هيچ كس قهر نكرده
سيد علي ميرفتاح
من اين شور و حال دم انتخابات را دوست دارم. از اينكه ميبينم مردم به جنب و جوش افتادهاند و در يك اتفاق مهم سياسي مشاركت ميكنند دلگرم ميشوم. رفتار مردم دم انتخابات قوت قلبم ميدهد كه اين مملكت حالاحالاها به اميد خدا پابرجاست و روزهاي خوشي را پيش رو دارد. امروز دختر و پسرهاي زيادي توي خيابان جلويم را گرفتند تا براي ليستهايشان تبليغ كنند. بيشتريها همان دوليستي را تبليغ ميكردند كه خودم هم مدافعش بودم اما اينطرفي و آنطرفي، حرفهايشان فراتر از تبليغات انتخاباتي بود. آنها جدي و مصمم از وطنشان و از آينده كشورشان حرف ميزدند و از تعهد و ديني ميگفتند كه به مملكت دارند. خيلي از دولتمردان جهاني حاضرند هزينههاي كلان كنند و تاوانهاي سنگين بدهند براي ايجاد اين شور و حال مردمي و جنبيدن عرق ملي شهروندانشان. من هيچكاره وقتي از ديدن چنين مردمي، به خصوص جوانان پرشور و حرارت، قند توي دلم آب ميكنم، ببينيد مسوولان عاليرتبه چه ذوقي ميكنند. درخت گردكان به اين بزرگي/ درخت خربزه اللهاكبر. مسوولي كه مستظهر به حمايت و مشاركت مردم باشد فرق زيادي دارد با مسوولي كه خود را از اين نعمت محروم كرده. پول و نفت و هوشمندي و ذكاوت و آيندهنگري و علم مديريت جزو ملزومات حكمراني هستند اما مقدم بر همه اينها چيزي كه كشور را سرپا نگه ميدارد و به پيشش ميراند، مردمند. نه مردمي كه كشور را يكجا كنترات بدهند به مديران و خودشان بروند دنبال كار و بار خود بلكه مردمي كه خود را حقيقتا صاحب كشور بدانند و در سياست و اقتصاد و امور اجتماعي مشاركت كنند و در مواقع لزوم حضور به هم رسانند و پا پس نكشند. يكي گفت مردم با انتخابات قهر كردهاند و از بس در مشاركت سياسي ناكام ماندهاند ديگر حوصله فعاليت ندارند. گفتم چه حرف بيوجهي؟ اين كشور مال مردم است. ناكام يا كامروا قهرشان معني ندارد. مسوولان در هر ردهاي مستاجرند. ميآيند و ميروند و منزل به ديگري ميسپارند. خوشنامها اسمشان به نيكي ميماند و بدنامها به بدي. اما صاحبخانه كه قهر نميكند و كشور را كه رها نميكند. كشور مال مردم است؛ نه به شعار و تعارف. كه به حقيقت لفظ.
بعضي وقتها كارشناسان سياسي و تحليلگران رسانهاي فريبمان ميدهند و با ارايه تصويرهاي غيرواقعي توي دلمان را خالي ميكنند و حرفهايي از بيوفايي ميزنند و به فكرمان فرو ميبرند كه نكند واقعا اين مردم قهر كردهاند و پيوندهاي عاطفي و عقليشان را با كشور گسستهاند؟ نكند واقعا حوصله جوانها- اين طور كه بعضي رسانهها ميگويند- از كشور و مسائل كشور سر رفته و ديگر كاري به كار مجلس و دولت ندارند و عطاي كشور را به لقايش بخشيدهاند؟ نكند از صحبتها و رقابتهاي ما نيك به تنگ آمدهاند و بار سفر را بستهاند و رفتهاند؟... اما نه. هم تجربه سال 92 و هم اين فعاليتهاي سياسي/ تبليغي يكي، دو هفته اخير گواهي ميدهند كه مردم قهر نكردهاند و بيخيال كشور نشدهاند. برايشان سياست مهم است و عاقلانه و هوشيارانه - بيآنكه مغلوب احساسات و عواطف شوند- آستين بالا زدهاند تا براي كشور كار كنند و در آينده سياسي كشور مشاركت كنند. دو بار وليعصر را بالا و پايين كنيد، ميفهميد كه مردم وطنشان را از عمق جان دوست دارند و براي آبادي و آزادي و سربلندياش از جان مايه ميگذارند. در فضاي مجازي هم اگر چرخي بزنيد، ميفهميد اتفاقا اينها هم كه رفتهاند دلشان را با خود نبردهاند و مهرشان را از وطن نبريدهاند. طي اين هشت، 10 ساله خيليها بار بستند و انباز باد رفتند به ينگي دنيا يا به فرنگ يا به هرجاي ديگر. اما اينها هم دلشان اينجاست و به خصوص در مواقع انتخابات و شور و حال سياسي معلوم ميشود كه آينده مملكت برايشان مهم است. ارجمندي اين ايام يك دليلش همين است كه به عينه ميبينيم قاطبه مردم كشورشان را دوست دارند و براي سربلندي و پيشرفتش تلاش ميكنند و از فرداهاي نيامدهاش انديشناكند. شايد بگوييد باقي مردم دنيا هم همين هستند و ما چيزي از بقيه سر نداريم. قطعا همينطور است كه ميفرماييد اما تجربه صد و چند ساله آزاديخواهي و آموزههاي انقلاب اسلامي و چيزهايي كه در فعاليتهاي سياسي و اجتماعي ياد گرفتهايم حساب ما را تا حد زيادي از بقيه دنيا جدا ميكند. به منطقه نگاه كنيد. به دنيا نگاه كنيد... كافي است در خيابان و دنياي مجازي با همين دختر و پسرهاي جوان و شاداب و مسلمان و متين و مودب و هوشيار بحث كنيد تا ببينيد چطور واقعيتهاي دنيا را درك ميكنند و ضرورتها را تشخيص ميدهند و از علم سياست سر درميآورند و كشورشان را دوست دارند و قدر موقعيت پيش آمده را ميدانند و مهمتر از همه اينكه ميدانند در اينجا و آنجا چه خبر است و ما چه گرفتاريهايي داريم و چه خطراتي در كمين است و چطور بايد به امن و سلامت از اين راههاي پرخطر بگذريم.