دردي خفته در گلوي شيعه
حيات بانوي بزرگ اسلام سراسر آكنده از پارسايي و ايثار و مجاهده بود؛ چه در دوراني كه او چون مجاهدي پاكباز از پدر خويش، كه شانههايش سنگين از بار امانت وحي بود، حمايت و پرستاري ميكرد و چه دوران كوتاه پس از رحلت حضرت پيامبر كه وي درصدد پاسداري از كيان انقلاب و نهضت پيامبر برآمد و در شبهاي تاريك و خاموش مدينه پس از رسول، كه ابرهاي تيره فتنه پيدرپي ميرسيدند، درصدد بود تا نگهبان « لاله در گذار باد باشد». قد علم كردن دُخت رسول براي دفاع از حقانيت علي(ع) و دفاع از ادامه نهضت پدر بود. در انبوه دشواريها روياروي مردم، رو به سوي آرامجاي رسول ميفومود:
قد كان بعدك انباء و هنبثه لوكنت شاهدها لم انكثوالخطب
انا فقدناك فقدالارض و ابلها واختلّ قومك ما شهدهم ولاتغب
فاطمه(س) دردهاي خفته در گلوي شيعه است: و مشهد نايافته او سرنوشت دردناكي است كه هزار و چهار صد سال است شاهد آن هستيم! ابرهاي فتنهاي كه پي در پي ميرسند و جز مصيبت و درد و رنج و بيعدالتي چيزي نثار گستره خاك نميكنند. فاطمه(س) تجسم همه رنجهاي نگفتني است و آههاي در گلو حبس شده.
سلام بر تو اي روح بزرگ كه در اين روزگار ما بيش از همه به تو و شناخت تو محتاجيم، اي زهراي مرضيه(س): سلام بر تواي دخت رسول كه معيار پاكي و ايثار و مقاومت و حق جويي هستي: و سلام بر تو كه نشانه احترام و تكريم اسلام و پيامبر اسلام نسبت به زن هستي؛ اي دلسوختهترين مادر جهان.