خواستيم. اگر قرار است فيلم‌هايي كه فروش دارند و از امكانات تبليغاتي خوبي برخوردارند بهترين سانس‌ها را در اختيار داشته باشند و از طرف ديگر فيلم‌هايي كه قرار است تماشاگر كمتري داشته باشند در بدترين سانس‌ها و با كمترين امكانات اكران شوند ما به عنوان سياستگذار و برنامه‌ريز طرح چه كاري انجام داده‌ايم؟ من به مسوولان اجرايي هنر و تجربه هم گفتم كه اين فيلم‌ها نياز به نگاه هنرمندانه‌تري براي برنامه‌ريزي و انتخاب سانس‌ها دارد. اگر بخواهيم اين‌گونه برنامه‌ريزي كنيم كه فيلمي كم تماشاگر را در سانس‌هاي ظهر بگنجانيم اتفاقي رخ نمي‌دهد. به نظرم در سانس‌بندي‌هاي دوم اندكي نامهرباني درباره تابور شد. من هر روز سانس‌ها را نگاه مي‌كنم و مي‌بينم كمترين سانس‌هاي خوب از آن تابور است.

‌ برخي معتقدند كه بايد با پيش زمينه‌يي از نقدهاي خوانده شده به تماشاي تابور نشست. شما هم معتقديد تماشاي اين فيلم نياز به اطلاعات اوليه دارد؟

دنياي اين فيلم بسيار ذهني است و هر نقدي هم درباره آن نوشته شود منحصر به فضاي ذهني منتقد به عنوان مخاطب است. هيچ نقدي نمي‌تواند جامع باشد آن‌گونه كه مخاطب با مطالعه آن از فيلم تصور پيدا كرده و با تمام زواياي تابور آشنا شود. البته به دليل نو بودن مضمون و فرم فيلم چندان نقدي هم درباره آن نوشته نشده است. هر چند عده زيادي از منتقدان فيلم را دوست ندارند اما معدود منتقداني هم كه تابور را دوست داشته‌اند از دست به قلم شدن درباره آن هراس دارند.
هر مخاطب در مواجهه با اين فيلم مي‌تواند معاني خاص خود را بسازد. اگر مخاطب تصور كند كه با اثري جديد مواجه است و تا آخر به دنبال رمزگشايي‌هاي آن باشد به نظر من بهتر مي‌تواند با تابور ارتباط برقرار كند. من بهترين بازخوردها را از مردمي كه منتقد و سينماگر نيستند، گرفتم. برداشت‌ها هم اكثرا بسته به دانش مطالعاتي و شناخت‌شان از جهان درست بود.

‌ مخاطباني كه در سينماهايي چون آزادي به تماشاي تابور مي‌نشينند بعضا اندكي پس از اكران از سالن خارج مي‌شوند. شايد اگر مخاطب با اندكي اطلاعات درباره فيلم به تماشاي آن بيايد شاهد خروجش از سالن نباشيم. به نوعي مخاطب‌شناسي كرده باشيم و مخاطبان علاقه‌مند به تماشاي فيلمي با فرم تازه را براي تماشاي تابور جذب كنيم. تبليغات فيلم بايد گوياي تازگي فرم آن باشد كه مخاطب با يك بغل خوراكي براي تماشا به سالن نيايد.

اين يكي از ايرادات طرح هنر و تجربه است كه چارچوبي تعيين شده و قرار است براساس اين چارچوب مخاطب‌شناسي شود. من در سه چهار سانسي كه فيلم را با مردم ديدم شاهد حضور بسياري از افراد بودم كه با چيپس و پفك مي‌آمدند و مي‌دانستم دقايقي بعد از سالن بيرون مي‌روند. اين موضوع چندان به من كارگردان بازنمي‌گردد. بايد تبليغات درست براي فيلم انجام شود. مي‌توان اين اشكالات را به حساب آزمون و خطاي گروه هنر و تجربه گذاشت اما اميدوارم هميشه در مرحله آزمون نمانيم. چنانچه ايرادات كوچك طرح برطرف نشود نمي‌توان آينده روشني براي برخي فيلم‌هاي اكراني اين گروه تصور كرد. البته اگر فيلم اول من «گشر» در ايران ديده شده بود مخاطب براي تماشاي تابور به من اطمينان مي‌كرد چرا كه با خود مي‌گفت من براي تماشاي فيلمي مي‌روم كه چارچوب ذهني فيلمسازش را مي‌شناسم اما در حال حاضر با اين ذهنيت براي تماشاي فيلم نمي‌آيند. فيلمي به نمايش درآمده از يك كارگردان ناشناس كه به سختي مي‌توان براي تماشاي آن ريسك كرد.
در اينجا وظيفه پخش‌كننده است كه اين اعتماد را به مخاطب بدهد تا براي تماشاي تابور بيايد. همان تعدادي كه در سالن مي‌مانند موجب خوشحالي من هستند چرا كه براي من كارگردان هيچگاه رضايت حداكثري مدنظر نبوده و اتفاق نمي‌افتد.

‌ فيلم ريتم آرامي دارد اما به واسطه موسيقي و تصاوير مخاطب را با خود همراه مي‌كند البته شما هم لزومي به توضيح به مخاطب را حس نمي‌كنيد و فيلم بدون ديالوگ سپري مي‌شود. چارچوب ذهني شما كه از آن در فيلم اول و همين طور تابور صحبت مي‌كنيد، چيست؟

سينما زبان بصري است و اين زبان آن را از همه مديوم‌هاي ديگر متفاوت مي‌كند. بنابراين تا زماني كه مي‌توان با زبان تصوير صحبت كرد نيازي به ديالوگ نيست. البته ديالوگ نداشتن فيلم مفهوم تماتيكي در اثر دارد. ما در دوره‌يي به سر مي‌بريم كه بحران ديالوگ وجود دارد و آدم‌ها حرف هم را نمي‌فهمند. بحراني موجود در تابور هم از همين عدم ارتباط انساني نشات گرفته كه آدمي به سمت آن سوق مي‌يابد. انگار هيچ صدايي وجود ندارد به جز دو نريشن كه مانند يك چكش از سوي يك داناي كل عمل مي‌كند.
من در تابور به اين بحران ديالوگ توجه داشتم. در واقع همه ما در غربت محضي به سر مي‌بريم كه براي فرار از آن به دنبال ايجاد شخصيتي مجازي از خود هستيم. ضمن اينكه از دوران سينماي صامت به بعد همواره اين ديالوگ بوده كه نقش محوري داشته و به غير از تجربه‌هاي خاص، زبان بصر خيلي جا نيفتاده است. امروزه ما به سمت تئاترهاي فيلم شده‌يي پيش مي‌رويم كه تماشاگر در آن منفعل است و پيام به او منتقل مي‌شود. خواست من اين بود كه مخاطب منفعل نباشد و گفت‌وگويي با اثر برقرار كند.
شما در فيلم تابور انسان را با وجود همه تكنولوژي‌ها تنها مي‌دانيد. انساني كه هرچند تكنولوژي را دوست دارد اما از آن رنج مي‌برد.
اين سرنوشت محتوم بشر است و ما نمي‌توانيم مقابل تكنولوژي بايستيم. به نظرم اين اتفاق سرانجام خواهد افتاد و تكنولوژي انسان را از پاي درخواهد آورد. همان‌طور كه در حال حاضر بسياري از ارزش‌هاي انساني از بين رفته و تنها ظواهري از آن باقي مانده است، در حالي كه آن ظواهر كاملا پوچ هستند. انسان فيلم با وجود علاقه‌يي كه به تكنولوژي دارد با استفاده از آن رنج مي‌كشد و به سمت زوال پيش مي‌رود. پذيرش اين سرنوشت براي او ساده نيست و سعي مي‌كند با پمپ سمپاشي معمولي مبارزه كند. در واقع مي‌خواهد فضايي را پالايش كند كه جايي براي پالايش آن وجود ندارد.

‌ فيلم شما قاب‌بندي‌هاي ويژه‌يي دارد به ويژه در سكانس پاياني. اين تصاوير چطور در كنار هم قرار گرفته‌اند؟

اساسا در سينماي مينيماليستي كه شما عامدانه خود را از بسياري از ابزارهاي سينمايي و روايي محروم مي‌كنيد، عناصر بصري سينما نقش راوي را ايفا مي‌كنند. اين عناصر هستند كه تبديل به قصه مي‌شوند و نماهاي فيلم در حد يك قاب صرف براي پوشش دادن يك فضا باقي نمانده بلكه نقشي دراماتيك ايفا مي‌كنند. من در تابور و فيلم اولم اين شانس را داشتم كه با يك فيلمبردار يعني محمد رضا جهان‌پناه كار كنم. با توجه به شناختي كه از هم داريم و علايق مشترك‌مان امر ساده‌يي بود كه به اين قاب بندي‌ها برسيم. خوشبختانه با توجه به اينكه قاب‌بندي و دكوپاژ بخشي از فيلمنامه و درام است من همه قاب‌بندي‌ها را با جزييات در فيلمنامه نوشته بودم. لوكيشن‌ها را انتخاب كرديم و از آنجايي كه قاب‌بندي‌ها از پيش مشخص شده بود سر صحنه فيلمبرداري راحت بوديم و مي‌دانستيم با چه منطقي سكانس‌ها را پيش ببريم. زماني كه با قاب فيكس كار مي‌كنيد كوچك‌ترين خطا در قاب‌بندي در پلاني سه دقيقه‌يي ممكن است فيلم را نابود كند به همين دليل نياز به دقتي ويژه وجود دارد و ما سعي كرديم اين دقت را در تصاوير تابور داشته باشيم.

‌ پس فيلمنامه هنگام اجرا تغييري نداشته است.

معمولا تغييرات در لوكيشن اتفاق مي‌افتد. من هنگام نگارش فيلمنامه لوكيشن‌ها را نمي‌بينم و به همين دليل نمي‌دانستم اين لوكيشن‌ها را در دنياي واقعي مي‌توان يافت يا خير؟ پروسه پيدا كردن اين لوكيشن‌ها بخشي از فرآيند خلق براي من بود چون با پيدا كردن هر كدام شگفت زده مي‌شدم. اين لوكيشن‌ها تغييراتي را در فيلمنامه مي‌داد اما من كاملا به فيلمنامه وفادار هستم چرا كه معتقدم اگر فيلمي قرار است خلق شود بايد اساس آن‌كه فيلمنامه‌يي دقيق است درست باشد.

‌ فيلم شما زمان و مكان خاصي ندارد در حالي كه اين روزها بسياري از فيلمسازان ما محصور شهر تهران و مشكلات همين شهر مانده‌اند. شما واهمه‌يي از ديده نشدن فيلم‌تان ميان اين همه اثر مشابه هم كه چندان هم جهاني نيستند، نداشتيد؟

آن زمان كه فيلمنامه را نوشتم واهمه داشتم كه آن را به كسي بدهم تا بخواند. تنها همسرم همراهم بود و بعدها به عنوان تهيه‌كننده به كار اضافه شد. فكر نمي‌كردم اين فيلم حتي در خارج از ايران توفيق يابد. سال‌هاي سال نوع ديگري از سينماي ايران در جهان رسميت يافته بود كه فضايي رئاليستي و بعضا نئورئاليستي داشت. حالا تماشاگران با اثري فانتزي و انتزاعي مواجه بودند. به همين دليل من خودم را از همه نگاه‌ها رها كرده بودم.
درباره موقعيت جغرافيايي فيلم تابور به نظرم هر‌سوژه موقعيت خود را تعريف مي‌كند. من فيلم اولم را درباره كارگران عسلويه ساختم و با اينكه فيلم جغرافيا دارد و محدود به مكاني صنعتي مي‌شود اما باز سعي كردم موقعيتي انساني را براي آن تعريف كنم. به هر حال اين فيلم جغرافيا مدار مي‌شود چون از آدم‌هايي صحبت مي‌كنيم كه در گوشه‌يي از اين سرزمين زندگي مي‌كنند. نمي‌توان خرده‌يي به فيلمسازان گرفت كه چرا به موقعيت‌هاي جغرافيايي محدود شده‌اند.
تابور با وجود سوژه جهانشمولي كه دارد و درباره يك انسان به تمام معناست اما در موقعيتي ايراني معرفي مي‌شود. اين شخصيت با وجود جهاني بودن نشانه‌هايي ايراني دارد كه به من به عنوان صاحب اثر كه در اين جغرافيا زيست مي‌كنم بازمي‌گردد.

‌ سكانسي در فيلم شما وجود دارد كه خيلي از سوي مخاطب درك نمي‌شود. شخصيت فيلم به خانه مردي كوتاه قد مي‌رود و داوطلبانه از سوي اين فرد مورد آزار قرار مي‌گيرد. اندكي بعد همين فرد كوتاه قد به معالجه شخصيت اصلي فيلم مي‌پردازد. اين سكانس ميان داستان چه نقشي دارد؟

اين سكانس نقطه عطف فيلم است. شايد دليل بيگانه شدن مخاطب با فضا اين است كه در اين سكانس فضا به نهايت ذهني بودن خود مي‌رسد و واقعيت اين است كه من از توضيح اين فضا هراس دارم. افرادي كه اين سكانس را براي خود معنا كردند ممكن است برداشت‌هايي دور از ذهن من داشته باشند و هر توضيح از سمت من ذهن آنها را خدشه‌دار كند. بايد در اين فصل به دنبال نمادها، استعاره‌ها و موقعيت فرد بود. بايد معنا را در قامت مرد كوتوله و هيبتش ببينيم در كاخي كه تناسبي با قامت اين آدم ندارد و در موقعيت سادومازوخيستي كه شخصيت فيلم با آن رو‌به‌روست. در واقع جان كلام وضعيت سادومازوخيستي است كه ما در جهان پيرامون با آن مواجه هستيم. با وجود درد و رنجي كه مي‌كشيم گويا از نمك به زخم پاشيدن لذت مي‌بريم و به دنبال تطهير هستيم. معاني زيادي در آن فصل وجود دارد كه بهتر است من درباره آن صحبت نكنم.

‌ چارچوب ذهني شما را مي‌توانيم در فيلم بعدي‌تان هم شاهد باشيم؟

گشر و تابور در ادامه هم بودند و تنها موقعيت‌ها تغيير كرد. اميدوارم در فيلم سوم اين انساني را كه خلق كردم به سرانجامي برسانم. من به قدري اسير اين آدم‌ها به ويژه شخصيت فيلم تابور شدم كه مجالي براي فكر كردن درباره موضوعات ديگر نمي‌يابم. به همين دليل در تلاشم كه سريع‌تر فيلم سوم را بسازم كه از دنياي اين آدم‌ها رها شوم. عدم رستگاري آدم‌هاي قصه‌ام موجب درد من شده و احساس مي‌كنم آدم‌هايي را خلق كرده‌ام كه راه گريزي ندارند و تمام انگيزه‌ام اين است كه در فيلم سوم براي اين آدم‌ها راه گريز و سعادتي فراهم كنم كه در نهايت خودم از انديشه اين شخصيت‌ها رها شوم. براي من به عنوان مولف اين شخصيت‌ها همواره در ذهنم وجود دارند اما احساس مي‌كنم فيلم سوم بسيار انتزاعي‌تر مي‌شود چون تنها راه رستگاري اين آدم‌ها در فضايي انتزاعي فراهم مي‌شود.

‌ تابور در گروه هنر و تجربه اكران شد و فيلم اول شما به سينماها راه نيافت. با اين تجربيات مسير ساخت فيلم در بخش خصوصي راهي آسان به نظر نمي‌رسد.

بله، راه دشواري است. برخلاف تصور دوستان بيرون از عالم سينما كه احساس مي‌كنند ما فيلم‌هايي را براي جشنواره‌ها مي‌سازيم و اين كار ساده است. براي ساخت فيلم‌هاي مستقل فضا هر روز بدتر مي‌شود. جيم جارموش به عنوان يكي از خدايان سينماي مستقل شش سال زمان برد تا بودجه‌يي اندك براي فيلم خود فراهم كند. من و همكارانم از اين راه مطلع هستيم و دايم فكر مي‌كنيم با اين شرايط اقتصادي دشوار مي‌توانيم فيلم بعدي‌مان را بسازيم يا خير؟ روز به روز شرايط دشوارتر مي‌شود و ما هم به عنوان انسان گاهي وسوسه مي‌شويم كه به سمت سينماي گيشه يا سريال‌سازي برويم. اما من تا به امروز مقاومت كردم و ترجيح مي‌دهم همين راه را كه در آن تلاش كردم، ادامه دهم. اين اكران‌ها هم كار را سخت مي‌كند چون با تماشاچي بي‌رحمي مواجه هستيد كه مراعات حال شما را نمي‌كند و ممكن است فضايي را براي شما فراهم كند كه دچار ترديد شويد اما يك سالك همواره با اين ترديدها مواجه است. مي‌توان به كارنامه افرادي كه مانع از تبديل سينما به سيرك شدند، نگاه كرد و راه آنها را ادامه داد.

 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون