تريسي شواليه بر پيشخوان كتابفروشيها
اسدالله امرايي
تريسي شواليه، نويسنده سوييسي فرانسوي در ايران نامي آشناست؛ نامي كه با ترجمه معروفترين كتابش دختري با گوشوارههاي مرواريد گره خورد. اين كتاب را طاهره صديقيان در انتشارات كتابسراي تنديس منتشر كرده و ترجمه ديگر اين كتاب به قلم گلي امامي و ناشر آن نشر چشمه است. هر دو ترجمه كتاب با اقبال خوبي روبهرو شدند و به چاپهاي متعدد رسيدند. ترجمه ديگري هم از اين كتاب به ترجمه مهناز حسيني در نشر سمر ثبت شده كه من نديدهام و فقط اطلاعات كتابشناسي آن را در كتابخانه ملي خواندهام. كاتارينا به نامه نگاه كرد، سپس جعبه جواهراتش را باز كرد. او خواسته اينها مال تو باشد. گوشوارهها را برداشت و پس از لحظهاي مكث روي ميز گذاشت.
داشتم از حال ميرفتم. چشمانم را بستم، آهسته پشت صندلي را با انگشتانم گرفتم تا بر خود تسلط يابم. كاتارينا با تلخي گفت: «ديگر هيچوقت آنها را به گوش نينداختم. نميتوانستم.»چشمانم را باز كردم. «من نميتوانم گوشوارههاي شما را بردارم، مادام.»نور شعلهور را شيوا مقانلو در انتشارات كتابسراي تنديس منتشر كرده. «تحقيرآميز است كه درحالي كه تمام زندگيت اطرافت تلمبار شده و در معرض ديد جماعت فضول است، توي يك گالري و وسط يكي از خيابانهاي شلوغ لندن منتظر بشيني. جم كلاوي روي تكيهگاه صندليهاي مدل ويندسوري كه پدرش سالها پيش براي خانوادهشان ساخته بود، نشسته بود؟ و در حالي كه جماعت عابر علنا مشغول وارسي محتويات گاري آنها بودند، او هم بهتزده مردم را تماشا ميكرد. عادت نداشت اين همه غريبه را يكجا ببيند - پيدا شدن سروكله يك غريبه در دهشان، دورستشاير، ميتوانست تا مدتها محل بحث و گفتوگو باشد - ضمنا عادت هم نداشت اينقدر در معرض توجه و كنجكاوي ديگران قرار بگيرد. پشتش را به مايملك خانوادهشان تكيه داد و كوشيد كمتر توي چشم بيايد. البته جم، پسري قوي و چابك با صورت باريك، چشمان آبي عميق، و موهاي نرم خاكي رنگي كه زير گوشهايش تاب ميخورد، توجه چنداني را به خود جلب نميكرد و مردم بيش از خود او، اسباب و اثاث خانوادگياش را با دقت مينگريستند...» سقوط فرشتگان رمان ديگري از تريسي شواليه است كه نينا فراهاني ترجمه و نشر چشمه منتشر كرده است «حتي فكرش را هم نميكنم كه به آلبرت خرده بگيرم. او صلاح ما را بهتر ميداند. بيترديد از خانه جديدمان راضي هستم. اين براي ما افسانهاي است وراي محله آيلينگتون و باغي دارد پر از گلهاي رز كه خيلي بهتر از مرغ و خروسهاي همسايههاست كه در كثافت و لجن غلت ميزدند. اما از شنيدن اينكه نه تنها با كولمنها همسايه هستيم، بلكه خانههايمان هم پشتبهپشت هم است، دلم فروريخت. طبيعتا خانه آنها از ما بهتر است و حياط باشكوهتري دارند. وقتي كسي آن اطراف نبود، روي يك صندلي رفتم و حياطشان را ديد زدم، يك درخت بيد، يك حوضچه و يك رديف از گلهاي معينالتجار دارد. يك حاشيه از چمن هم هست كه مطمئنم دخترها تمام تابستان را روي آن كريكت بازي خواهند كرد. كيتي كولمن مشغول كاشتن نهال گل رز زرد بود.»