بزنگاه
پدرم دوچرخه را به ايستگاه آورده بود چون نميخواست در راه، زياد نزديك به من قدم بزند و اينكه دستهاي خالياش، به يادش نياورد كه تنها به خانه باز ميگردد.
سرزمين گوجههاي سبز- هرتا مولر
فلاشبك
- يه ليوان از تو اون كابينته بردار... پرتش كن زمين... شكست؟ - آره.
- حالا ازش عذر خواهي كن. - ببخشيد ليوان منظوري نداشتم.
- دوباره درست شد؟ - نه.
- متوجه ميشي؟!
درباره الي- اصغر فرهادي